رکن چهارم دموکراسی یک فریب سیاسی است
رکن چهارم دموکراسی یک فریب سیاسی است
خاتون شرق - تصورم این است که مطبوعات در جهان غرب چنین پدید آمدند. به نظرم حدود 200 سال پیش یا اندکی کمتر و بیشتر، یک تاجر خوش‌فکر و روشن‌اندیش، وقتی در اتاقش نشسته بود و یک نفر از منشی‌هایش یک کاغذ برایش آورد که در آن خلاصه‌ی چند رویداد را برایش نوشته بودند که این آقای تاجر بدون صرف وقت زیاد از حوادث و رویدادهای اطرافش مطلع شود، یک باره یک جرقه در ذهن تاجر روشن شد و آن این بود که چه خوب می‌شد اگر می‌توانستیم یک کاغذ چاپی را هر روز در سطح شهر منتشر کنیم که در آن تعدادی از رویدادهای شهر را برای مردم بگوییم. در این صورت می‌توانستیم از حس کنجکاوی مردم برای بدست آوردن پول استفاده کنیم.

ابوالفضل یغما

تصورم این است که مطبوعات در جهان غرب چنین پدید آمدند. به نظرم حدود ۲۰۰ سال پیش یا اندکی کمتر و بیشتر، یک تاجر خوش‌فکر و روشن‌اندیش، وقتی در اتاقش نشسته بود و یک نفر از منشی‌هایش یک کاغذ برایش آورد که در آن خلاصه‌ی چند رویداد را برایش نوشته بودند که این آقای تاجر بدون صرف وقت زیاد از حوادث و رویدادهای اطرافش مطلع شود، یک باره یک جرقه در ذهن تاجر روشن شد و آن این بود که چه خوب می‌شد اگر می‌توانستیم یک کاغذ چاپی را هر روز در سطح شهر منتشر کنیم که در آن تعدادی از رویدادهای شهر را برای مردم بگوییم. در این صورت می‌توانستیم از حس کنجکاوی مردم برای بدست آوردن پول استفاده کنیم.

همین ایده عملیاتی شد و رفته رفته، این شغل و حرفه‌ی تازه به قدری جذابیت در بین مردم پیدا کرد که تعداد صاحبان بنگاه‌های مطبوعاتی رو به افزایش گذاشت و انواع و اقسام نشریات و مطبوعات رنگارنگ و گوناگون پا به عرصه‌ی اقتصاد نهادند و هزاران نفر در کشورهای مختلف جهان، به این کسب و کار مشغول شدند.

 

کسب درآمد از محل ارضای کنجکاوی مردم

کسب درآمد از راه ارضای حس کنجکاوی شهروندان، اختصاص به مطبوعات ندارد. کتاب، سینما، تلویزیون و خیلی دیگر از هنرها،‌ در ادامه‌ی همین اندیشه‌ی اقتصادی قرار می‌گیرند و میلیون‌ها نفر از شهروندان در نقاط مختلف دنیا از همین طریق ارتزاق می‌کنند.

اما با رشد لیبرالیسم در غرب و بدست گرفتن نهادهای مختلف اجتماعی و فرهنگی توسط حاکمان، سیاسیون به این فکر کردند که حالا این کسب و کار جدید را به خودشان منتسب کنند و بگویند که این از ارکان دموکراسی است. چرا؟ چون این شغل واقعا هم در آن کشور که خاستگاه مطبوعات بود، بال لیبرالیسم بود که می‌توانست به کمک آن از بالای سر شعاردهندگان کمونیست و سایر حکومت‌های ایدئولوژی‌محور پرواز کند و به همه بگوید که ببینید مطبوعات ما نشانه‌ی حقانیت لیبرالیسم است که می‌توانند همه‌ی صداهای جامعه را به گوش حاکمان برسانند.

