نوشتهی چارلز ملویل
ترجمهی آوانس آوانسیان
اشاره: این مقاله در شماره نوزدهم مجلهی آینده به مدیریت ایرج افشار در ۱۳۶۵ شمسی، به چاپ رسید. خاتون شرق، به جهت اهمیت موضوع برای نیشابوریان، و اینکه بسیاری از شهروندان ممکن است به این مقاله و مجله دسترسی نداشته باشند، این مقالهی مفصل را در چند قسمت کوتاه، بازنشر میکند. برخی بخشهای کوتاه که مربوط به زمان نگارش مقاله یا ترجمهی آن بوده و اکنون موضوعیت ندارد، حذف یا ویرایش شده و برخی توضیحات خاتون شرق، داخل قلاب قرار داده شده است. همچنین پاورقیها نیز به جهت تحقیقی بودن و اینکه برای خوانندهی عادی، جذابیت و کاربردی ندارد از قسمتبندی مقاله، حذف شده است. معهذا در پایان آخرین قسمت، تمام پانوشتهای مقاله، ارائه خواهد شد تا در صورت نیاز خوانندگان فرهیخته، مورد مداقه قرار گیرد. ضمن انتشار این مقالهی بسیار مهم و محققانه، که دانستن آن برای همهی علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ نیشابور بزرگ، خالی از لطف و شگفتی نیست، یاد نویسنده و مترجم آن و نیز خاندان افشار که بنیانگذار و ادامه دهندهی مجلهی آینده بودند را گرامی میداریم. خدایشان بیامرزاد و در زمرهی بهشتیان قرارشان دهاد!
زلزلههای نیشابور در طول تاریخ قسمت اول
روستاهایی که با ساکنانشان مدفون شدند
ولی اکنون به قول گرزن گردش فاجعه انجام شده بود و از قرن ۱۲ م. به بعد ممکن است گفته شود که اگر نیشاپور فقط بخاطر بازسازی ویران شد پیش از اینکه بازسازی شود، مجدداً ویران گردید. فاصله این زمان تا ابتدای قرن ۱۵ م. شاهد ویرانی های مکرر و تغییر محل شهر بود، ولی گزارشات این حوادث و علل مستقیم آنها در منابع و مآخذ، غالباً با هم اشتباه می شود. با توجه به حاشیه تاریخ یمینی که به دوره تقریباً ۴۰۰ هجری اوائل قرن ۱۱ م. مربوط می شود خلیفه می گوید که زمین لرزه بعدی نیشاپور در ۵۵۵ هجری رخ داد. او با یک رباعی از عزیزی به شرح ذیل مطلبش را ادامه می دهد:
اندر سه زمان، سه زلزله واقع گشت ……………… بد پانصد و اند آنک شد شهر چو دشت
شش سال فزون دوم و ره از ششصد و شصت ………………. از زلزله بار سیم هشتصد و هشت
دولتشاه همین ماده تاریخ درباره زمین لرزه های نیشاپور را با تغییر مهمی در مصراع چهارم ذکر کرده که در ذیل مورد بحث قرار خواهد گرفت.
بدین سان اولین زمین لرزه بایستی در دهه اول قرن ۶ هـ ۱۱۰۶ – ۱۱۱۷ م. بوده باشد. بر اساس این شعر، «یت» می-گوید که در ۱۱۱۵ م. شهر به ویرانی کشانده شد. به هر حال از متن همراه او، روشن است که خلیفه این واقعه را در ۵۵۵ ٫ ۱۱۶۰ م قرار می دهد و اضافه می کند که مردم شهر سپس به شادیاخ حرکت کرده و در آنجا شهر را بازسازی کردند که این موضوع، تشخیص دوره واقعی حوادث را دچار اشتباه می کند زیرا اگر چه جمعیت شهر در این زمان به محله شادیاخ منتقل شد زمین لرزه سبب انتقال آنان نبوده بلکه ویرانی شهر بدست غزان موجب این امر گردید (رک بقیه مقاله). اسفزاری حمله غزان به نیشاپور را ۵۰۵ هـ می داند ولی این به وضوح، یک غلط خوانی است. در اینجا پیشنهاد می شود که تاریخ پانصد و اند هجری در شعر باید ششصد و انده خوانده شود که این تاریخ مربوط به زمین لرزه مستند سال ۶۰۵ هـ است که بعد از آن به غلط گفته می شود که مردم به شادیاخ نقل مکان کرده اند. بدین ترتیب خلیفه در مورد تاریخ (۵۵۵ هـ) زمین لرزه یا اشتباه می کند و یا نه درست است ولی او در علت اهمیت موضوع، دچار اشتباه شده است.
