رییس دانشگاه نیشابور در این همایش گفت: به لحاظ تاریخی جوامعی که نقد و تفکر انتقادی را پذیرفتهاند با سرعت و سهولت بیشتری مراحل توسعه را طی کردهاند.
دکتر حسن صادقی سمرجانی افزود: همواره الگوهای پیشرفت جوامع با میزان نقدپذیری و گسترش تفکر انتقادی در میان افراد آن جوامع نسبت مستقیم داشته است.
وی اظهار داشت: در این میان نهاد دانشگاه همواره نقش مهمی در رواج تفکر انتقادی بر عهده داشته و این پیشگامی در جوامع خوسعهیافته پررنگتر است.
وی بیان کرد: در ایران تاسیس مدرسه دارالفنون که بسیاری نخستین دانشگاه مدرن ایران می دانند نسبت مستقیمی با اندیشه اصلاح زیرساختهای سیاسی و اجتماعی داشته است و بهسازی و اصلاح این زیرساختها همواره از مسیر نقد و نقادی عبور می کرده است.
وی عنوان کرد: از آغاز گام نهادن ایران در مسیر توسعه مسئله تفکر انتقادی و ایجاد بستری برای تصاحب آراء و عقاید همواره مسئله اصلی و بنیادی بوده و حتی همین امروز فراهم کردن فضایی برای ترویج گفتوگوی انتقادی دغدغه اساسی بسیاری از صاحبان فکر و اندیشه است.
وی تصریح کرد: در ایران تا چند دهه قبل عموما نهادها و رسانههای برون دانشگاهی پرچمدار تفکر انتقادی بودهاند که این امر کاستی ها و آسیب های متعددی را به همراه داشته از جمله فقدان تفکر نظاممند، ناتوانی به گوش سپردن به اندیشه های مخالف و انحصار طلبی در ساحت اندیشه و نظر که تفکر نقادانه و گفتوگو محوری را با چالش جدی مواجه می کند.
وی خاطرنشان کرد: در دهه های اخیر خوشبختانه در این روند تغییر محسوسی ایجاد شده و مجددا نهاد دانشگاه مسیولیت خطیر ایجاد فضای گفتوگو محور و نقادانه را بر عهده گرفته تا آنجا که دانشگاه و دانشگاهیان ترویج تفکر انتقادی و انتقال آن را به نسل های بعدی را بخشی از رسالت خود میداند.
وی یادآور شد: بسترسازی نهاد دانشگاه برای وقوع این مهم به دلیل نظاممندی این نهاد و توانمندی در فراهم آوردن فضای مناسب در محوریت بخشیدن به گفتوگو نوید بخش گامهای استوار تر در تداوم بخشی به مسیر توسعه است.
وی با اشاره به اینکه یکی از مهمترین گامها در اینمسیر برگزار سلسله همایشها و نشستهای علمی است اظهار داشت: در حالی به استقبال هشتمین همایش نقد و نظریه ادبی میرویم که به گواهی برونداد دورههای پیشین این همایش توانسته نقش موثری در تدوین سیاستهای کلی حوزه نقد ادبی و شناخت آسیبها ایفا کند.
وی تاکید کرد: انجمن ادبی نقد ایران از آغاز تاسیس گامهای بلندی در پیوند میان نقد و جامعه برداشته و دانشگاه نیشابور به عنوان بخشی از جامعه دانشگاهی تلاش کرده گامی موثر در این مسیر که دغدغه تمامی دانشگاهیان است بردارد.
وی بیان کرد: همکاری میان دانشگاه نیشابور و انجمن علمی نقد ادبی ایران براساس سند چشمانداز توسعه کشور و ظرفیت های غنی شهرستان نیشابور تدوین شده و بخشی از آن در قالب انعقاد تفاهمنامه و همکاری دوجانبه با نهادهای بروندانشگاهی تعریف شده است.
رییس دانشگاه نیشابور خاطر نشان کرد: تلاش دستاندرکان این همایش و دانشگاه نیشابور این بوده که با وجود شرایط بحرانی کشور به دلیل شیوع کرونا شرایط میزبانی را با بهرهگیری از اساتید با تجربه در حوزه نقد ادبی و هدف قراردادن مخاطبان جدی و تاثیرگذار گامی موثر در جهت ارتقای جایگاه نقد و تفکر نقادانه در کشور بردارد.
تقلید ریشه اندیشیدن را میخشکاند
رئیس انجمن علمی نقد ادبی ایران گفت: یک و نیم سده از طرح نخستین اندیشههای مدون انتقادی میرزا فتحعلی آخوندزاده (۱۱۹۱-۱۲۵۷ش/ ۱۸۱۲-۱۸۷۸م) در رسالۀ کریتکا (۱۸۷۱م) گذشته است و آخوندزاده و همفکران وی را باید نسل نخست نقد ادبی جدید در ایران به شمار آورد.
دکتر ابراهیم خدایار افزود: استاد دکتر زرین در سال ۱۳۳۴ از رسالۀ دکتریِ خود با عنوان نقدالشعر، تاریخ و اصول آن، زیرنظر استاد بدیعالزمان فروزانفر با موفقیت دفاع و در همین سال ها آن را با نام نقد ادبی منتشر کرد و این کتاب و صاحب آن را میتوان به نسل سوم نقد ادبی در ایران متعلق دانست.
وی با اشاره به اینکه ما اکنون نسل پنج نقد ادبی در ایران هستیم بیان کرد: این نسل از اواخر دهۀ هفتاد به این سو در ایران پرتلاش و گویا خستگیناپذیر به تکاپو افتاده و با راهاندازی مجلات تخصصی، انجمنهای علمی و تأسیس گرایش نقد ادبی در دانشگاه ها در پی بنیادگذاری اصول علمی خود است. وی عنوان کرد: در کنار همۀ این موارد، باید به گسترش و نهادینه شدن مطالعات بین رشتهای در حوزۀ پژوهش های نقد ادبی (ادبیات با زبانشناسی، هنر، جغرافیا، فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی و دیگر رشته ها) که به شکلگیری و رشد نگرش انتقادی به سنت و تغییر زاویۀ دید در مطالعات و میراث ادبی ما منجر شده است، اشاره کرد. وی خاطرنشان کرد: پژوهشگران حوزۀ نقد ادبی گفتمان حاکم بر نقد دورۀ ما را مرحلۀ «درخودنگری و آغاز راه رشد» دانسته اند و این مرحله، دورۀ گذار از تقلید با عطف توجه عمیق به مبانی فکری و فلسفی شاهکارهای خودی و درنهایت طبقه بندی آنها از یک سو و تلاش برای تثبیت بنیادهای نقد ادبی بومی از سوی دیگر است.
وی یادآور شد: با توجه به تجارب پیشین مواجهۀ ما با نقد ادبی در جهان اسلام و غرب، گویا دست کم پنجاه سال تا رسیدن به مراحل بالاتر رشد زمان نیاز دارد.
وی با طرح این سوال که چرا چرخ رشد و بالندگی در نقد ادبی در ایران به کندی حرکت می کند و حتی گاهی به عقب برمیگردد اظهار داشت: دلیل این حرکت کند را باید در در غیابِ اندیشه و مواجهۀ مکانیکی با نظریه های جهانی ادبی و دیگر دانش های انضمامی است که تمام آنها ریشه در زمین دیگری دارند.
وی ادامه داد: این فضای رنگ ولعابدار و بزک کرده که هر تازه وارد را مبهوت خود می کند و به تقلید وامیدارد در بسیاری از موارد ریشۀ اندیشیدن را که شرط نخست انتقاد است، می خشکاند و منتقدان را به رخوت و رکود می کشاند.
وی افزود: بسیارند مقالات و کتاب هایی که نویسندگان آنها با کاربست نظریه های جدید نقد به ادبیات بومی، بدون کمترین بهره از روح انتقادی، به دنیا نیامده به دیار فراموشی می کوچند.رئیس انجمن علمی نقد ادبی ایران گفت: اگر میخواهیم فاصلۀ پنجاه سالۀ خود را در نقد ادبی با جهان جدید سپری کنیم دو راه بیشتر در پیش روی خود نداریم: بازگشت به متن خودی و اندیشیدن انتقادی در آن به منظور کشف عناصر برسازندۀ ادبیت در آن. همان راهی که منتقدان جدید در غرب پیمودند و در حال پیمودن آن هستند.
وی بیان کرد: اینان بومی اندیشیدند و جهانی شدند و گویا ما غوره نشده می خواهیم مویز شویم. تقلید در دانشهای متعلق به ساحت انسان آغاز راه است نه میانه و پایان آن و ناگفته پیداست که پویندگان این راه هرگز از دانستن میراث جهانی نقد و زبان ویژۀ آن خود را بی نیاز نمیدانند.
رابطه بین میراث بلاغت در گذشته با نظریههای ادبی
در ادامه این همایش محمود فتوحی رودمعجنی، مدرس دانشگاه به بیان رابطه بین میراث بلاغت در گذشته و نسبت آن با نظریههای ادبی پرداخت و گفت: در مقالهای که نوشتهام مجموعه میراث بلاغی را در سه دسته متمایز کردهام که دسته اول میراث بلاغی در قلمرو صناعات است.
او با بیان اینکه صناعات بلاغی همگی شگردها، تمهیدات، صناعات و در واقع ابزارهایی برای اهداف ادبی مانند انتقال معنا، ایجاد تاثیر عاطفی، ترغیب و جلب توجه هستند افزود: دسته دوم شامل تاملات خرد هستند که حاصل کشف و شهودهای اهل ادب هستند و دسته سوم نیز شامل نظریههای مرجع است که نظریات کلان هستند و بر اساس موضوع تعریف میشوند و هرچه دامنه آن وسیعتر باشد کلانتر است.
فتوحی سپس گفت: دانشمندان نظریههای کلان را بیشتر میپسندند چون یک نظریه واحد تمام مسائل را پوشش میدهد ولی معمولا چنین چیزی ممکن نیست.
او همچنین به اینکه در میراث بلاغی و ادبی ما نیز نظریههای ادبی مختلفی وجود دارد اشاره کرد و به شرح نظریه عمود الشعر به عنوان نمونهای از نظریههای مطرحشده که مورد بررسی قرار داده است پرداخت.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه این نظریه هنوز هم در دانشکدههای ادبیات ایران و مصر در میان هواداران ادبیات کلاسیک جایگاه ویژهای دارد گفت: اشراف بر مبانی نظریه عمودالشعر برای خوانش و تفسیر ادبیات کلاسیک ضروری و واجب است. عمود الشعر به عنوان یکی از نظریههای بسیار موثر و مرجع در تاریخ ادبیات فارسی و عربی نقش بازی کرده و همچنان سیطره خود را در بخشهایی از جوامع ادبی ما دارد.
تبارشناسی مفهوم نقد در اندیشه و فلسفه یونانی و فرهنگ اسلامی
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران گفت: در مفهوم نقد نسبت معنوی و معنایی مشابه در فرهنگ اسلامی و اندیشه یونایی داریم که باید این مفهوم را در هر دو فرهنگ بررسی کنیم و به کاربردهای دیگر واژه نقد و نقد ادبی تامل داشته باشیم.
دکتر حسن بلخاری قهی در هشتمین همایش ملی نقد و نظریه ادبی که به صورت مجازی در دانشگاه نیشابور برگزار شد افزود: در شرح تبارشناسانه کلمه انگلیسی کریتیک به واژه یونانی کرنیک میرسیم که بهمعنای تمیز و تشخیص است که تا قرن هجدهم یکی از معانی رایج درباره داوری همین واژه نقد بوده است.
وی بیان کرد: یکی از رسالههای نخستین تاریخ بشر در باب تبار شناسی واژه ها مربوط به یونان است که در آن افلاطون به تبارشناسی واژهها میپردازد.
وی ادامه داد: در یونان هنگامی که خوشههای گندم جمعآوری میشده، دانههای گندم باید از کاه جدا میشده است. از همین رو این خوشه ها را به هوا پرتاب میکردند و هوا به عنوان ناقد و جداکننده کاهها را از گندمجدا میکرد و یونانی ها به این موضوع کرنین می گفتند و کرتیک انگلیسی از این واژه گرفته شد.
دکتر بلخاری قهی با بیان اینکه این موضوع بعد ها در فلسفه و تمیز دادن خیر از شر مورد استفاده قرار گرفت افزود: زمانی که نقد وارد حوزه هنری و ادبی شد به این معنا بود که یک اثر را بررسی و آثار خوب را از بد جدا کنیم که این موضوع جان مایه بنیادین مفهوم نقد در فرهنگ غرب و یونانی است.
وی خاطر نشان کرد: بر این اساس تبارشناسی نقد در وهله اول نوعی تمیز داد و جداکردن چیزهایی است که با هممخلوط شده و معلوم نیست خیر و شر و درست و غلط آن کدام است و منتقد در این حوزه دست به تمیز میزند و بر این اساس پیامبران و هنرمندان نیز ناقد هستند.
