گفت و گو از: مسعوداصغرنژادبلوچی
این باور بدان گونه است که همیشه میشنویم مثلاً جمشید مشایخی بازیگری خاص بوده یا سوسن تسلیمی دیگر تکرار نمیشود. مطالبی ازایندست سطح ِوهم و باور را در حوزههای کوچکتر بهنوعی با بازخوردی بزرگتر نمایان ساخته است. اشخاصی که درزمینهٔ های هنری در بازهی ۵۰ ساله فعالیتهایی را چه با عنوان نخستین بار که البته این نخستین بار داستانی دارد در حد اشاره که بوده است اجرای هفدهم از یک کار با عنوان نخستین بار به روی صحنه میرود و چنین نبوده است.
باری گذشتگان ما یا تعلیم و تربیت خود را قبول ندارند یا اینکه قبول ندارد یک هنرمند شروع میشود و تمام میشود بهراحتی، حال چه شمعوار هزار پروانه به دورش میسوزند و به نقشآفرینیاش چشم میدوزند یا اینکه در کشوقوس دیروز و امروزند که ما بودیم و چنان کردیم و شماها هستید و نمیتوانید کاری انجام بدهید.
مدتی قبل باخبر شدم که سرکار خانم بیتا فخروی با بازی و ایفای نقش تئاتر «انتظار با بوی نرگس» در جشنواره میثاق مقام سوم را کسب نموده است. به همین خاطر با وی دیداری داشتم و گفتوگویی که تقدیم شما میشود:
بیتا فخروی هستم متولد ۱ دی ۶۸. رشته تحصیلیام کارشناسی مدیریت جهانگردی است و فعالیت درزمینهٔ تئاتر را از ۸ سالگی باکار کودک شروع کردم.
در رابطه با آغاز تئاتر همانطور که گفتم ۸ سالم بود باکار کودک شروع کردم و با آقای نادر خرم فر. روزهایی که بعد از مدرسه میآمدم اداره ارشاد و تمام بعدازظهر را سر تمرین بودم. شرط ماندگاری من توی تئاتر اون روزا معدل بیست بود پس تمام تلاشمو میکردم همیشه توی درس، بالا باشم تا اجازه کار تئاتر را از طرف خانواده داشته باشم.
درباره جناب خرم فر کمی برای ما بگویید؟
عرض کنم در دورههای پیشین زمانی که ما بچه بودیم و ایشان حضور داشتند در اداره ارشاد، بعدازاین متأسفانه از همان سالها هیچ خبری از آقای خرم فر ندارم و اصلاً نمیدانم در حال حاضر کجا تشریف دارند و مشغول به چهکاری هستند.
از همدورهایهای شما کدام همچنان در حال فعالیت هستند و توانستهاند به شکل حرفهای همانند شما کار کنند؟
و اما در رابطه باهم دورهایهای خودم باید بهتون بگم که در حال حاضر هیچکدام فعالیت نمیکنند. همدورهای من آذر حسینآبادی بود، آرزو حسینآبادی، ملیکا فخروی، فاطمه حاجیآبادی، فائزه صادقی، جواد فرحبخشیان و مسعود…که فامیلی ایشان را در خاطر ندارم. خیلیها بودند که در حال حاضر فعالیت خاصی نمیکنند. هیچ فعالیتی ندارند.
رشته تحصیلی شما در کنار کار تئاتر چه گونه بازخوردی داشته است؟
در رابطه با رشته تحصیلیام با توجه به اینکه من یک لیدر هستم تئاتر توانسته به من در انجام کار بسیار کمک کند. چرا که توانستهام با کمک تئاتر و استفاده از فن بیان، تفاوت بسیار زیادی با همکارهای خودم داشته باشم. در رابطه با تعریف کردن یک جای تاریخی من خیلی عینی برایشان صحبت میکنم و حرف میزنم؛ و این بارها گفته شده که وقتی شما توضیح می دهید ما در همان فضا حتا اگر متعلق به سالهای دور باشد قرار میگیریم و اینها همه علتش این بوده است که من تئاتر کار میکنم و میتوانم آن فضای تاریخی را با یک داستان خاص بیامیزم و آن را به شکل خاص بازگو نمایم.