به هر صورت، ویرانی شهر در اواسط قرن طی یک آمیزه زلزله و فعالیت انسانی به وقوع پیوست. مستوفی گواهی می کند که در ۱۱۴۵٫۵۴۰م در نیشاپور زمین لرزه صورت گرفت که باعث مهاجرت عده ای از اهالی شد. برخی از قاضیان به قزوین رفتند. در میان آنان عبد الرزاق قاضی القضات هم وجود داشت. نسخه متفاوتی از همین اثر می گوید که علی بن عبد الرزاق یکی از قضات بود که در مقام وزیر خوارزمشاه قرار داشت. یاقوت على رغم اظهارات لسترنج از این موضوع و یا هر زمین لرزه دیگری در نیشاپور ذکری نمی کند. هنوز جهت تأئید تاریخ داده شده مستوفی اطلاعات بیشتری در باره عبدالرزاق یا فرزندش علی بدست نیامده است ولی دلیلی برای تردید آن هم وجود ندارد. نشانه های روشنی از صدمات و خسارات زمین لرزه یعنی اسکلتی در زیر دیوار مخروبه و دیگری در زیر یک راهرو جای مناسبی برای پناه گرفتن ایرانیان به وقت لرزش در خاکریزی بنام تپه تاکستان پیدا شده است. ویلکینس توجه دارد که بناهای این محل در پایان قرن ۱۲ م مورد استفاده واقع شده است؛ و با این تاریخ پایانی برای زمین لرزه امکان این فرضیه وجود دارد که این صدمات بر اثر حادثه ۱۱۴۵ م. رخ داده است.
مهاجرت بزرگان جامعه یک نتیجه نامعمول زمین لرزه است که عوامل دیگری نیز در این امر به همراه داشته است. فروپاشی نیشاپور بوسیله بولیت (۱۹۷۲ (۷۹-۸۱ که اشاره ای به زمین لرزه نکرده بخوبی توصیف شده است. ترکان غز در ۵۴۸ هـ و سپس لااقل در دو مورد دیگر شهر را غارت کردند ولی صدمات و خسارات مساوی بوسیله خود ساکنان شهر به وجود آمد که فساد و دلسردی آنان شکل جنگ فرقه ای بخود گرفت و ویرانی مؤسسات فرهنگی فرق حنفی و شافعی در میان خاندان های سرشناس ایجاد شد. قابل اهمیت است که مستوفی مخصوصاً قاضیان را میان مهاجران ذکر می کند. بولیت از مهاجرت های دیگری به ری و سمرقند یاد می کند. کتابخانه های بسیار همراه با مساجد و مدارس آنها از میان رفت و منتج به انهدام کامل شهر گردید. المؤید آی ابه یکی از سران سپاه سلطان سنجر در ۱۱۶۱٫۵۵۶ در محله ای از شهر بنام شادیاخ در حالی که اهالی شهر را با خود برد مستقر شد و دست به بازسازی دیوارهای آنجا زد. در سال بعد وی ارگ نیشاپور را فتح کرد و قسمت اعظم شهر سابق در ویرانی رها شده، محل رفت و آمد گوسفندان علفخوار و ماران و جانوران وحشی گردید.
قلمرو حکومتی که بدست المؤید شکل گرفت بوسیله تکش خوارزمشاه – که سلسله او تسلط چون و چرایی بر شادیاخ داشت – از نوه اش سنجر شاه در ۱۱۸۷٫۵۸۳ به زور گرفته شد. در طول حکومت بعدی این شهر مجدداً بوسیله یک زمین لرزه در ۱۰۵ هـ ویران گردید.
بنا به گفته ابن اثیر این لرزش در سراسر خراسان شدید بود و در نیشاپور، شدت بیشتری داشت. ساکنان آنجا برای چند روز به فضای باز پناه بردند تا اینکه لرزش های زمین قطع شد و سپس به به خانه های خود بازگشتند. سبط بن جوزی می گوید که پس از اینکه برای مدت ۱۰ روز لرزشها ادامه یافت، بسیاری از مردم نابود شدند. جوینی کامل ترین گزارش را ارائه کرده است. وی می گوید زمین لرزه در یک روز کاملا روشن آغاز شد و این باعث سهولت قرار ساکنان به اطراف شهر گردید در حالی که همه اموال خود را در شهر جا گذاشته بودند. هیچ بنائی در مقابل زلزله بجر مسجد منیعی و مسجد میدان و چند بنای دیگر تاب مقاومت نیاورد لرزش زمین برای مدتی ادامه داشت. تمامی اهالی در مزارع بسر بردند و علی رغم آن تعداد دو هزار و بقولی ده هزار نفر زن و مرد نابود شدند. در روستاها نیز بسیاری از مردم کشته شدند که امکان شمارش وجود نداشت. روستاهای دانه و بنسک بطور ناگهانی فرو ریختند و احدی جان سالم به در نبرد. محل این روستاها روشن نیست. احتمالاً در منتهى الیه شرق دهستان نیشاپور ،زبرخان قرار داشتند ولی بهمین حد احتمال دارد که این روستاها در زلزله از میان رفتند و متروکه ماندند و بزودی فراموش شدند.