وی با اشاره به اینکه خداوند نیز در قرآن می فرماید اگر تقوای الهی پیشه کنید خداوند برایتان فرقان یعنی عامل تمیز قرار می دهد اظهار کرد: یکی از بزرگترین مصائب بشر عدم توانایی تمیز دادن بین خیر و شر است.
وی گفت: نقد از لحاظ مفهومی و تبارشناختی چنین معنایی دارد و ناقد باید مانند باد تسلط و اشراف به موضوع داشته باشد و نه در ذیل متن بلکه مشرف بر متون تعریف میشود و در غیر این صورت موضوعی که مطرح می کند نقد نیست بلکه اظهار نظر است.
دکتر بخاری قهی تصریح کرد: به ذات در مسئله نقد قضاوت وجود دارد و امکان فرار کردن ناقد از این مسئله وجود ندارد و البته یک منتقد اشرافش را از آشنایی به معیارها بدست میآورد.
وی با بیان اینکه در فرهنگ اسلامی کلمه نقد معادل کریتیک قرار داده شده است افزود: در حوزه فلسفه هنر نیز نخستین مواجهه مترجمان مسلمان با این موضوع باعث خروجی واژه نقد شده است.
وی با اشاره به اینکه عیار نیز یکی از مفاهیمی است که در فرهنگ ما با نقد پیوند جدی پیدا کرده اظهار کرد: در حوزه اندیشه در فرهنگ اسلامی نه تنها آثاری مانند نقد الشعر قدامه جعفر و عیار الشعرا یا نقد الشعر اثر ناشی داریم که به صراحت تحت عنوان نقد آورده شده اند بلکه دقیقا با مفهوم یونانی خود یکی است و مشخص است که از حوزه ترجمان فلسفی و ادبی وارد فرهنگ اسلامی شده است.
وی با بیان اینکا یک مفهوم دیگر نیز از نقد در فرهنگ اسلامی داریم گفت: هنگامی که مولانا میگوید بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن، نقد در اینجا به معنای تمیز سره از ناسره نیست بلکه منظور قدرت تمثیل حقیقت مکنونی از خفا است و در واقع معنای دیگر نقد در فرهنگ ادبی و عرفانی ما احضار امر مکنون و اظهار امر خفیه است.
وی ادامه داد: در واقع نقد مخالف کلمه قلب به معنای دگرگونی و دورویی است و در اینجا اظهار کردن چیزی است که پنهان مانده است و به واسطه تمثیل آن را آشکار می کنیم.
دکتر بخاری قهی با بیان اینکه هنر و ادبیات در اصل دوصورت از یک حقیقت هستند و گاه به صورت آثار فرمی و حجمی و گاه به صورت آثار کلامی و داستان و شعر ظهور میکنند که ریشه در یک حقیقت دارند گفت: کارکرد هنر و ادبیات ترجمان امر معقول به فرم زیبای محسوس است و در این ساحت یکی از کاربردهای نقد اینچنین معنا می شود.
وی خاطر نشان کرد: یک هنرمند و ادیب در خلق اثر یک مسیر عرفانی را طی می کند ولی منتقد باید همین مسیر را طی کند تا آن اثر را درک کند و می بینیم که با مفهوم کریتیکال رو به رو نیستیم بلکه با عروج روحانی رو به رو هستیم.
عقلانیت، فردیت و دموکراسی؛ محورهای اصلی نقد ادبی
مهدی محبتی مجرد، مدرس دانشگاه نیز در این همایش با بیان اینکه باید چگونگی برخورد با نقد ادبی بررسی شود که چرا تاکنون ثمرات روشنی نداشته است، گفت: ما در دو برهه از زمان به تشکیل نقد ادبی پرداختهایم؛ یکی از این دورهها مربوط به قرون سوم تا پنجم است که تمام نیروهای فرهنگی به سمت تشکیل نهضت ملی دینی سوق پیدا کردند و هزاران کتاب در این زمینه نوشتهاند و در دو قرن یادشده طیف وسیعی از متفکران و دانشمندان به دنبال تشکیل نهضتی بودند که در آن از نقد ادبی نتیجه بگیرند.
دانشیار دانشگاه زنجان سپس با اشاره به اینکه در گذشته شخصیت منتقد، شخصیت تعریفشدهای نداشت و همه شاعران و نویسندگان منتقد ادبی محسوب میشدند ادامه داد: به جز گروه خاصی که رسالتی غیر از اشخاص یادشده داشتند به تالیف کتابهایی به صورت دایرهالمعارف در زمینه نقد ادبی پرداختند.
او در ادامه به بیان دیدگاه متفاوت نقد ادبی پرداخت و گفت: قبلا دیدگاهی وجود داشت که مشهور بود و طرفداران خاص خود را داشت و آن مربوط به دوره مشروطه است که در آن دیدگاه هیچ فردی نقد ادبی ندارد، که اگر این مسئله درست باشد با فاجعه عظیمی در آن زمان مواجه بودیم. دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که در آن افراد نقد ادبی خود را دارند اما امروز نقد ادبی مدون و مکتوبی وجود ندارد. اگر بخواهیم به صورت امروزی آثار حافظ مولانا و فردوسی را نقد کنیم دچار خطاهای عظیمی خواهیم شد و اگر نقد را وارداتی بدانیم، وضع بحرانیتر خواهد بود.
محبتی آفت نقد ادبی در اوایل قرن پنجم و قرن ۲۱ رنسانس ایران را تبانی ادبی دانست و افزود: در دوره مشروطه نهضت نقد ادبی شروع میشود که تا امروز جایگاه خود را پیدا نکرده است و همچنان در این زمینه بحرانزده هستیم به طوری که در نقد ادبی گذشته انحراف عظیمی به وجود آمد و آن تبدیل نقد ادبی به نقد بلاغی و در ادامه تبدیل آن به نقد بدیعی بود و در نهایت شمارش صنایع بلاغی، این در حالی است که تفاوت عمدهای بین نقد ادبی و شمارش صنایع ادبی وجود دارد و در نقد ادبی هدف کشف زیباییهای قرآن است.
او بررسی انحراف نقد ادبی را مهم دانست و گفت: باید بررسی شود که نقد ادبی مسلمین که بخش اعظم آن را ایرانیان تشکیل میدهند چرا دچار مشکل شده است؟ به تعبیر دکارت فعالیت در دو نهضت و به نتیجه نرسیدن آن احتمالاً در روش کار مشکل وجود دارد و باید بررسی شود که نقد ادبی ذاتا مشکل دارد، یا نحوه برخورد با آن دچار اشکال است که اگر ذاتا مشکل داشت توان خلق اثر ادبی وجود نداشت و همچنین بررسی مشکل در تحلیل، مهم و ضروری است و برای حل این آسیبشناسی باید نگاهمان به نقد ادبی تغییر کند. همچنین بررسی اینکه نقد ادبی نقدی قائم به ذات است یا قائم به غیر ضروری است.
دانشیار دانشگاه زنجان ادبیات را زیباترین و خلاقترین بخش فرهنگ دانست و گفت: این فرهنگ در بطن اجتماع به وجود میآید، رکن دیگر جامعه سیاست است و نمیتوان نقد ادبی را قائم به ذات تحلیل کرد و اگر تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به وجود نیاید نقد ادبی همچنان دچار مشکل است. از طرفی خود نقد ادبی خود دارای تغییراتی است. ادبیات در عین تاثیرپذیری که نشاندهنده وضعیت اجتماعی است تاثیرگذار هم هست اما تاثیرپذیری آن بیشتر است.
او شرط بررسی نقد ادبی را از سه امر فردیت، عقلانیت و دموکراسی خارج ندانست و ضمن بررسی این سه شرط بیان کرد: مشکل اصلی نحوه تحلیل نقد ادبی در ایران وجود دو عنصر است، اینکه نمیتوان ادبیات را به صورت گسترده دید و آن را امری ایستا به خود دید و باید تلاش شود که سلطه رسانههای جمعی آزاد در برخورد با آثار ادبی شکل گیرد.
مقایسه روایتهای شفاهی و کتبی
عضو هیئت علمی دایره المعارف بزرگ اسلامی گفت: منظور از قصه در این گفتار نوعی ویژه از داستان در ادبیات کتبی و شفاهی است که موضوع آن دینی و با هدف پند و اندرز و ترویج اندیشههای دینی است.
دکتر محمد جعفری قنواتی در هشتیمن همایش ملی نقد و نظریه ادبی به میزبانی دانشگاه نیشابور گفت: این نوع داستانی به لحاظ ساختار، کارکرد، منشا و اشخاصی که آن را نقل میکنند با انواع دیگر داستان به ویژه افسانه تفاوت اساسی دارد.