در دورههای پیشین فعالیت شما چه اتفاقهای خاصی رخداده است که بشود به آنها اشاره کرد؟
اما اینکه تو دوره و زمان فعالیت گذشته من چه اتفاقی خاصی افتاده که بتوانم دربارهاش حرف بزنم درست نمیدانم منظور شما چیست؟ اما میتوانم بگویم که حداقل درگذشته کارهای بهتری روی صحنه میرفت. حداقل اون دوره بازیگرها خیلی بهتر و حرفهای بودند.
حداقل تو دوره ما کسی که دو تا کار تئاتر کرده بود این اجازه را به خودش نمیداند که یک کار تئاتر به روی صحنه ببرد و کارگردانی بکند که متأسفانه در این دوره داریم میبینیم کسی که دو تا کارکرده خیلی سریع میآید کارگردان میشه. حداقل تو دوره ما کارگردان توی جایگاه خودش بود، نویسنده در جایگاه خودش بود. بازیگر جایگاه خودش را داشت. این را نداشتیم که نویسنده همبازی کند هم بنویسد. کارگردان بازی کند، بازیگر کارگردانی کند. اینا رو نداشتیم در زمان ما جنگ در رابطه با ریاست که امروز رئیس انجمن نمایش چه کسی باشد یا فردا کی باشه نبود.
این بودجه را چی کار کرد؟ اون یکی رو چیکار کرد اینها رو حداقل خیلی کم داشتیم الآن بهمحض اینکه یک نفر وارد میشه یا شروع میکنند جنگیدن این نباید باشد دوباره شروع کنیم به رای گیری و یک فرد جدیدی بگذاریم اینها را واقعاً نداشتیم.
معنای پیشکسوتی با تجربهاندوزی چه تفاوتهایی دارد؟
ببینید در رابطه با پیشکسوتی، پیشکسوت حتماً کسی نیست که سنش بالا باشه و اینکه بگیم در گذشته چهارتا کار هنری تو پروندهاش داشته و الآن چون هفتادساله شده سال پیشکسوت تئاتر ماست. به نظر من این نیست، به نظر من شما ببینید این پیشکسوت چهکارهایی توی پروندهاش داره چند تا کار تئاتر انجام داده چه تجربههایی داره …من خودمو هیچ وقت هیچ پیشکسوت در تئاتر نمی دونم هیچوقت، اما حاضرم پرونده کاریم رو بذاریم کنار یه کسی که بهش میگن پیشکسوت. ببینید چند تا کار تئاتر داره. خدا شاهد پنج تا کار رو بیشتر نمی تونه نام ببره اما من بخوام کارهامو بنویسم و نام ببرم اون قد زیاده که خیلی هارو اصلاً به یاد ندارم. یادم رفته که نام ببرم و این پیشکسوتی نیست. تعداد کار مهم نیست، چهکارهایی را انجام دادی؟ چیکار کردی؟ چه تئاتر را کار کردی؟ نام ببرید ببینیم چقدر پر بار بوده؟
اینا همه مهمه، اما متأسفانه کسی که حتی دو یا سه تا کار تئاتر کرده اگر سنش بالا باشه، بهش میگن پیشکسوت؛ این خیلی بده، این فاجعه است که تو بخواهی با پیشکسوتت یه جا بری و بخوان باهاش وارد بحث هنری بشوند، می بینند خیلی وقت ها، هیچ اطلاعاتی نداره یا اطلاعات شان بهروز نیست و این واقعاً به نظرم یه فاجعه محسوب میشه.
در راه ارائه جدی و نزدیک به حقیقت، در راه ارائه کار ِهنری چه کملطفیهایی رخ داده است؟
در رابطه با ناگفتههای ِتئاتر شهرمون یا کملطفیهای تئاتر شهرمون، از قدیمالایام بوده و تا الآن متأسفانه ادامه داشته. البته من فکر میکردم بعد از مدتها، دوباره دارم برمیگردم به تئاتر، این جو خیلی فرق کرده، دیدم نه متأسفانه فرق آنچنانی نکرده.
ما کمبودهای خیلی خیلی زیادی در تئاتر شهرمون داریم. یک دورهای را داشتیم که توی استان خراسان، نیشابور، حرفهای زیادی برای گفتن داشت؛ اما الآن تا حرف تئاتر میشه، نیشابور را، سریع میگذارند کنار.
