مسعوداصغرنژادبلوچی
**
پس از نیما یوشیج انواع و اقسام شعر پدید آمد که همه سپید است و سپید و شعر سپید که خود این شعر گونه ای از شعر است که سپید است؛ یعنی در عین شعر بودن عاری ست از قواعد کهن سرایی و قواعد نیمایی.(یادداشتهای جوهر شعری؛ مسعوداصغرنژادبلوچی)
از اعادی شاعرانه تا شعر پر مدعا، نکتههای فراوانی هست که باید مد نظر قرار داده شوند تا متنی به عنوان شعر مورد قبول قرار بگیرد. این نکتهها که مبانی اساسی اصول نقد را شامل میشوند در یک مرحله خیلی خاص سراغ شاعر می آید، اما شاعر در لحظهی سرودن به هیچ کدام از این موارد نیاز ندارد. با این همه ادبیات به جایی رسیده است که دیگر قشنگ تر بودن هم بیمعناست، باید در نظر گرفت که بسته به تعریف ابتدایی شعر که پیوند تصویر با احساس است، خیلی نکته ها را باید مد نظر قرار داد. شاعر امروز لازم است شش دانگ حواسش را جمع فضایی کند که در آن نفس می کشد. زیست شاعرانه به فضای بسته است که خودش آن را برای خودش مهیا کرده است. به نوعی می توان گفت که دیگر به جایی رسیده ایم که سلیقه جوابگوی سبک نیست. حضور و نبض متن شعر پشت درهای بسته در کنار هیجان ها و فوران ها موجب شده است که شاعر دوچندان در توهم فرو برود و از برون زیست خود غافل شود. لازم می دانم اشاره کنم که فضاهای دست نخورده و اصیل همیشه موجب هیجان می شوند و باید منتقد شعر امروز به آن توجه کافی داشته باشد.
از دهه چهل تا کنون شعر در مدار واقعی خود نفس کشیدن را آغاز کرده و ادامه داده و بالیده است. در کنار شاعران منتقدان نیز باهوش و حواس چند چندان مشغول به کار هستند. از بعد کودتای ۲۸ مرداد تا کنون ادبیات را که ورق می زنیم مشاهده می کنیم که زبان در ذهن زنده؛ در حال زیستن و نگریستن است.دیگر مواردی همچون شعر شعاری یا هنر برای هنر مخاطب ندارد. لازم است به وضوح سخن به میان آورد و درباره جستارهای شاعرانه دست به کار شد. در این سال ها بسیاری بودند و هستند که در حیطهی نقد کارهای جدی و اساسی ارائه کرده اند. هنر متعهد با رعایت موازین فکری و فرهنگی در کنار رفتارها و گفتارهای سیاسی به منصه ظهور رسیده و دارد جواب می گیرد. از جیق بنفش تا شعرهای ساختاری و ساخته شده، همه در صدد آن هستند که اثری خلق نمایند که نمایاننده ی پویایی زبان فارسی باشد.شعرهای متعارف و نامتعارف همه حرفی برای گفتن دارند. حرفی جدید و جدی که نشان بدهد و بیان کند که ما در حیطهی فکری مستقل از سرزمین های دیگر رفتار کرده ایم و رفتارخواهم کرد.
دهه های زبانی و بیانی در حوزه ادبیات و خصوصاً شعر یک نمود پر رنگ و اساسی دارد که به زبان واضح می توان این گونه گفت که ما در سطح جهانی حرف برای گفتن داریم. معماری زبان و زبان معمارگونه که در حال ساختن بناهای فکری است ریشه در آبشخور فرهنگ غنی ایرانی دارد.بنیان های اصیل شعر همه و همه در اختیار شاعران قرار گرفت و ساخت و ساختار زبان و ادبیات در حیطه ی زبانی گسترش چشم گیری در خود ایجاد کرد. وقتی در بیانیه ی شعر حجم می خوانیم:
حجم گرایی آن هایی را گروه میکند که در ماوراء واقعیت ها به جست و جوی دریافت های مطلق و فوری و بی تسکین هستند. و عطش این دریافت ها هر جست و جوی دیگر را در آن ها باطل کرده است .
این یعنی بنیان های اعتباری زبان تحول یافته و دارد نمود عینی پیدا میکند. اساس نظریات نیما در بازیابی ظرفیت های زبانی است که در آمیزش با طبیعت زبان و انسان می خواهد زندگی امروز را در شعر متجلی سازد. وقتی فروغ فرخزاد می گوید:
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
قصد دارد به مخاطب بگوید برابری در حال اجراست و باید همه بخش های جامعه را در شکل شعر مورد نظر قرار داد. برقراری دیالوگ با زمانه یعنی درک درد بشر در حال زیستن و نگریستن.
فرخزاد می گوید:
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم.
ارائه عروض نیمایی موجب پیدایش زبان هارمونیک گردید و به قول منوچهر آتشی: معاصر بودن ، یعنی صداهای نو و جدید و پرهیاهو درآوردن و رم دادنِ اجنه و اشباح!
(دنیای سخن، شماره ی ۲۵ ، سال ۱۳۶۷)
این یعنی شعر باید نمادی از ملت باشد؛که با دست باز از صنعت تشخص استفاده کند و صنعت تشخص عموماً کمک می کند به نمادگرایی. به هر حال یادمان باشد که ادبیات راجع به برخی مسایل صحبت می کند که ما کمتر می توانیم آن را به زبان بیاوریم.
حضور نمادین اشیاء و به طور کلی عناصرشعر را به سمت معنا هدایت کردن یعنی اجرای تعهد عقلانی. با مطالعه ی متون مقدس در جهتِ زبان و فرم های شعر و دوری جستن از تجربیات شخصی زندگی، مفاهیم انسانی را خیلی صمیمانه تر به میدان سخن می آوردو می توان آن را به شعر بدل نمود.
هر چند نیما اقبال عمومی نداشت اما وقتی می گوید که: خانه ام ابری ست! همه متوجه می شوند که بناست موضوعی را بفهمند که دور از دسترسِشان نیست.
در شعر امروز جهان ملموس وجود دارد و شعرا لازم است از ذهنی شدن دوری بجویند و به شعر عینی روی بیاورند. با این کار می توان دریافت که رواج بوطیقای نانوشته نیما در بطن شعر زندگی دوباره را آغاز خواهد کرد. نثر مخیل با شعر زنده تفاوت بسیار دارد. شاعر با کشف و شهود در طبیعت باید خود را به مخاطب نزدیک کند؛ نه این که با زبانی دست به کار سرودن بزند که نتوان در ذهن جاری مخاطب پل های ارتباطی را شکل داد و ایجاد نمود.این جمله نیما بسیار مهم است:
من شبیه رودخانه ای هستم که می شود بی سر و صدا از هر جای آن آب برداشت
( نیما یوشیج، کانون نویسندگان) ادامه دارد