در سراسر جهان زنان بیشتر احتمال دارد دچار افسردگی شده و اقدام به خودکشی کنند. پس چرا آمار خودکشی مردان همچنان بسیار بیشتر از زنان است؟
غمانگیز است، اما خودکشی آنقدر که ممکن است به ذهن برسد نادر نیست. در سال ۲۰۱۶ – آخرین سالی که آمار مربوط به خودکشی جهانی توسط سازمان جهانی بهداشت بروز رسانی شده است – در حدود ۷۹۳۰۰۰ نفر در سراسر جهان خودکشی کردند. اکثریت آنها مرد بودند.
در بسیاری از کشورها خودکشیِ منجر به مرگ در مردان بیشتر از زنان است. خودکشی در مردان زیر ۴۵ سال بزرگترین عامل مرگ در انگلستان است. این آمار در مورد کشورهای دیگر هم صادق است. مردان در استرالیا ۳ برابر بیشتر از زنان در اثر خودکشی میمیرند. در آمریکا مردان ۳.۵ برابر بیشتر از زنان خودکشی موفق دارند. در روسیه و آرژانتین مردان بیشتر از ۴.۵ برابر زنان در اثر خودکشی جان خود را از دست میدهند.
آمار سازمان بهداشت جهانی نشان میدهد که از هر ۱۰۰۰۰۰ مرد ۱۵ مرد در نزدیک به ۴۰درصد از کشورهای جهان خودکشی میکنند و فقط در ۱.۵درصد از کشورهای جهان خودکشی در میان زنان و مردان برابر است.
جیل هارکاوی-فریدمن، معاون بخش تحقیقات بنیاد پیشگیری از خودکشی در آمریکا که از افرادی که اقدام به خودکشی کردهاند حمایت میکند، میگوید: «این تفاوت پیشینه طولانی تاریخی دارد و از زمانی که شروع به ثبت آمار خودکشی کردهایم این اختلاف شدید همواره وجود داشته است.»
خودکشی مسئلهای به شدت حساسیتبرانگیز و پیچیده است و عوامل زیادی در آن دخیل هستند و ماهیت مرگ در اثر خودکشی مانع از آن میشود که به طور کامل انگیزههای اصلی افراد از اقدام به خودکشی را بشناسیم.
اما به لطف افزایش آگاهیهای عمومی درباره سلامت روان، فهم عموم از عواملی که میتواند به افکار خودکشی کمک کند افزایش یافته است. اما در این بین هنوز یک پرسش باقی است و آن مسئله تفاوت زیاد جنسیتی است. مطالعات زیادی تأیید کردهاند که آمار افسردگی در زنان بیشتر است. زنان همچنین بیشتر از مردان احتمال دارد اقدام به خودکشی کنند. برای مثال در آمریکا، زنان بزرگسال ۱.۲ برابر بیشتر از مردان اقدام به خودکشی میکنند.
اما روشهای خودکشی در مردان اغلب بیشتر خشونتآمیز است و باعث میشود قبل از مداخله آنها جان افراد از دست برود. دسترسی به ابزار خودکشی یکی از عوامل کمککننده است» برای مثال در آمریکا از هر ۱۰ نفری که صاحب اسلحه است ۶ نفر مرد است و خودکشی با سلاح گرم عامل نیمی از خودکشیها در این کشور است.
یکی از دلایل مردان برای انتخاب این روشها ممکن است این باشد که آنها مصمم هستند کار را تمام کنند. یک مطالعه که روی ۴۰۰۰ بیمار بستری در بیمارستان که به خودشان صدمه زده بودند انجام شد، نشان داد که در مردان تمایل به خودکشی بسیار بیشتر از زنان است. چرا مردان تا این حد در تنگا هستند و چه کار میتوان انجام داد؟ عوامل خطریکی از اصلیترین عوامل، عامل ارتباط است. خیلی سادهانگارانه است اگر بگوییم زنان بیشتر مشتاق هستند مشکلات خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و مردان بیشتر تمایل دارند مشکلات را پنهان نگه دارند و دربارهاش با کسی صحبت نکنند. اما این درست است که طی نسلها، بسیاری از جوامع مردان را تشویق به «قوی بودن» کردهاند و نپذیرفتهاند که آنها در تنگنا هستند.
اغلب در دوران کودکی شروع میشود. کُلمن اُ دریسکول، معاون اجرایی یک خط تلفنی نجات که ۲۴ساعته در حال فعالیت برای پیشگیری از خودکشی است، میگوید: «ما همیشه به پسران میگوییم، پسر که گریه نمیکند. ما از همان اوایل کودکی پسران را در وضعیتی قرار میدهیم که احساساتشان را بیان نکنند، زیرا بیان احساسات آنها را تبدیل به «افراد» ضعیف میکند.»
مارا گرانائو، معاون اجرایی در مرکز پیشگیری از خودکشی در کانادا، ما میگوید: «مادران بیشتر از پسران با دخترانشان صحبت میکنند … آنها بیشتر احساسات را شناسایی و به اشتراک میگذارند. ما انتظار داریم که زنان عاطفی باشند. ما هستیم که فرزندانمان را تشویق به صحبت کردن از احساساتشان میکنیم.»
مردان کمتر احتمال دارد آسیبپذیری خود را بپذیرند. آنها کمتر از زنان به پزشک مراجعه میکنند. مطالعهای که در یک نشریه پزشکی در بریتانیا منتشر شد نشان داد که مردان ۳۲ درصد کمتر از زمان مشاورههای مراقبتی دریافت میکنند.
هارکاوی-فریدمن میگوید: «مردان اغلب کمتر برای سلامت روانی اقدام میکنند. این به این معنی نیست که مشکلات مردان کمتر از زنان است، اما آنها کمتر احتمال دارد که بدانند تحت استرس یا وضعیتهای دیگری هستند که میتواند آنقدر بزرگ باشد که آنها را به خودکشی تشویق کند.»
فردیمن میگوید، ممکن است افراد از استرس خود مطع نباشند و ندانند که میتوان کارهایی برای بهبود وضعیت روانی آنها انجام داد. فقط یکسوم از افرادی که خودکشی میکنند در زمان اقدام به این کار تحت درمان بودهاند. برخی مردان به جای آنکه از طریق مجراهای معتبر کمک بگیرند، به شکل خطرناکی اقدام به «خود-درمانی» میکنند. فریدمن میگوید: «مصرف مواد مخدر و الکل در میان مردان بیشتر است که میتواند نشانهای از شدت غم و محنتی باشد که آنها تجربه میکنند، اما ما میدانیم این ترکیب افکار خودکشی را بدتر میکند.»
«مصرف مواد مخدر و الکل افسردگی را عمیقتر و رفتارهای تنشی را بیشتر میکند. اعتیاد به الکل یکی از عوامل خطر برای خودکشی است.» یکی دیگر از عوامل خطر میتواند مربوط به خانواده یا شغل باشد. تقریباً ۱۸ تا ۲۴ ماه بعد از یک بحران اقتصادی که منجر به بیکاری شود، گرایش به خودکشی در افراد افزایش پیدا میکند.
مطالعهای که در سال ۲۰۱۵ انجام شد نشان داد که به ازای هر ۱درصد افزایش در میزان بیکاری، میزان خودکشی ۰.۷۵ درصد افزایش پیدا میکند. نگرانی درباره وضعیت مالی و جستجو برای شغل جدید سلامت روانی افراد را بدتر میکند. اما فشار اجتماعی و بحران هویت نیز عواملی است که به خودکشی کمک میکند.
سیمون گانینگ، رئیس پویش علیه زندگی در بدبختی، که یک خیریه مستقر در انگلستان است، میگوید: «ما تمام طول زندگی به نحوی بزرگ میشویم که خودمان را با دوستانمان مقایسه کنیم و به لحاظ اقتصادی موفق باشیم. وقتی مسائل اقتصادی پیش میآید که از کنترل ما خارج است، موقعیت سخت میشود.»
این میتواند اثر مارپیچی داشته باشد. برای مثال در آمریکا، بیمه سلامتی به شاغل بودن وابسته است. اگر شخصی به دلیل مصرف مواد مخدر یا افسردگی تحت درمان باشد، در صورت از دست دادن شغلش این درمانها را نیز از دست میدهد. یک عامل خطر دیگر احساس انزوا است. توماس جوینتر، پزشک، در کتابش با عنوان چرا مردم با خودکشی میمیرند، به این عامل اشاره کرده است. انزوا میتواند خودش را در تمام اقشار جامعه نشان دهد.
گرانائو میگوید: افرادی که از نگاه بیرونی در کار و حرفه خود بسیار موفق دیده میشوند و پیشرفت شغلی را به بهای ویران شدن هر چیز دیگر، شامل روابط اجتماعی خود، در اولویت قرار داده اند، ممکن است خود را در «رأس هرم بییند، تنها و منزوی».
البته مهم است به یاد داشته باشیم که عوامل بیرونی اگرچه میتوانند خودکشی را در فردی که هماکنون نیز در خطر است تسهیل کند، اما این عوامل یگانه عوامل خطر نیستند. هارکاوی-فریدمن میگوید: «میلیونها انسان شغلشان را از دست میدهند و تقریباً همه ما رابطهای را به یاد داریم که به سرانجام نرسیده، اما همه خودکشی نمیکنند.»
راهحلهای ممکن
هیچ راهحل ثابتی برای مسائل پیچیده وجود ندارد. اما برخی برنامهها، سیاستها و مراکز غیردولتی میتواند این مسیر را هموارتر کند. چند راه حل برای شناسایی و کمک به مردانی که به نظر میرسد در معرض خطر باشند شامل موارد زیر است:
تغییر دادن پیام
مشاوران میتوانند آموزش ببیند تا سبک ارتباط خود با را مردان را تغییر داده و به جای آنکه مردان را تشویق کنند «درباره احساساتشان و اینکه در آن مقطع چه حسی دارند» صحبت کنند، درباره «اهداف و راهحلهایشان» صحبت کنند. اگر افراد بدانند درخواست کمک و حمایت نشانهای از قوی بودن، کنترل داشتن بر امور و بازگشتن به مسیر است احساسشان نسبت به سلامت روانی تغییر میکند. این یعنی باید به جای آنکه از افراد پرسیده شود آیا «احساس غم و افسردگی میکنند یا نه» از آنها پرسیده شود «آیا احساس میکند در حال مبارزه با فشارهایی است که احساس میکند». حتی اگر مردان سلامت روانی را معادل استرس بدانند احتمال اینکه برای کمک گرفتن اقدام کنند و به توصیه مشاوران عمل کنند، بیشتر میشود. مکالمه شانهبهشانه
یکی دیگر از روشها برای کمک به مردان استفاده از سبک ارتباطی متفاوتی است که ناشی از تفاوت زنان و مردان در برقراری ارتباط است. گاهی حتی تغییر اندکی در نحوه قرارگرفتن مشاور و بیمار در کنار هم میتواند تفاوت ایجاد کند. مردان «ارتباطات شانهبهشانه» را ترجیح میدهند. مردان به خصوص وقتی مکالمهای حیاتی و جدی دارند این سبک را انتخاب میکنند. ویژگی این سبک آن است که برقراری ارتباط چشمی در آن به حداقل میرسد. وقتی مردان در حال تماشای فوتبال یا بازی کردن یا ماهیگیری هستند میتوان با آنها سر صحبت را باز کرد.
تغییر محیط، سختتر کردن خودکشی و صحبت از اثرات خودکشی بر بازماندگان
برخی مکالمات در محیطهای خاص بهتر جواب میدهد. این ایده وجود دارد که وقتی موضوع مکالمه احساسات یا سلامت روانی است در محیطهای «دوستانه» و آشنا مثل زمان ورزش کردن یا فعالیتهای بیرون از خانه بهتر میتوان به هدف نزدیک شد. مردان در محیط مناسب گشودگی بیشتری برای مکالمه دارند.
اًدرسکول میگوید: «هدف نهایی همه این روشها آن است که مردان احساس خوبی برای صحبت کردن درباره احساسشان پیدا کنند؛ و صحبت کردن دربارها احساسات را نقطه قوت خود بدانند.» تکنولوژیهایی که در زمینه پیشگیری از خودکشی عمل میکنند هم میتوانند مفید باشند.
گاهی مردان فکر میکنند گرفتن جانشان بهترین راهحل برای خانواده است. صحبت کردن درباره اثرات خودکشی بر بازماندگان و عزیزان یکی از راهحلهاست. یکی دیگر از راهحلها سختتر کردن امکان خودکشی است. برای مثال پلها در سراسر شهر باید طوری محفوظ شوند که امکان خودکشی به کمترین حد برسد.
فریدمن میگوید: «زنان و مردان به لحاظ زیستی تفاوت دارند. ساختار هورمونی ما و شیوهای که مغزمان رشد و عمل میکند، متفاوت است. اما مشکل اینجاست که زنان و مردان همیشه با هم مطالعه میشود.» او مداخله دولتها را بسیار مفید میداند.
- منبع خبر : BBC World & MensLine Australia