میگویند نه این نمی تونه کار درست ببنده، وقتی اینهمه بازیگر خوب داریم، وقتی اینهمه دستبهقلم خوب داریم، چرا باید نیشابور همیشه بهعنوان یک کسی که دیگه منزوی اس و نمیتونه کاری کنه و بیاد بالا؟ چرا باید کار ضعیف بفرسته جشنواره؟ چرا اینقدر کارها ضعیف باشه که ۵ سال هیچ کاری از نیشابور پذیرفته نشود تو جشنواره. اینا همه و همه با هم موجب میشود که نیشابور نتواند جایگاه خودشو پیدا کنه. وقتی که ما نویسندههای خوب داریم، بازیگرهای خوب داریم، کارگردانهای خوب داریم، نشانه کملطفی هست که اینها دیگه کار نمیکنند. اینقدر که کملطفی دیدن، این قد که بهشون بها ندادن، اینقدر که دستوبال اینا رو بستن، همه خانهنشین شدن و دیگه کار نمیکنند. اینها همه ناگفتههاست. اگر بخواهیم از کملطفیهایی که به هنرمندان این شهر میشه حرف بزنیم، واقعاً میشه یه کتاب در موردش نوشت. یک زمان نیشابور توی جشنوارهها برای خودش جایگاهی داشت، همیشه بهعنوان یک مرحله غول به کارهای نیشابور نگاه میکردند، اما این سالها حتی قبولش نمیکنند و ردش میکنند. چرا؟ کاملاً مشخصه دیگه! وقتی بازیگر خوب داره، نویسنده خوبم داره، کارگردان تحصیلکرده هم داره، وجداناً زمانی که ما کار میکردیم خوب از هر هزار تا یک نفر تحصیلات این رشته را داشت، الآن از هر هزارتا یک نفر تحصیلات این رشته را نداره؛ اما چرا همه اوناهایی که تحصیلات این رشته را دارند، کنار نشستن و کسانی که حالا قدیمیترند یا دو تا کارکردهاند میان کارگردانی میکنند، میان بالا، خب نتیجه نداره نتیجه این که توی هیچ جشنوارهای قبول نمیشن. پس ناگفتهها کم نیست. پریشون احوالیها در رابطه با هنرمندان کم نیست. اجازه بدن، اجازه بدهند که اینها دوباره بیان، دوباره کار کنن، دوباره از نیشابور بهعنوان یک ابرقدرت در تئاتر یاد بشه.
درباره ناگفتهها و نگفتههای هنر تئاتر در این شهر برای ما بگویید؟
اگه بخوام خیلی صادقانه با هاتون حرف بزنم، در رابطه با اینکه چرا افرادی که اینقدر ساده و عاشقپیشه ان، میان وارد کار تئاتر میشن دچار بحران می شن، خیلی علتها داره، یکی، دو تا سه تا علت نیست؛ من از دیدگاه خودم بیان می کنم. اگه بری سراغ خانم های دیگه ی تئاتر آقایون دیگه ی تئاتر همه این حرفو می زنن وقتی شما یک کار عالی می بندی و در سطح فهم یک سریها نیست این کار شما ۱۰ بار توی بازبینی رد میشه این چه معنی میدهد؟ خب تو با خودت می گی من بیجا میکنم دوباره کار ببندم. این یک دونه علتشه، وقتی آنقدر انسانهای رنگارنگ که هیچ ارتباطی به تئاتر ندارند، صرفاً فقط به خاطر اینکه وقتش رو تو گروههای هنری بگذرونن وارد تئاتر میشن تو میدونی امنیت نداری اگه بیای توی تئاتر یک ساعت اومدنت به مکانهای عمومی هنری مصادف میشه با یک سال پشت سرت حرف زدن چرا بری؟ چرا دردسر داشته باشی؟ وقتیکه میری میبینی یه کار فاقد اثر هنریه یک نفر اسم خودش را گذاشته نویسنده، یک کار نوشته که اصلاً این کارو که مثل نوشته ی یک بچه ۱۰ ساله اس که میتونه بنویسه چرا بری کار بکنی؟ وقتی که من ِنوعی میرم جشنواره بعد ۵ سال بین ۶۴ تا کار؛ کارمون منتخب میشه؛ من مقام میارم یک نفر به من نمیگه باریک الله، اون کسایی که میگن پیشکسوتن به من نمی گن آفرین که این کارو کردی، چرا دلسرد نباشم و دوباره وارد این کار بشم؟
وقتی این همه جنگ می شنوم میبینم در رابطه با یک ریاستی که شاید براشون هیچ درآمدی نداشته باشه اما می زنن تو سر همدیگه چرا این رئیس انجمن نمایش شد؟ چرا اون شد؟ من خودم اینو شنیدم که اداره کل مشهد وقتی از نیشابور تماس میگیرند میدون جنگ ریاست دارن دیگه. اینا آدمو دلسرد میکنه دیگه کار خوب نمی ره رو صحنه با آدمای خوب. بازیگران خوب، خونه نشین شدن، نشستنو دیگه کار نمی کنن. نویسنده های خوب، دیگه دست به قلم نیستن. هرکس از راه میرسد اسم خودشو میزاره نویسنده و نویسندگی میکنه خب همه و همه و همه بحران حساب میشه.