امریکا در ابتدای قرن نوزدهم اساسا کشور نبود. در واقع، سرزمینی متعلق به بومیان سرخپوست بود که حتی روح‌شان هم از این داستان‌ها خبر نداشت و در دنیای طبیعی‌ خودشان زندگی‌شان را می‌کردند تا اینکه یانکی‌ها رسیدند و تار و مارشان کردند و سرزمین بزرگ را غاصبانه در اختیار گرفتند و از آن پس، جمعیت‌های بسیار زیادی از اقصی نقاط جهان بدان کوچیدند و در چنین سرزمینی و در چنان دوران هرج و مرجی که در سده‌های نوزدهم و بیستم در آن جریان داشت، الگوی آزادی، به عنوان راه و رسم حکومت جدید، خواه و ناخواه وجود داشت و بعدا در قاموس لیبرالیسم که محصول طبیعی چنین وضعیتی است ثبت گردید.

 

مطبوعات غربی از روز اول تولد آزاد بودند

بنا بر این چون زیرساخت آزادی مطبوعات به عنوان یک حرفه و یک شغل کاملا اقتصادی، در امریکا از ابتدا وجود داشت، هیچ‌کس هیچ تزاحم و تداخلی با این شغل نداشت و مطبوعات از روز اول تولد، هر چه دل‌شان می‌خواست می‌نوشتند و به طالبان و مشتریان‌شان می‌فروختند و دولت هم هیچ مداخله‌ای در این کار نمی‌کرد.

البته در برخی دوره‌ها در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، در امریکا محدودیت‌هایی برای تهمت و افترا علیه حکومت برای مطبوعات وجود داشت ولی در سایر زمینه‌ها، مطبوعات کاملا آزاد بودند مگر اینکه شاکی خصوصی داشته باشند.

منظور نگارنده این است که مطبوعات به عنوان یک حرفه‌ی اقتصادی مثل هر کاسبی دیگری که باید درآمد داشته باشد و اعضای تحریریه‌ی خود را از نظر مالی تغذیه کند،‌ پذیرفته شده بود و به جز موارد خاص امنیت ملی یا اسناد طبقه‌بندی شده، درج و انتشار بقیه‌ی مطالب و انتقاد از همه‌ی افراد و اشخاص حکومت، کاملا آزاد بود و مهم‌تر اینکه روش فکری جامعه‌ی امریکا چنین بود که به تبلیغات و آگهی، خیلی اهمیت می‌دادند و به همین دلیل، مطبوعات از نظر اقتصادی، در سطح مطلوب تغذیه می‌شدند چنانکه اخلاف این نهاد همچون شبکه‌های اجتماعی، پلتفرم‌های نشر ویدیو و اینترنت نیز از این مقوله مستثنی نیستند و همین امروز هم تمام این نهادهای فرهنگی با تبلیغات اقتصادی و البته با کمک اسپانسرها تغذیه می‌شوند.

اسپانسر در شغل مطبوعاتی نیز رفته رفته در همه‌ی دنیا جا افتاد و حالا دیگر تقریبا هیچ رسانه و مطبوعه‌ای در جهان نیست که یک حامی مالی بزرگ نداشته باشد. حالا ممکن است این حامی، یک حزب سیاسی، یک گروه اقتصادی، یک سرمایه‌دار یا یک تشکل فرهنگی باشد.

 

رسانه‌ی مستقل، وجود خارجی ندارد

بنا بر این شعار استقلال رسانه‌ای و مستقل بودن رسانه، دست کم در شرایط امروز جهان، هیچ مبنایی از واقعیت ندارد و تمام رسانه‌های دنیا، به وسیله‌ی اشخاص و گروه‌های مختلف سیاسی یا اقتصادی حمایت می‌شوند.

این حرفه در ایران از ابتدا با حمایت حکومت ایجاد گشت و با رشد و گسترش کار مطبوعاتی که البته باز هم به مدد دولت صورت گرفت، رفته رفته اشخاص وارد این صحنه شدند و با نگاه حرفه‌ای به این شغل پرداختند.

اما از آنجا که در ایران، محدودیت‌های مطبوعات بخصوص در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی، خیلی بیشتر از غرب است و چون نهادهای اقتصادی عمدتا در دولت متمرکز هستند و اصولا بخش خصوصی، دل خوشی از دولت ندارد و گیر و گرفتش در بخش دولتی زیاد است و علاقه‌ای هم به کار شفاف اقتصادی ندارد لذا مطبوعات قادر به اداره‌ی خودشان از طریق درج تبلیغات خصوصی نیستند و اگر به بعد از انقلاب در کشور خودمان نگاه کنیم، خیلی مطبوعات بخش خصوصی را می‌بینیم که بعد از چند سال فعالیت، تعطیل شده‌اند یا به نوعی به دنبال اسپانسرهای سیاسی و اقتصادی بوده‌اند تا بتوانند به حیات خود ادامه دهند.

در این پهنه‌ی فرهنگی، نشریات شهرستانی، خیلی وضع‌شان با مطبوعات و رسانه‌های کشوری متفاوت است. این رسانه‌ها ناچارند با آگهی و تبلیغات محلی، روزگار بگذرانند و چون شرایط اقتصادی کشور در دهه‌های گذشته به گونه‌ای بوده که اقتصاد کاملا تحت سیطره‌ی دولت بوده و بخش خصوصی در آخرین نقطه‌ی توجه حکومت قرار داشته، لذا تبلیغات رسانه‌ها نیز محدود به بخش دولتی بوده و اندک شمار تبلیغات بخش خصوصی نیز لقمه‌ی دندان‌گیری در روزمه‌ی اقتصادی رسانه‌ها محسوب نمی‌شده‌اند.

خیال می‌کنید که اینها خبر هستند!

با گذشت زمان و افزایش فشارهای اقتصادی به رسانه‌ها، در سال‌های اخیر چنین مرسوم شده که خبر و گزارش، جای آگهی تبلیغاتی مستقیم را گرفته و بسیاری از آنچه که مشتریان رسانه‌ها آن را به عنوان خبر و گزارش در این مجموعه‌ها می‌بینند در واقع آگهی تبلیغاتی است و البته معمولا خبرها و گزارش‌هایی در عداد اخبار تبلیغاتی قرار می‌گیرند که اگر به صورت عادی منتشر شوند چندان خواننده و بیننده‌ای ندارند، و رسانه در صورتی حاضر به انتشار آنها می‌شود که از صاحبان آنها پول دریافت کند چون اگر قرار باشد این مطالب به صورت رایگان در رسانه منتشر شود، رسانه خواننده‌ای ندارد و در نتیجه نمی‌تواند محصول خود را به مشتریانش بفروشد، سر پا بایستد و مخارج خود را از طریق فروش کالای خبر تأمین کند.

در مورد نشریات و رسانه‌های شهرستانی، وضع به مراتب بدتر است. دولتی‌ها سرفصل‌های بودجه‌ای برای اطلاع‌رسانی و انتشار مطالب‌شان ندارند و نمی‌توانند اقتصاد رسانه‌های شهرستان را اداره کنند.

از سویی، مطبوعات و رسانه‌های شهرستانی علاوه بر محدودیت‌هایی که قوانین بر آنها اعمال می‌کنند تحت تأثیر جو و فضای محدود شهرستان ها نیز هستند و در نتیجه نمی‌توانند با استفاده از فضای باز اجتماعی، مطالب جالب توجه مردم را منتشر کنند و از طریق تک‌فروشی نشریات به نتیجه‌ی اقتصادی برسند.

نتیجه‌ی کلی اینکه وقتی می‌توان از مطبوعات به عنوان یک حرفه‌ی موفق اقتصادی سخن گفت که شرایط جامعه مانند شرایط و ویژگی‌های ممالک خاستگاه مطبوعات یعنی جامعه‌ی غربی باشد. در واقع، ترکیب نگاه ایدئولوژیک حاکم بر کشورهایی مانند ایران، با حرفه‌ی مطبوعاتی، هیچ محصولی نمی‌دهد و ترکیبی عقیم است.

بنا بر این رسانه‌ها در کشور ما یا باید وابسته به دولت و حکومت باشند یا از سوی گروه‌های قدرتمند اقتصادی حمایت شوند در غیر این صورت، زنده‌ماندن‌شان، بسیار دشوار است.