میرزا محمد قزوینی مصحح جوینی بر وقوع زلزله در خوارزم نظر داده و بارتولد این نظر را پیروی کرده است. با این اوصاف اشاره به مسجد منیعی برای تعیین شهری بنام نیشاپور کافی است. این مسجد در ۳۵۹ هـ بوسیله ابو علی حسن منیعی که رئیس و شیخ الاسلام دستگاه نظام الملک بود و فرق شافعی – اشعری در نیشاپور را پشتیبانی می کرد بنا گردید. این مسجد که در طول اولین یورش غزان در ۵۴۸ هـ بمنزله پناهگاه شهر نشینان استفاده شد و هر چند همگی آنان کشته شدند، باید همراه با سایر مؤسسات شافعی در جنگهای فرقه ای سالهای بعد، خسارات سنگینی را تحمل کرده باشد. این مسجد جایگزین مسجد جامع قدیم ابو مسلم و عمرو بن لیث به عنوان مسجد اصلی نیشاپور بود و از قرار معلوم همچون تشکیلات اولیه در خارج شهر (ربض) قرار داشت. این حقیقت که جوینی از مسجد در ارتباط با زمین لرزه یاد می کند بایستی دال بر این باشد که مسجد در محله شادیاخ که اکنون شهر است قرار داشت و یا بعد از زمان حوادث اواسط قرن ۱۲ م. بازسازی شده؛ گرچه اساساً در محله شادیاخ نبوده مجدداً در محدوده گسترش منطقه شهری قرار داشته است. هر دو مورد، باب بحث و گفتگو در باره برخی بخش های مشترک وسیع از شهر شادیاخ و مرکز قدیم نیشاپور که روی هم قرار گرفته اند، گشوده می شود.
در این مرحله نمی توان جهت بحث در تعیین محل شادیاخ بیش از این درنگ کرد، زیرا که در این حوادث اولین نشانه تغییر مکان مرکز شهر را در دست داریم تاریخ شادیاخ، سزاوار یک تحقیق کامل است و برای این منظور مقداری مطالب تقریباً بی ثمر موجود است. . . بطور کلی می توان گفت که اساساً شادیاخ یک عرصه باغ در خارج از شهر بوده که اصولاً باقی مانده، اول بار در صدر قرن ۹ م. بدست طاهریان ترقی یافت. کاخ هایی که آنان در آنجا ساختند بزودی توسط یعقوب بن لیث صفاری که نیشاپور را در ۸۷۳٫۲۵۹ به تصرف در آورد ویران شد؛ و محله ای که بنظر می رسد پر جمعیت و آباد بوده، بعدها به عرصه باغ تبدیل شد. این یگانه نشانه ای است که یعقوب باعث ویرانی نیشاپور گردید و بدون کمترین خونریزی آن را به چنگ آورد. بنای عمر و برادر او بنام دارالاماره و بازسازی مسجد ابو مسلم (متوفی (۷۵۵٫۱۳۷) هر دو در حوالی مرکزی است که احتمالاً نشانه باز پس گیری فرمانروائی او بر نیشاپور بعد از بیست سال منازعه به ضرورت تعمیر این بناها در دهه آخر قرن ۹ م. است. اگرچه این بناها بر اثر غفلت نیازمند مرمت شده باشند این امکان زیاد هم وجود دارد که خرابی حاصله از تقریباً جنگ های پیوسته میان طاهریان و صفاریان که در گزارشات باستان شناسی آمده غلو شده باشد. هیچ اشاره ای مبنی بر بازسازی اماکن در شادیاخ بدست عمر و وجود ندارد ولی شادیاخ با گسترش نیشاپور در عصر سامانیان، به عنوان یکی از محله های شهر محسوب می شد و جزو بخش لاینفک منطقه شهری درآمده بود. سپس بنظر می رسد که مقتضیات ناحیه باعث تغییراتی شده باشد و ترقیات و بازسازی ها بدست مسعود غزنوی در دهه ۴۲۰ هـ و سلطان سلجوق الپ ارسلان در ۴۶۴ هـ انجام گرفته باشد. در این عصر الپ ارسلان منطقه مورد نظر مقدمه شامل باغ هایی بود و مکان اقامت حکمرانان را تأمین می کرد با مرکز واقعی شهر مقداری فاصله داشت.