اینا دغدغه میشه برا من که عاشق تئاترم و همه بیتا فخروی رو میشناسن بین هنری ها، اما متأسفانه اینا بحرانه و اجازه نمیدهد به ما که بدون هراس دوباره و دوباره قدم برداریم و کار بکنیم.
بهعنوان یک نفر که نزدیک به دو دهه توانسته در کار هنر تئاتر ثابتقدم باشد برای ما بگویید چرا جایگاه اشخاصی چنین صادق و عاشق همیشه دچار بحران است؟ چرا کسانی هستند با عنوان پیشکسوت، سعی دارند هر جایی با اتکا به حضور ِحداقلی در حوزه تئاتر، به نسل بعد، تذکر بدهند؟ به این بزرگواران با حفظ سمت و احترام چه باید گفت؟ چرا تئاتر نیشابور تبدیل به یک گروه نمیشود؟
این بزرگوران برای ما همیشه مهم بودن، بزرگوار بودن، ما همیشه بهعنوان یک پیشکسوت بهشون نگاه می کنیم. باید بهشون بگیم که در کنارمون باشن. بال و پر بدن به کسانی که استعدادشو دارن. درسشو خوندن. بال و پر بدن. کنارمون باشن. بدون هیچ منتی. بدون این که بعد که کار داره میره اجرا بیان بگن چرا تو به ما نگفتی؟ اگه کار مشکل داره خودتون بیایین کنارمون باشید. ما فقط دلمون می خواد کنار ما باشن، از ما حمایت کنن و دوباره مارو به فعالیت هنری برگردانن. همون طوری که من تویه یه تابستان روزی دوتا اجرا می رفتم توی یه تابستون شاید روزی سه یا چهارتا کار می رفت روی صحنه، با بازی خودم، دلم می خواد اون روزا برام تکرار بشه. بزرگا کنارمون باشنن و هیچ کاری نکنن، به ما انگیزه بدن، به ما اجازه بدن کار بکنیم. در کنارمون باشن. نه این که فقط مارو ببینن و اسم اینو رو بذارن در کنار ما بودن. تئاتر نیشابور هیچ وقت یه تیم نبوده و هیچ وقت یه تیم هم نخواهد شد. چرا خیلی علتش واضحه هر کس خودشو برتر از اون یکی می دونه و می بینه هر کس خودشو بزرگتر از اون یکی می دونه. بازیگراش خودشونو بازیگرتر از بازیگرای دیگه می دونن، کارگرداناش، کارگردانتر ازکارگردانای دیگه می دونن. وقتی که اینو بفهمند تمام بازیگرها و کارگردانهای خوب لازمه دستبهدست هم بدن و یه کار خوب ارائه بدن و چهارتا بازیگر خوب انتخاب کنن در کنار همدیگر. یه کار خوب ببندند بفرستن جشنواره و مثل همیشه یک مقام داشته باشن. اون موقع میشن یه تیم که متأسفانه اگه یه کارگردان خوب یه کار برداره کارگردانای دیگه هیچ همکاری باهاش نمی کنن. چرا چون اسم اونا بهعنوان کارگردان، نمی خوره اسم مثلاً بیتا نامی که این کارو برداشته می خوره. نکنن این کارو، اشکالی نداره، دفعه دیگه یه کارگردان دیگه یه کار برداره و اینا باهاش همکاری کنن. چون اسم اونا آورده نمیشه، هیچ وقت یه تیم نمیشن. حسادت از اول توی تئاتر نیشابور بوده و الان ریشه دار شده و تا قیام قیامت هم وجود خواهد داشت. تئاتر نیشابور یه تیم نمیشه یک تیم هیچ وقت نخواهد شد.
درباره کار خودتان کمی برای ما بگویید؟ این که چگونه این اثر شکل گرفت و به جشنواره راه یافت؟
در رابطه با چگونگی شکل گیری این اثر و رفتنش به جشنواره براتون بگم که جناب آقای مسعود فرهادی تصمیم گرفتند که یک کار ببندند برای جشنواره میثاق اصلاً هدفشان جشنواره میثاق بود چون خیلی گروه های دیگه یک کار شروع کردن و شنیدم که دیدند به جشنواره میثاق نزدیکه گفتن می فرستیم شاید اتفاقی رخ داد… شاید قبول شد.
اما آقای فرهادی از ابتدا با هدف جشنواره میثاق کار را شروع کردن و یه نمایشنامه به من پیشنهاد دادند من نمایشنامه را خوندم خوب الحق و الانصاف نمایشنامه ی خوب و قوی ای بود؛ اما من گفتم من نمایشنامه دیگه هم دارم که ارائه دادم و ایشون خوششون اومد و شروع کردیم تمرین کردن. وقت کمی داشتیم برای جشنواره میثاق ما حدوداً یه بیست روزی تمرین داشتیم بیست روزه م شاید کمتر. در روز دو بار تمرین می کردیم. تا این که اعلام شد جشنواره میثاق تایمش یه مقدار تاخیر داره. به من پیشنهاد دادند که برای قویتر شدن کار، اگر کار در جشنواره قبول بشه یه اجرای عموم داشته باشیم. برای اینکه اجرا قوی تر بشه و کار هم جا بیفته…که من هم پذیرفتم و ما یه هشت روز اجرای عموم داشتیم. توی پلاتوی بابک و خوب اونجا کار رفت اجرا و بعد جواب جشنواره میثاق اومد که ما قبول شدیم. توی جشنواره میثاق؛ و کارهای دیگر از نیشابور رد شدند؛ که بعد یه هفته دوباره ما رفتیم برای تمرین. شایدم یه هفته کمتر. چهار الی پنج روز رفتیم تمرین و خدا را شکر رفتیم جشنواره میثاق با دست پر برگشتیم.
آیا مسئولین هنری و فرهنگی در این شهر توانسته اند کاری درخور انجام بدهند؟
در رابطه با این که مسئولین فرهنگی هنری نتوانستند کاری درخور انجام بدن من قبل از اون یه چیزی بهتون بگم من اصلا نمیتونم نظر بدم این طوری که آیا کارشون در خور بوده یا نه! چون این دیدگاه منه! من می تونم درباره دیدگاه خودم نظر بدم. ببینید الحق والانصاف بیاییم بشینیم وقتی یک سالن پر بشه خب بزرگترهای ما آشنایی بیشتری دارند دوست بیشتری دارد بالاخره بزرگتره، پدر من، هم سن و سالهاشو بگه بیایید، من دارم یه کار انجام می دم ببینید، خوب بیشتر میان ببینن؛ تا من به دوست و رفیق و آشناهام بگم که من دارم یه کار انجام میدم تو بیا ببین، سالن منو پر کن. این خیلی متفاوته و یک بحث گسترده وقتی ما میبینیم که یه کار خیلی قویه و سالن پر میشه، میگیم حقش بود باید این کار اینگونه می رفت. ولی من نمیتونم در رابطه با این مسئله بگم آیا کاری درخور انجام دادن یا نه. این اواخر نمایشنامه های قوی را برمی دارن خدارو شکر نمایشنامه های دست نویسی که شاید فاقد ارزش هنری باشد کمتر داریم که به روی صحنه برود.
این اواخر کار خشکسالی و دروغ و داشتیم هزار و یک شب و داشتیم کار رام کردن زن سرکش را داشتیم و کارهای قوی با نویسنده های بزرگ زیاد داشتیم؛ اما فقط قوی بودن نویسنده نیست. متاسفانه باید ببینیم که چطوری رفته روی صحنه. خیلی شرطه. فقط من میتونم در رابطه با نویسنده کارها و اینکه چه کارهایی با نویسندههای قوی که در خور بوده بگم رفته روی صحنه و آدم های بزرگی کارگردانهای پیشکسوتی داشتیم که این کار رو برداشتن و من کاری اصلاً به کارگردانی شون واقعاً ندارم، بالاخره آن کسانی هم که رفتن روی صحنه، ده شب این کارها را اجرا کردند، زحمت کشیدند و دو ماه سه ماه، وقتشون رو گذاشتن برای این کار، خب اگر خوب نبوده بازیشون، نمیشه ایرادو بر آنها گرفت. باید ببینیم کارگردان آیا میتونسته انتخاب دقیق تری داشته باشه یا نه! وقتی یک همچین متنی با یه همچین نویسنده ی بزرگ رو برمیداره واقعاً نمیتونم نظر بدم که در خور بوده یا نه!
