من فاطمه اخوان؛ ساکن مشهد دارای مدرک کارشناسی علوم تربیتی،۶ بهمن ماه سال۶۱ در محله سازمان آب مشهد به دنیا آمدم. حدود ۱۲ یا۱۳ ساله جدی شعر کار می کنم البته از دوران کودکی دست به قلم بودم. شعر را در ابتدا در قالب کلاسیک شروع کردم و بعد به شعر سپید رو آوردم و الان مدت کوتاهی ست ترانه هم کار می کنم.
مادر میگوید دم دمای ظهر بود که خدا تو را به ما داد. دوران کودکی ام ساده نبود انزوا طلبی، وگوشه گیری از ویژگی هایم بود، دوران نوجوانی و جوانیم با حال و هوای شاعرانه ای گره می خورد، چونان که حضرت حافظ می فرماید:
گرچه افتاد ز زلفش گرهی درکارم
همچنان چشم گشاد ازکرمش میدارم
نوجوانی همه اش سرک کشیدن به کاغذ و قلم است. دلنوشتن و دلنوشتگی. بعدها کم کم به سراغ سرودن اشعار کلاسیک رفتم شعرکلاسیک مایه اصلی جان شاعرانگی است.
شعر را از جلسات خانه فرهنگ محله بهار شروع کردم. بعد در جلسات نگارخانه میرک و ارشاد و جلسات حوزه هنری آرام آرام شعر را در ابعاد گسترده تری به ورطه نقد و نظر گذاشتم. انجمن های شعر نیاسا، پروین، و شاعران مستقل معاصر و انجمن بروسان تجربه هایی بود که خروجی اش چاپ شعرهای منتخب من در کتاب های اسب ها روسری نمی بندند به کوشش مرحوم رضا بروسان و کتب منتخب حوزه هنری به کوشش دوستان شاعرم، و این اواخر در مجموعه فردا دریا می شویم، منتشر شد.
شعر در زندگی شما چه نقشی دارد سهم شما و شعر در نهایت چه اندازه است؟
نمی توانم بگویم سهم شعر و نقش شعر در زندگی من چقدر هست، من با شعر زندگی می کنم مثل خیلی از شاعرای دیگر، شعر زندگی من است و این طور باید بگویم : با شعر نفس می کشم قدم می زنم می خوابم بیدار می شوم و…
شعر برای من مثل هوا مثل تنفس ضروری است. نباشد منم نیستم. همان طور که وقتی یک شاعر برای مدتی مثل آب راکد می شود و شعر نمی گوید که البته اینم فقط ظاهر امر هست، انگار که نیست من هم نیست می شوم.
چقدر به جهان شاعری اعتقاد دارید؟
جهان شاعری…؟ منظورتان چیست؟ اگر منظورتان وحی و الهام این چیزهاست؟ خیر… اعتقاد چندانی ندارم، اما جهان شاعر نسبت به دیگران تفاوتش در جور دیگر نگاه کردن یا شاید دقیق تر و حساس تر نگاه کردن است، یا گوش کردن به صدا و پیام و بار معنایی و عاطفی که هر کلمه در خودش پنهان دارد که شاید تنها شاعر، نویسنده یا هر هنرمندی که به آن توجه دارد، می بیند و می شنود. جهان شاعر جهان کلمات است و به بیانی عشق بازی با کلمه، یک جور درک متقابل بین شاعر و کلمه اتفاق می افتد. من وقتی شعری خوب نباشد می گویم شاعر نتوانسته است این کلمات را به خوبی درک کند و صدای کلمات را بشنود.
به هر حال شخص هنرمند در یک فضای مشخص به انجام کار مشغول است نظرتان را درباره این فضا بفرمایید؟
من فکر می کنم اکثر کسانی که در حوزه ادبیات دارند کار می کنند به نوعی درگیر هستند در فضاهای رئال و سور رئال و بین این فضاها در رفت وآمد هستند که البته به سمتی بیشتر گرایش هست معمولاً که مثلا فضای کارهای خودمم شامل می شود و البته بیشتر فضاهای رئال را دارم تجربه می کنم و نمی شود گفت فضای مشخص چون من فکر می کنم همه ما در حال تجربه کردن فضاهای تازه هستیم. و هر کس یک دورانی دارد و همه ما مدام در حال تجربه کردن و آزمایش و خطا هستیم.
به نظر شما جایگاه شعر امروز قابلیت زنانه یا مردانه دارد؟ به زبان دیگر تفکیک جنسیت در شهر قابل اجراست در ادبیات امروز؟
بله این بطور ناخودآگاه اتفاق می افتد! مثلاً در مورد یک شعر اجتماعی، سیاسی، عاشقانه و….محور اصلی عشق ،انسانیت، درد و رنج و شادی و…هر چیزی که باشد نوع کاربرد واژه ها و استفاده از واژه ها و چگونه دیدن فرق می کند و پرداختن به جزئیات یا کلی نگری…که صرفاً نمی شود گفت تفکیک جنسیت رخ داده است در شعر؛ اما تفاوت در نوع بیان احساس می شود. و این کاملاً طبیعی هست شعر و ادبیات یعنی زندگی همون طور که ما در زندگی روزمره می بینیم که مواردی را که یک زن می بیند و اهمیت می دهد شاید یک مرد اهمیت ندهد و همین طور برعکس…یا بعضی موارد پر رنگ تر باشد برای شان. نه تنها در شعر که در ادبیات گفتاری و رفتار ما هم این مشهود است! شما رفتار و برخورد یک زن و یک مرد را که ببینید مثلاً در مواجه با یک حادثه یکی نیست شاید احساس هر دو به لحاظ انسانی مثلاً رنج برده باشند اما واکنش متفاوت است.
ممنونم از این که این فرصت کوتاه را در اختیار ما گذاشتید و به سوال های ما پاسخ دادید.
- نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق