تقدیس ساده‌زیستی
تقدیس ساده‌زیستی
خاتون شرق- بارها در رسانه‌هاي داخلي و شبکه‌هاي اجتماعي، تصاوير مدیران و مسئولانی منتشر شده که درگوشه‌ای روي زمين سيماني يا فرشی به خواب رفته‌اند، پتو به تن کشيده‌اند و به‌عنوان «نماد تقوا و صداقت» معرفي مي‌شوند. اين قاب‌ها در نگاه اول ممکن است حس نزديکي به مردم و ساده‌زيستي را تداعي کند، اما در حقيقت چيزي جز رياکاري نیست؛ آييني سياسي براي پنهان‌کردن ناکارآمدي، فساد و سوءمديريت.

گلشن فتحی
بارها در رسانه‌های داخلی و شبکه‌های اجتماعی، تصاویر مدیران و مسئولانی منتشر شده که درگوشه‌ای روی زمین سیمانی یا فرشی به خواب رفته‌اند، پتو به تن کشیده‌اند و به‌عنوان «نماد تقوا و صداقت» معرفی می‌شوند. این قاب‌ها در نگاه اول ممکن است حس نزدیکی به مردم و ساده‌زیستی را تداعی کند، اما در حقیقت چیزی جز ریاکاری نیست؛ آیینی سیاسی برای پنهان‌کردن ناکارآمدی، فساد و سوءمدیریت.
این شیوه‌ی تبلیغاتی و فضیلت سازی با مهندسی اجتماعی افکار عمومی سه کارکرد اصلی دارد که هر سه برای ایران امروز خطرناک و ویرانگرند:
۱) تغییر معیار قضاوت از شفافیت به ژست
وقتی در یک نظام اداری «قاب‌های نمایشی» ارزشمندتر از کارنامه و شفافیت می‌شود، مدیر ناکارآمد اما خوش‌عکس، ناگهان از مدیر پاسخ‌گو و کاربلد «پاک‌دست‌تر» جلوه می‌کند. به‌جای آنکه مردم شاخص‌های بودجه، قراردادها یا کیفیت خدمات را محک بزنند، تماشاگر خوابیدن روی زمین، عکس با پتو یا ژست قناعت می‌شوند. این جابه‌جایی معیارها، راه سوءاستفاده را باز می‌کند: مدیران می‌آموزند که نمایش، بیشتر از عملکرد واقعی برایشان اعتبار می‌آورد.
یک نمونه روشن: در تهران، سال ۱۴۰۱، ماجرای عجیبی رخ داد. شهردار یکی از نواحی، برای آنکه چهره‌ای قهرمانانه از خود بسازد، خبر «مجروحیت با قمه» در جریان مقابله با فساد شهری را پررنگ کرد و حتی برخی مقامات بالادستی هم این روایت را به عنوان نشانه‌ای از فسادستیزی تبلیغ کردند. چند روز بعد اما، گزارش‌های رسمی نشان داد که جراحت‌ها ساختگی و ناشی از خودزنی بوده است. همان نمایشی که ابتدا تشویق و تکثیر شد و ناگهان رسوا شد.
این اتفاق یک اشتباه فردی نبود؛ بلکه علامتی است از اختلال در منطق پاداش‌دهی. وقتی بالادستی‌ها و رسانه‌های رسمی، پیش از روشن‌شدن حقیقت، به چنین قاب‌هایی اعتبار می‌دهند پیامی خطرناک به بدنه مدیریتی می‌رسد: «تصویر مهم‌تر از شواهد است.» نتیجه‌ی این پیام سه‌گانه است:
پاداش به روایت، نه به نتیجه: هرکس نمایشی‌تر باشد، امتیاز بیشتری می‌گیرد، حتی اگر کارنامه‌اش تهی باشد.
تضعیف حقیقت‌یابی: وقتی روایت احساسی زود اعتبار می‌گیرد، راستی‌آزمایی دیرتر و پرهزینه‌تر انجام می‌شود.
رفتار نمایشی سیستماتیک: مدیران وقت خود را صرف قاب‌سازی می‌کنند، نه اصلاح فرآیندها.
ریشه‌ی اصلی این پدیده در اعتباردهی حاکمیتی به ژست نهفته است. وقتی معیار ارزیابی بالا دستی‌ها به جای «حسابرسی و شفافیت»، بر «احساسات و نمایش» بنا می‌شود، کل بدنه اداری نیز به همان سمت می‌لغزد.
وقتی ژست جای گزارش را بگیرد، فساد و ناکارآمدی پنهان می‌ماند و رفتارهای پرخطر و نمایشی تشویق می‌شود. هزینه‌ این انحراف چیزی جز بی‌اعتمادی عمومی و فرسایش سرمایه اجتماعی نخواهد بود.
۲) عادی‌سازی فقر و تقدیس رنج
یکی از عمیق‌ترین کارکردهای ساده‌زیستی نمایشی، عادی‌سازی فقر است. این نمایش‌ها به‌طور حساب‌شده طراحی می‌شود تا «انتظار رفاه» از ذهن مردم پاک شود. در کشوری که یکی از غنی‌ترین جغرافیاها از نظر منابع طبیعی، ذخایر انرژی و سرمایه انسانی را در اختیار دارد، شهروندان باید زندگی با استاندارد بالا و رفاه متناسب با این ثروت را مطالبه کنند. اما وقتی حاکمان فقر را به شکل‌های مختلف تبلیغ می‌کنند، عملاً به مردم القا می‌شود که گرسنگی، بی‌خانگی و کم‌داشتن نه یک کاستی، بلکه یک ارزش اخلاقی است.
این مهندسی اجتماعی با دقت پیش می‌رود: تصویر مسئولی که روی زمین می‌خوابد یا با کمترین امکانات روزگار می‌گذراند، پیامی پنهان به افکار عمومی می‌دهد که:
رفاه و آسایش حق شما نیست و فاصله‌ی میان فقیر و غنی، «خواست الهی» یا «نشانه‌ی تقوا»ست، نه محصول سیاست‌های نادرست.
هر کس فقیرانه‌تر زندگی کند، فضیلت بیشتری دارد و سزاوار جایگاه سیاسی بالاتری است.
چنین منطقی، جامعه را به دو سیاره تقسیم می‌کند: سیاره‌ای برای مردم عادی که باید رنج و محرومیت را تقدیس کنند و سیاره‌ای برای ثروتمندان و صاحبان قدرت که منابع عمومی را در اختیار گرفته‌اند. اما تفاوت این دو سیاره با قاب‌های ساده‌زیستی مصنوعی محو می‌شود؛ انگار میان کاخ‌نشین و گرسنه هیچ شکافی نیست، زیرا هر دو در قاب دوربین «ساده» به‌نظر می‌رسند.
این عادی‌سازی فقر، خطرناک‌تر از خود فقر است. چراکه فقر مادی اگر به‌عنوان نابرابری و بی‌عدالتی شناخته شود، می‌تواند به مطالبه‌ عدالت و تغییر ساختارها منجر شود اما اگر همان فقر به فضیلت اخلاقی تبدیل شود، دیگر نه‌تنها اعتراض به آن بی‌اثر می‌شود بلکه به بی‌دینی و بی‌اخلاقی تعبیر خواهد شد. در نتیجه، مردم رنج می‌کشند، اما به جای دادخواهی، از رنج خود احساس «وظیفه» می‌کنند.
۳) بی‌اعتبار کردن مطالبه‌ ساختاری
وقتی ژست قناعت فضیلت محسوب شود، مطالبه واقعی برای اصلاح ساختارها بی‌معنا جلوه می‌کند. چرا باید برای بهبود نظام مالیاتی، مقابله با رانت، یا بازسازی زیرساخت‌های بهداشتی و آموزشی فشار آورد، وقتی می‌توان همه‌چیز را با یک قاب ساده‌زیستی پوشاند؟ نتیجه روشن است؛ به‌جای شفافیت قراردادهای عمومی، قاب‌های «ساده‌زیست» دست‌به‌دست می‌شود و در نهایت نه ساختاری اصلاح می‌شود و نه فساد مهار؛ تنها مردم عادت می‌کنند رنج خود را «طبیعی» بدانند.
تشویق ریاکاری کارخانه‌ی فساد را روغن‌کاری می‌کند. وقتی پاداش به ژست داده شود نه به نتیجه، صادق‌نماها بر صدر می‌نشینند و متخصصان کارآمد به حاشیه می‌روند.
شفافیت مالی، مناقصه‌ باز، ثبت ذی‌نفع نهایی شرکت‌ها و گزارش دارایی مسئولان مزاحم این نمایش‌ است پس یا حذف می‌شوند یا خنثی. در این جامعه برند ملی، به‌جای نمایش ظرفیت صنعتی و انسانی، به «فولکلور قناعت» و صداقت و سلامت مدیران و سیستم به نمایشی ساختگی تقلیل می‌یابد.
صداقت یعنی قطع دست دزدان بیت‌المال، یعنی پایان‌دادن به استخدام‌های رانتی و ویژه‌خواری آقازادگان، یعنی بازگرداندن منابع کشور به سفره‌ی مردم.
پاک‌دستی لباس خواب نیست، سازوکار است. صداقت قاب عکس نیست، بلکه در شفافیت قراردادها، گزارش دارایی مسئولان و امکان پرسشگری رسانه‌های مستقل معنا پیدا می‌کند.
در برابر چنین معیارهایی، نمایش گرسنگی و فقر نه فضیلت، که عین رذیلت است؛ پرده‌ای است برای پنهان‌کردن شکاف عمیق میان «سیاره‌ی مردم» و «سیاره‌ی صاحبان قدرت».