در رابطه با در خور بودن سعی میکنم که اصلا نظری ندم که خدایی نکرده کسی رو ناراحت نکنم و از من دلگیر نشن. چون کینه و کدورت ها در این شهر، سالیان سال حمل میشه پس ترجیح میدم که فقط در رابطه با در خور بودن کار بگم. بله کارهای خوب با نویسندههای خوب رفته روی صحنه. در رابطه با کارگردانی و بازی های این کارها هیچ نظری ندارم.
گروه های هنری که موفق نمی شوند چرا یک جور رفتار خاص و جهت دار از خود بروز می دهند؟
ببینید این که گروه های هنری وقتی که موفق نمیشن چرا یه رفتار خاص و جهت دار از خودشون نشون میدن از همون قدیم الایام که من سنم کم بوده میامدیم کار می کردیم وقتی یه نفر موفق نمی شد یه رفتار خاص از خودش نشون میداد، کسی نبود بهش بگه این رفتار درست نیست؛ و این رفتار غلط همواره باهاش مونده تا به امروز، به بچه بگیم این کار اشتباه دیگر تکرار نمیکنه، کسی نبوده بهشون بگه این کار اشتباهه؛ واقعا تکرار نمی کردند و خوب متاسفانه ما یک سری ها را داریم که برتر از خودشون رو نمی بینن. حس میکنند که فقط خودشون میتوانند کار خوب برن اگر این که ۱۰ سال پیش بیتا فخروی توی تئاتر خیلی بزرگ بود، دلیل نمیشه الانم کسی رو دستش نباشه و بزرگ باشه. شاید هزار تا بازیگر دیگه اومده که بزرگتر از من باشه. من این را می پذیرم. ولی خیلی ها این را نمیپذیرند و اگر کارش موفق نمیشه، میگن ما ۱۰ سال پیش خیلی موفق بودیم، الان باید موفق باشیم. چرا قبول نشده کار ما؟ مشکل اینجاست نپذیرفتن ِاین که شاید خیلی ها بهتر از من یا ایکس آمده باشند. اگه ما خوب بودیم در گذشته، این دلیل نمیشه که الانم دیگه هیچ کس رو دست من نباشه، بالاخره هر چیزی تاریخ انقضاء داره، اگر تاریخ انقضای اون سر نرسد بالاخره محصول بهتر از آن وارد بازار می شه؛ من هر چقدر خوب باشم یا ایکس هر چقدر خوب بودن در گذشته و هر چقدر هم مطالعه کرده باشند، الان هم خوب باشن؛ باز هم یک نفری میآید با اطلاعات بیشتر؛ مثل محصولی که ما از بازار میخریم دیگه الان به سال نمیکشد پیشرفتها، یه دونه محصول غذایی را که میخریم، الان عالیه این محصول، سال بعد هیچ جایگاهی تو بازار نداره. یه بهترش اومده؛ و ما همونیم و متاسفانه این هیچ وقت پذیرفته نمیشه و یک رفتارهای خاص و جهت جهتدار به قول شما، از خودشون بروز میدن که واقعاً نمیدونم چی باید بگم. شاید همه مون این طوری باشیم من به هیچ فرد خاصی هم تاکید نمیکنم و اشاره نمی کنم که کسی رو از خودم ناراحت کنم.