وی بیان کرد: برخلاف افسانه که راوی و مخاطب در غیرواقعی بودن ان اتفاق نظر دارند در قصه هم راوی و هممخاطب آن را کاملا واقعی میدانند حتی اگر حوادث آن خیالی باشد از این رو هیچگاه در در نقد قصهها گزارههای غایبی افسانهها مانند: یکی بود یکی نبود یا بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود به کار نمی رود.
وی اظهار داشت: معمولا قصهها را افرادی باسواد نقل میکنند و اگر همشخص بیسوادی نقل کند معمولا این شخص از افراد مجلس دیده است. دانشمندان اسلامی نیز قصه را به مفهوم اخبار گذشتگان به کار بردهاند و در قرآن کریم هم بیشتر به مفهوم اخبار گذشتگان و سرگذشت پیامبران با هدف پند و عبرت آمده است و احتمالا بر همین اساس برخی ادیبان در گذشته اگرچه اصطلاحات قصه، مثل، حکایت و افسانه را به صورت مترادف به کار می بردهاند اما برای این نوع ویژه واژه قصه را به کار میکردهاند مانند مولوی در مثنوی و ناصر خسرو هم بین واژههای قصه و افسانه تفاوت قائل شده و عطار هم میان این دو اصطلاح تفاوت میگذارد.
وی افزود: ابنجوزی تاکید می کند قصه را باید عالمانی نقل کنند که صحیح را از ناصحیح بتوانند تشخیص دهند و در موضعی دیگر قصهگویان را از ثمار که کارشان نقل ثمر است جدا کنند.
وی ادامه داد: قصههای مکتوب در متون تفسیری از لحاظ دیدگاههای ناظر به تدوین آنان با یکدیگر تفاوت دارند که در کیفیت نقل داستان های مختلف تاثیرات بلاواسطه دارد و این متون از لحاط نوع روایتگری نیز با یکدیگر تفاوت دارند و برخی هز آنان کم و بیش منطبق با شیوهای است که استاد زرینکوب از آن با عنوان سبک بلاغت منبری یاد میکند که شباهتهای بیشتری با ادبیات عامه دارد.
وی گفت: آنچه در متون تفسیری آمده است در کنار انواع حماسی پهلوانی و غنایی از میراث ایرانیان در حوزه داستان است که از لحاظ صناعت داستان پردازی باید مورد توجه ناقدان قرار گیرد و نویسندگان قصههای پیامبران با آگاهی به ضرورت این داستانها برای ترویج و تبلیغ اندیشههای دینی میکوشند با مستند کردن روایتهایشان این داستانها را واقعی جلوه دهنداما در عین حال توجه خاصی به جنبههای هنری داستان هم دارند.
وی تصریح کرد: بر همین اساس هرچند مواد تشکیل دهنده و منابع روایات متفاوت یک داستان کم وبیش مشخص میباشد اما راویان مختلف این داستانها با پس و پیش کردن برخی عناصر و مولفههای قصه روایتهایی دیگرگونه هز یک قصه ارایه کردهاند به طوری که یکی از پژوهشگران پنج روایت مختلف از قصه ایوب نشان را داده است. جنبه دیگر اهمیت این قصهها از لحاظ بینامتنی بودن آنان است که نمونه آن قصه بلوث و جهود است که در تفاسیر ابوالفتوح و کشف الاسرار آمده و مولوی نیز روایتی از آن نقل کرده است و ظاهرا قدیمی ترین روایت این داستان مربوط به هرودوت است.
وی تصریح کرد: آنچه نشان می دهد این داستان نه واقعیتی واقعی بلکه واقعیتی داستانی میباشد روایتی است که در کلیله و دمنه در باب نزاع بوم و زاغان آمده است، قصه دیگر درباره عیسی و شخص آزمند است که در ادبیات عامه به قصه یابندگان گنجی که یکدیگر را میکشند شهرت دارد و صدها روایت از ان در نقاط مختلف جهان ثبت شده و با کد ۷۶۳ در فهرست آرتامسون طبقهبندی شده و قدیمیترین روایت از آن در تفسیر طبری به عربی آمده است.
