ابوالفضل یغما
شرکت در چند جلسهی کمیسیونهای شورای شهر، یک دستاورد فکری خوب برایم داشت و باعث نگارش این مقاله شد. با مباحثی که در این جلسات بین اعضا صورت میگیرد متوجه شدم که صدها رانت اطلاعاتی در سازمانهای عمومی مثل شهرداری یا سایر دستگاههای دولتی وجود دارد و هر یک از کارکنان این نهادها میتوانند بسادگی از این رانتها استفاده کنند و به راحتی یک لیوان آب خوردن، پولهای زیادی بدست آورند.
مثلا فرض کنید ما در شهرداری خیال داریم برنامهی بازگشایی فلان خیابان را در اجرای طرح تفصیلی عملیاتی کنیم. خب طبیعی است که گردش کار اداری، اطلاعات مربوط به این بازگشایی را در چندین واحد مختلف شهرداری پخش و پلا میکند و هر کس در این واحدها مشغول کار باشد بسادگی از این بازگشایی مطلع میشود.
خیلی ساده است که مثلا من که در واحد درآمد کار میکنم و یک کارمند جزء هستم که در گوشه و کنار پروندهها کارهای بایگانی انجام میدهم، به دوستانم که پول و پلهای در بساط دارند و منتظر خبرهای خوبی از من هستند، خبر این بازگشایی را پیش از آنکه مقدمات آن عملیاتی شود و کسی در خارج از سیستم از این مسئله بویی ببرد اعلام کنم.
دوستانم خودشان نیز دوستانی دارند و هر کدامشان میتوانند دوستان دیگری را که استعدادهای مالی خوبی دارند خبر کنند و یک گروه بزرگ مالی تشکیل دهند و بروند به سمت خرید زمینهایی که در اثر این بازگشایی، قیمت آنها افزایش صعودی خواهد داشت.
همهی خانوادهی دولت و حکومت در معرض لغزشاند
میبینید؟ به همین سادگی، هم من کارمند جزء به یک درآمد قابل توجه میرسم، هم دوستانم سهام خوبی در این گروه خواهند داشت و هم دوستان دوستان من میتوانند برای خودشان از این نمد کلاهی ببافند.
خب. حالا بحث این است که آیا فقط کارمندان همین نهاد هستند که چنین امکانی دارند؟ البته که پاسخ منفی است. شورائیان، کارمندان آبفا، کارکنان جهاد کشاورزی، کارمندان منابع طبیعی، پرسنل شرکت برق، کارکنان شرکت گاز و کارکنان تأمین اجتماعی، سازمانهای بیمهگر، بورس، کارخانجات خودروسازی و کارکنان صدها نهاد و سازمان دولتی دیگر نیز ، کمتر و بیشتر، چنین امکاناتی دارند.
حالا شما تصور کنید این وسعت از رانتهای اطلاعاتی، تنها در یک شهرستان کوچک مثل نیشابور، متصور است و اگر سطح نگاهمان را بالاتر ببریم و گستردهتر نگاه کنیم، این رانتها در مرکز استان، در تهران و در سطح کابینهی دولت، خیلی خیلی بیشتر است.
به عبارت دیگر، همیشه هزاران نفر از کارمندان دستگاههای دولتی و همچنین نهادهای حاکمیتی، در معرض این رانتها قرار دارند و علی الظاهر، هیچ ترمزی هم در این شاهراه رانت و امتیاز، وجود ندارد. همین که من، کارمند یک نهاد بشوم، خود به خود، دارای امتیاز استفاده از رانتهای متعدد دستگاه متبوع خودم خواهم شد و هیچ وسیله و ابزار خارق العادهای نیاز نیست که به ثروت کلان ناشی از دانستن اطلاعات دستگاه، دست یابم.
در بانکها خاوری و سیف پروده میشوند
بانکها به مثابهی یکی از دستگاههای اجرایی و منابع مالی بسیار مهم کشور، البته خیلی بیشتر در ردیف ظرفیتهای رانتی قرار دارند و بسیار طبیعی است که یکی مثل آقای خاوری یا آقای سیف، از این رانتها به نحو احسن بهرهبرداری کرده باشند.
خب، حالا سؤال این است که اگر بندهی نویسندهی این سطور، یا شمای خواننده در مقام یکی از این کارمندان مطلع قرار گیریم، آیا قادر هستیم نفس مال طلب و حریص خودمان را از این مطامع بسیار خوشمزه و راحت الحلقوم، کنار بکشیم و آیا اصلا لزومی به این کنار کشیدن میبینیم؟ بعید میدانم کسی پاسخش به این سؤال مثبت باشد.
با این حساب، چاره چیست که یک سازمان یا نهاد یا یک دولت دچار فساد نشود و کارکنانش بتوانند واقعا به قصد قربت خدمت کنند و طمع برداشتهای رانتی از جایگاه و موقعیت خود را نداشته باشند.
به نظر من، تنها و تنها اخلاق است که ممکن است انسان را از این گرداب زیادهخواهی برحذر دارد چون اگر صرف دستگاههای نظارتی را برای جلوگیری از فساد اداری، در نظر بگیریم، اولا کارمندان خود این نهادهای نظارتی هم مثل سایر کارکنان واحدهای مختلف اجرایی، در معرض این اطلاعات قرار دارند ثانیا، بهرهگیری از اطلاعات موجود در سازمانهای دولتی و اجرایی و نهادهای حاکمیتی، آنقدر زیاد و گسترده و پراکنده است که اساسا قابل نظارت نیستند و از سوی دیگر، برخی از این بهرهگیریهای اطلاعاتی خیلی هم قانونی و رسمی هستند و هیچ پنهانکاری و فسادی هم علیالظاهر ندارند و لذا قرار داشتن در معرض اطلاعات پربازده مالی، بعضا اساسا جرم و تخلف نیستند که بخواهند جلوش را بگیرند و یا نظارتپذیری داشته باشند.
بنا بر این من، همان طور که گفتم، تنها راه چاره را ایمان دینی و در یک نگاه بازتر و غیر مذهبی، اخلاق انسانی و پایبندی به معرفت اجتماعی میدانم.
روحانیت حرفهای نیز محل فساد است
حالا میماند که چه کس یا کسانی، میتوانند این الگوهای معرفتی و دینی را به من کارمند دولت آموزش دهند و به اصطلاح، مرا مرتبا نظارت و بهروز رسانی کنند که مبادا از جادهی صلاح و فلاح به گرداب فساد درافتم. یکی از نهادهایی که معمولا در این مسیر میتواند کمککار خوبی باشد روحانیت است.
متأسفانه در سالهای اخیر دیدهایم که بسیاری از روحانیون، هم اطلاعات لازم برای بازسازی معرفتی انسان امروز را ندارند هم اینکه خودشان مثل همهی افراد دیگر، در معرض خطا و لغزش هستند و با اینکه سالهای سال، آموزشهای شناختی و معرفتی میبینند مع الوصف، رفتارهایشان نشان میدهد که این آموزشها و اعتکافات و ریاضات، چندان در هدایت آنان مؤثر نیفتاده و مثلا قادر نیستند که بدون دستمزد، نماز جماعت برگزار کنند یعنی اینکه خودشان هم به مسئلهی اخلاق به چشم یک درآمد مالی نگاه میکنند. این البته، نتیجهی تغییرات اجتماعی است که همهی مشغولیتهای مبتنی بر جامعه، چه شناختی و معرفتی باشند چه آموزشی و دانشگاهی و چه فنی و اداری، همه و همه، حرفه به حساب میآیند یعنی مشغولیتهایی هستند که فرد شاغل به آنها باید از طریق انجام یک سری کارها، ممر معیشتش تأمین شود.
به عبارت دیگر، یک روحانی که معلم اخلاق و دین است، اگر دستمزد برپایی نماز جماعت در یک اداره که به وی پرداخت میشود کمتر از مقدار راضیکنندهی وی باشد، اعتراض خواهد کرد و به مقامات مسؤول در سازمان تبلیغات یا مراکز مرتبط دیگر این را خواهد گفت که او را به سازمان دیگری منتقل کنند که برای برپایی نماز، پول بیشتری به او بدهند که اصلا خود این پول گرفتن برای نماز، اساسا ضد اخلاق است.
آیا به واقع، چنین کسی، قادر است ما را از انحرافات و لغزشهای اخلاقی دور کند؟ آیا چنین معلمی میتواند به ما راه انسانیت و درستکاری و صلاح و مصلحت را بیاموزد؟
حوزهای که با کنکور و تست طلبه میپذیرد!
در تاریخ گذشته و تا همین دهههای پیش، هیچوقت روحانیگری، یک حرفه شناخته نمیشد یعنی آموزش دین، جزو حرف اجتماعی نبود و صاحبان لباس روحانیت، با انگیزهی کسب درآمد به این لباس ملبس نمیشدند و فقط و فقط قصد قربت الی ا.. داشتند و خود همین امر که شخص در جوانی تصمیم میگرفت به حوزه برود و با حداقل امکانات و مواجب مالی، روزگار سختی را بگذراند و با ریاضت و مراقبه و عبادت، روحش را پرورش دهد و به مرحلهی خلوص باطن دست یابد، خودش یک تصمیم اخلاقی و انسانی بود و به پرورش روحی و معنوی شخص یاری زیادی میرساند. اما امروز که حوزه اساسا رنگ و بوی دیگری گرفته و مثل دانشگاه، آزمون برگزار میکند و کنکور دارد و مواد درسی برایش تعیین شده و برندهاش مثل دانشگاه، با تست زدن معلوم میشود، خدا میداند که ملاکهای اخلاقی و معرفتی، کجای این معادله قرار دارند که این جوان طلبه، بر اساس آنها به تصفیهی باطن بپردازد و به قصد قربت، تحصیل دانش کند یا بعدا بخواهد به هدایت خلق مشغول شود.
به نظر من اساسا به همین خاطر که در کشور ما روحانیون مصادر امور را در دست گرفته و وارد کار اجرایی شدهاند به همین خاطر، فساد این قدر گسترش یافته و تا اقصی نقاط معرفتی ما راه یافته است. چون در واقع این روحانیون، مثل سایر اقشار جامعه در یک دستگاه و نهاد کار میکنند که خودش دارای رانتهای اطلاعاتی است و روحانیون به جز اینکه لباسشان با ما متفاوت است هیچ فرق دیگری بین آنها و ما نیست. آنها در حوزه هم مثل دانشگاههای عادی ما تحصیل میکنند، بعد از فارغ التحصیلی به دنبال زمین و مسکن و استخدام و وام و گوشی و خودرو هستند و مثل سایر شهروندان به بلیهی حرص و طمع و زیادهخواهی و منفعتجویی مبتلا میشوند.
چارهای به جز نظارت و اخلاق نداریم
خب. این هم از روحانیت و معلمان اخلاق. پس چه باید کرد که شهروندان را از گزش طمع و زیادهخواهی و منفعت طلبی نجات دهیم و تا حدودی مطمئن شویم که کارمندان فلان نهاد و دستگاه، به فکر استفاده از رانتها نمیافتند و مسیر صلاح و کمال میپیمایند؟
به نظر نگارندهی این سطور، هیچ چارهای جز نظارت و پرداختن به اخلاق نیست. یعنی چون ما همه انسان هستیم و استعداد خطا و لغزش در ما هست، بنا بر این همیشه باید تحت تعالیم معنوی و معرفتی قرار گیریم و البته اگر پاکدینانی باشند که لباس روحانیت بپوشند و از مطامع دنیوی به دور باشند، در درس اخلاق دادن به ما بسیار موفقترند و تأثیرشان در مخاطب هم بسیار بیشتر است.
ولی همانطور که گفتم، عجالتا از چنین روحانیونی بینصیب هستیم چون روحانیون نیز مانند سایر اقشار، مشغول حرفهی روحانیت هستند و از این طریق کسب معیشت میکنند. لذا از این قشر امید هدایت و معرفت نباید داشته باشیم مگر اینکه سفارش اولیهی امام خمینی که میخواستند روحانیون وارد مصادر اجرایی نشوند و در حوزهها پرورش یابند و به کار هدایت اخلاقی مردم مشغول باشند را اجرایی کنیم که فعلا بعید به نظر میرسد.
حتی فیلسوفان هم از محل دانششان نان میخورند
میمانند آن دسته از فیلسوفان اخلاق و معلمان انسانیت که به سبب سائقههای فکری و ژنتیک، اهل سوء استفاده و دزدی نیستند و میتوانند معلمان پاک نهادی باشند. ولی فیلسوفان هم مانند سایر مردم، شغلشان فلسفه است یعنی از تدریس فلسفه در دانشگاه امرار معاش میکنند و یا از چاپ کتابهای فلسفی یا مقالات فلسفی یا سخنرانیهای فلسفی، نان میخورند.
فلذا ملاحظه میفرمایید در جامعهای که روحانیتش حرفهای باشد یعنی روحانیون هم مثل سایر مردم، از محل تبلیغ دین و اخلاق، بخواهند امرار معاش کنند، و در واقع، مرد خالص دین و خدا نداشته باشیم، باید فاتحهی اخلاق را خواند و دزدی و ریاکاری و دشنام و تکبر و حسادت و طمع و حرص، امری عادی و بسیار رایج خواهد بود.
در اینجاست که باید نقش نظارتی را بسیار پر رنگ ببینیم و به قول امام علی(ع) در نهجالبلاغه، بر ناظران خود ناظرانی بگماریم و بر ناظران ناظران هم ناظرانی بگماریم، یعنی نظارتهای چند طبقه و چند لایه درست کنیم و به این طریق شاید بتوانیم تا حدودی جلو فساد اداری را بگیریم.
چه کسانی باید لباس مقدس را بپوشند؟
البته این بلیه خاص کشور ما نیست و از ابتدای تاریخ تا انتهای تاریخ و در همهی ممالک بوده و هست اما آنجا که مردان اخلاق و دین، از دنیا آسوده باشند یعنی از مرجع مالی بالاتری از خود حوزه، تغذیه شوند و حرفههای اجرایی به آنان سپرده نشود و آزمون و کنکور و این مسخرهبازیهای دانشگاهی برای مرکز تربیتیاش منظور نگردد، یک مقدار کار راحتتر است و احتمال بروز فساد کمتر میشود به شرط اینکه روحانیون فاسد نشوند و گزینشهای بسیار سختی که در ادارات امروز هست و امثال خاوری نشان دادهاند که بیهوده هم هست باید در ابتدای ورود حوزه باشد و دقت و مراقبت کنند که افرادی که واقعا ژنشان و به قول سعدی، خمیره و فلزشان یا اصلشان خوب است یا اهل هستند و نااهل نیستند، فقط آنها وارد حوزه شوند و کسانی که اهل زد و بند و بنگاه و کاسبی و ماشین آخرین مدل – مثل آقای کریمی خودمان – و مسکن حمایتی و برج رفاقتی – مثل آقای پناهیان – و دنیا گرایی هستند اصلا به این سمت نیایند و لباس مقدس روحانیت را نپوشند.
روحانیت برای همهی جوامع لازم است و در همه جای دنیا هم مردان خدا، مورد احترام خلقاند اما در جامعهی ما بسیاری از اعضای این صنف، کارهای بسیار بدی کردهاند و سخنان بسیار سخیفی میگویند و الهامات بسیار نادرستی مطرح میکنند و خطبههای بسیار عقبماندهای میخوانند و خلاصه در کل، سیستمهای فکری ناشایستی دارند و به همین جهت از چشم مردم افتادهاند. و همراه با روحانیت و آموزشهای دینی صحیح و انسانساز، معرفت و اخلاق هم رو به زوال گذاشته است.