چرا فعالین تئاتر همدیگر را نمی بینند و هم دیگر را دنبال نمیکنند؟
به خاطر این که همه شون یاد گرفتن فقط برا خودشون کار کنن. یک نفر که با یک گروه کار می کنه، دیگه تا قیام قیامت با همون گروه کار میکنه، به خودش نمیگه بگذار من بازیگر مو و کار جدیدی انجام بدم متاسفانه این موجب شده و عدم انتقاد پذیری موجب شده ما نتوانیم کار خاصی انجام بدیم به همین خاطر من سعی می کنم خودمو مثال بزنم تا کسی را آزرده خاطر نکنم. وقتی که میری سر جلسه نقد یک کار می بینیم که همه اومدن هنوز کار شروع نشده فقط اومدن همدیگر را خورد کنند. همدیگر بکوبند. این یعنی چی؟ این یعنی چی؟ این یکی از علت های دنبال نکردنه همدیگر است. هنوز همون حس رقابت منفی…البته که رقابت سالم خوبه… نمی توانم ببینم اون یکی بهتر از خودشون شده هنوز نمی تونن ببینند یه کار رفت جشنواره و اون کی نرفت. یک کار خودش بازیگر خوب بود و یکی خوب نبود اینارو نمی تونن پذیرا باشن اگر میان کار همدیگر رو ببینن صرفاً فقط می آید که ایرادهای کار هم رو ببینن این نظر شخصی منه نمی رن بگن به بریم یه کار خوب ببینیم یه کار داره میره رو صحنه کارگردانش فلانیه بریم ببینیم یه کار با نویسنده قوی داره می ره رو صحنه میگه بریم ببینیم کار چه مشکلاتی دارد خب وقتی از این دیدگاه از این منظر به کار نگاه می کنن مطمئناً نمی تونن همو دنبال کنن مطمئنا نمی تونن یه تیم باشند در کنار همدیگه
چرا این موفقیت خاص بیتا فخروی بازخورد رسانه ای نداشته است؟
خب در رابطه با این که این موفقیت من چرا بازخورد رسانه ای نداشته این رو از همون کسایی که همیشه میگن پیشکسوتیم باید بپرسید بیتا فخروی وقتی می ره یه اجرا و بر میگرده خودش باید این مسئله را رسانهای کنه خودش باید بره تو سطح شهر و بگه که یک کار را از نیشابور رفت این کار مقام داشت بازیگرش و با دست پر برگشت. مگه من باید خودم این کارو انجام بدم؟ این سوال دقیقاً همون سوالی که باید از بزرگترها و پیشکسوت هایی که میگن پیشکسوتن پرسید.
این که چرا هیچکس نفهمید بیتا فخروی رفت جشنواره اصلا بیتا فخروی را بگذارید کنار، چرا هیچ جا گفته نشد که از بین ۶۴ تا کار از کل خراسان ۸ کار منتخب جشنواره شدند و یکی مال نیشابور بود. آیا اگر کارگردان این کار یک آدم بزرگ یا پیشکسوت بود همین طوری بود باز خوردش؟ همین طوری بود رسانه ای نمی شد؟ گفته نمیشد بیان نمیشد؟ به غیر از کار ببینید یک کار وقتی میره رو صحنه از یکی از پیشکسوتهای ما – این واقعاً یه ناراحتی برای من- همه میان اون کار رو استوری میکنن، همه میگن این کار با کارگردانی فلانی می رود روی صحنه. چرا؟ چون مسعود فرهادی کارگردان ِکار ِمن، چون کم سن و سال بود، بعد پنج سال که هیچ کاری از نیشابور تو جشنواره قبول نشد و همه کاراشون رد شد بین ۶۴ تا کار کارش منتخب شد؛ چرا کارش بازخورد نداشت؟ چرا کسی استوری نکرد؟ به غیر از خودش و من چرا کس دیگه ای این کارو استوری نکرد که دیگران مطلع بشن که کار ما رفته جشنواره؟
چرا خود بزرگترهامون این کارو نکردن چرا نگفتن؟ دیگه یه استوری کردن که کار خاصی لازم نداره. چرا اونا این کارو انجام ندادن؟ چرا وقتی از جشنواره برگشتیم اینقدر که جلسه نقد میذارن تحلیل می ذارن دور هم دیگه میشینن
چرا یه دونه تجلیل از این آقا که با سن کمش و داشتن تحصیلات این رشته براش جلسه نذاشتن که دست مریزاد خسته نباشی رفتی بعد پنج ساله منتخب جشنواره شدی و هم بازیگرت مقام گرفت. اینو واقعاً باید از بزرگترها بپرسیم که چرا رسانه ای نشده چرا اطلاع رسانی نکردن. چرا نگفتن این واقعاً منو ناراحت کرد که حداقل خودشون تبریک میگفتن، خودشون که مارو شاگرد خودشون می دونن…به شاگردشون که می تونستن یه تبریک بگن.