وی یادآور شد: تعامل ادب شفاهی و کتبی یکی از مباحث بسیار جدی و اساس در ادبیات شفاهی است و بسیاری از داستانها در متون تفسیری منشا ادبیات شفاهی دارند و هر نویسندهای متناسب با دیدگاهش و براثر مطالعات، دانستهها،شنیدهها و تاثیرات محیط فرهنگی که در آن رشد یافته روایتیکتبی از یک داستان ارایه میدهد که نتیجه ان طبیعتا با روایت دیگرانمتفاوت است به همین خاطر داستانی که ایرانیان از پیامبران ارایه میدهند سرشار از بنمایهها، اندیشهها و عناصر فرهنگ ایرانی است که بهترین نمونه آن قصه یوسف و زلیخا است و شکلگیری این داستان عاشقانه پنج سده به طول انجامید.
وی گفت: از اینکه تعداد روایات شفاهی چاپ شده در قیاس با سایر افسانهها بسیار کمتر است نمیتواننتیجه گرفت قصههای پیامبران در قیاس یا سایر داستانها در ادبیات شفاهی و فولکلور رواج کمتری داشته است زیرا به شیوههای مختلف قصههای پیامبران در بین مردم رواج یافته است. اگر افسانههای سحرآمیز یا عاشقانه در شبنشانیها نقل می شده قصه های پیامبران از طریق اهل منبر و واعظان و پرده خوانان رواج مییافته است.
وی بیان کرد: بنابراین با توجه به این که عامه نقل این قصهها را ثواب میدانستهاند این قصه ها امکان گسترش بیتشری در بین مردم داشته لذا علت اینکه تعداد کمی از قصه ها ثبت و ضبط شده را باید در جای دیگری جستوجو کرد و باید به نگاه پژوهشگران فولکلور مربوط دانست که این روایات را بنا به هر دلیلی یا از اجزای فرهنگ مردم نمیدانستهاند یا در قیاس با انواع داستانی دیگر به آنها اهمیت کمتری میدادهاند و بیشک دیدگاههای ایدئولوژیک به فولکلور بر این موضوع موثر بوده است.
وی تاکید کرد: آنچه ایننتیجهگیری را تایید میکند برخورد علمی ۲تن از پژوهشگران ادب عامه است که در الموت انجام دادهاند و بیش از ۳۰ روایت شفاهی از قصصالانبیا ثبت کردهاند.
وی گفت: نتیجه بعدی از مقایسه روایات شفاهی و کتبی این است که در برخی روایات شفاهی حوادثی نقل میشوند که کاملا وجوه افسانهای دارند که نه فقط در روایات کتبی نیامدهاند بلکه با ساختار ژانر قصه نیز مغایرت دارند مانند باز هوا کردن برای مشخص کردن پادشاهی در قصه یوسف که در الموت ثبت شده است یا پریزادبودن مادر بلقیس که در کتاب جامعالحکایات موجود در کتابخانه گنج بخش پاکستان آمده است و سومین نتیجهای که در مورد این مقایسهها بدست میآید این است که عناصر اقلیمی در روایات شفاهی نقش برجستهای دارند به عنوان در الموت برادران یوسف هورا برای شکار به کوه میبرند و پس لز انکه پیراهن خونی اورا برای یعقوب میبرند وی شیر و پلنگ را احضار میکند اما این جانواران به امامزاده سبز محمد که از امامزاده های محلی قسمت میخورند یوسف را ندیدهاند.
ویادامه داد: مهمترین تفاوت روایات شفاهی و کتبی این است که در روابات شفاهی تاکید بر وجه رحمانیت خداوند بسیار بیشتر است و به نحوی که میبینیم وقتی نمرود یاعی شده و قصد جنگ با خدای را میکند بنابر روایتی که در خراسان ثبت شده خداوند که نمیخواهد نمرود هم ناامید شود به یکی از فرشتگان فرمان میدهد پرندهای را در مسیر تیر نمرود قرار دهد و تیر خونین بر زمین میافتد ولی در روایت کنبی کاملا متضاد است و تیر باز میگردد به خود نمرود میخورد یا در روایتی دیگر که موسی از خدا میپرسد آیا مسلمان بیمروت بهتر است یا کافر با مروت؟ و پس از آن خداوند برای موسی واقعهای خلق میکند تا خود به حقیقت پی ببرد.
وی افزود: اندیشه ناظر بر این روایات منطبق است با اندیشههای عارفان ایرانی که در خداوند به جز مهر و لطف چیزی نمیبینند و بر همین اساس است که حافظ میفرماید:
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
- منبع خبر : خاتون شرق