سمعانی که دست کم چهار بار کمی قبل از حمله غزان از نیشاپور دیدن کرده شادیاخ را چنین وصف میکند که در قسمت بلندی مقابل دروازه نیشاپور بسان روستایی در کنار شهر که دارالسلطان در آن بود قرار داشت. زمانی که المؤید به آنجا حرکت کرد، از قرار معلوم به علت حوادث مصیبت بار سالهای پیشین بار دیگر شادیاخ ویران شده بود. بازسازی المؤید از دیوارها تأکیدی بر تغییر مکان مرکز شهر است ولی در بیان کلی تری شهر جدید بایستی فقط در منطقه ساخته شده پیشین کوچک شده باشد. ما چه بخواهیم از یک جداسازی مشخص دو شهر صحبت کنیم و چه از دو مکانی که صفات مشترک به دلیل روی هم قرار گرفتن آنها بحثی به عمل آوریم این امر منوط به این است که چگونه مناطق ساخته شده و ساخته نشده منحصراً بوسیله دیوارها تعیین حدود شوند و موقعیت واقعی دیوارهای دو شهر معین گردند. دیوارهای شادیاخ در طول جنگ های عصر خوارزمشاهیان بطور مکرر ویران و ساخته می شدند، و روشن است که در طول این عملیات فرصتی جهت تغییر محل دیوارها وجود داشته است.
شادیاخ بعد از زلزله ۱۰۵ هـ به فرمان محمد خوارزمشاه دوباره ساخته شد. این مسأله باید خیلی به سرعت انجام شده باشد زیرا یاقوت به هنگام اقامت در شادیاخ در ۱۱۳ هـ این عقیده را داشت که پس از برخی تغییرات اولیه شهر به ترقی روز افزونی رسید زیرا بعد از یورش های غزان مرکز جمعیت گردید و همه اینها از برکت موقعیت شهر در مسیر اصلی کاروان ها از شرق بوجود آمد. مستوفی می گوید که دو ماه پس از زمین لرزه ها که هیچ اثری از بناهای نیشاپور به جا نگذارد شهر در محل دیگری دوباره ساخته شد. او در گزارش دیگری از زلزله مخصوصاً این محل جدید را با شادیاخ یکی می داند و می-گوید که هم در آن حوالی بود. مستوفی در این مورد که فقط در این هنگام خاص بود که شادیاخ مرکز گردید به وضوح اشتباه می کند. عدم دقت او در این نقطه حائز اهمیت است، زیرا می توانیم تاریخ ۵۵۵ هـ خلیفه را برای زلزله اول مردود بدانیم و تاریخ ۶۰۵ هـ را به جای تقریباً ۵۰۵ هـ . در شعر قرار دهیم. گویا موجباتی جهت این پیشنهاد که دوباره سازی شهر در یک مکان بکلی متفاوت بوده وجود ندارد هر چند که ممکن است محدوده شهر در این زمان تغییر یافته باشد. مستوفی اندازه محیط شادیاخ جدید را تنها ۹۹۰۰ قدم نشان میدهد ولی نظر به اشتباه کاری او این مساله روشن نیست که رقم مربوطه در مورد ابعاد شهر بعد از ۵۵۶ هـ یا بعد از زلزله ۱۰۵ هـ می باشد.
کوشش هایی که برای تکمیل این روایت و تعیین محل شادیاخ که با توسل به بقایای طبیعی به عمل آمده محکوم به شکست است؛ زیرا عمده حفاری هایی که تاکنون در محل انجام گرفته بسیار نارسا بوده است. در صورتی که اسناد ادبی مبهم باشد شواهد باستان شناسی مبهم تر از آنهاست. به هر صورت برخی ملاحظات باید صورت پذیرد ولو اینکه موضوع بیشتر از سابق در معرض تحقیقات نظری قرار گیرد. تپه ای که امروزه معروف به شادیاخ است در سمت غربی یک
منطقه محصور محکم مقداری به سوی غرب امام زاده محمد محروق به طرف شمال مقبره فریدالدین عطار قرار دارد ویلکینسن می گوید که نام شادیاخ به نظر نمی رسد که همیشه منسوب به یک محل بوده باشد. در حالی که بولیت می پندارد که دیوارهای بخش مخروب می تواند فقط مربوط به نیشاپور یعنی شادیاخ باشد که بدست مغولان ویران گشته است. او فرض می کند که محله اصلی شادیاخ در فاصله شمال شرقی محل کنونی واقع شده است.