در آخر هم که هر چند این جزو سوالاتتون نبود ولی بازم باید بگم که خیلی من واقعاً تشکر می کنم از لطف آبادی که باعث و بانی تشکیل پلاتو بابک شدند و خوب این بازخورد خیلی مثبتی داشته و این موسسه بابک باعث شده که خیلیها دوباره برگردن و کار کنند.
و بین اون کسایی که بهشون میگیم پیشکسوت من واقعاً دیدم که آقایی لطف آبادی خیلی تلاش میکنن آقای عطار واقعاً دارند تلاش میکنند این رو به عینه توی موسسه بابک که تشکیل شده با چشم خودمون دیدیم و اگه بخوام با بزرگترها یا پیشکسوتانی همقدم باشم یک روز برم جشنواره و جایی خیلی دوست دارم که با این دو بزرگوار باشم.
چون هم تلاش میکنند هم اطلاعات به روز دارند و هم اینکه خب واقعاً ایجاد این موسسه یعنی به فکر تئاتر بودند واقعاً تشکیل یک همچین جایی هم از لحاظ دوندگی مجوز هم از لحاظ هزینه کار هر کسی نیست و خیلی هم سخته ولی خوب بازم باید بگم این دو بزرگوار خیلی خیلی لطف کردن که این موسسه را تشکیل دادن و نسبت به پیشکسوتهای دیگرمون من واقعاً این بزرگواران را قبول دارم.
و این که برای من خیلی قشنگ و جالب که این مسئله که آقای لطف آبادی علاوه بر اینکه بانی تشکیل موسسه بودند خب تنها به تشکیل این موسسه اکتفا نکردند و در خبرها دنبال که می کنم می بینم که هر هفته هر ماه بزرگترهای تئاتر را از تهران دعوت میکنند تا موجب بشود علاقمندانی که توان ندارند بروند تهران و مشکل سر راهشان است، دوره ببینند کلاسها و آموزش و کار خوب ببینند. آقای لطف آبادی خیلی دارن لطف می کنن. بزرگترهایی رو دعوت میکنند بیان اینجا با بچههای ما حرف بزنن. بچهها به روز بشن و یا اینکه کارهای برجسته تئاتر را هر یکشنبه دارند در پلاتو برای بچه ها پخش میکنند که بشینیم ببینیم کارها را نقد کنیم با کارا آشنا بشیم… خب واقعاً لطف میکنن خیلی خیلی زیاد حساب آقای لطف آبادی جناب عطار را من واقعاً از همه پیشکسوت ها جدا می کنم اینجا بعدشم خیلی بی انصافی میشه اگر اینو نگم من رفتم جشنواره حالا مقامی داشتم، خب باید بگم که آقای مقصودی، خیلی به من کمک کردند و آقای مقصودی هم سهیم بودن در مقام آوردن من توی جشنواره، چون واقعاً اگر چه وقت نبود و دو روز در کنار من بودند و خیلی به من کمک کردند.
وجودشان واقعاً برای من روحیه بود چون دوباره برمی گردیم به همون موضوع که هیچکس نیومد بگه این کار بعد ۵ سال داره میره جشنواره آیا واقعاً کمک می خواهد یا نمی خواد.
آقای مقصودی حضور پیدا کردند از وقت خودشان زدند و کنار من بودند خیلی به من کمک کردند و هم از لحاظ اینکه به مشکلات و ایراداتی که کار داشت را به من گفتند که من اصلاح کنم و همین که من وقتی میبینم یک بزرگتر کسی که میگن بهش پیشکسوت کنار منه بالاخره قوت قلب میگیرم بالاخره با یه حس خوب برای جشنواره آماده میشم همین طوری که به محض این که اجرام تموم شد اولین کاری که کردم گوشیم رو برداشتم زنگ زدم و گفتم که خوب بود خوب رفتم چون برام بالاخره تو همون دو روز زحمت کشیدن اصلاً به حق نبود که اسمشو نمی آوردم. ایشان تنها کسی بود که اومد و به ما کمک کرد توی این کار. از شما نیز که وقت گذاشتید و دارید روی موضوع تئاتر و هنر نیشابور کار می کنید تشکر می کنم.
- نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق