لیلا جوان
میگویند ابوریحان بیرونی در حال احتضار بود و از ندیمه یا همسرش، کتابی درخواست کرد. ندیمه یا همسر به او گفتند شما در حال احتضار هستید و کتاب برای چه میخواهید؟ گفت: همین چندسطری را که میتوانم بخوانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟
این سؤال البته در زمانی که معلومات بشری محدود بود و تعداد کتابهای موجود در یک کشور از تعداد آدمها خیلی کمتر بود شاید معنای اندیشمندانهای داشت، چون دانش بشری محدود بود و دانشمندان بسی محدودتر و مجموعه دانش مکتوب در یک کشور به اندازهای بود که یک نفر اندیشمند دارای هوش و استعداد بالا مانند بوعلیسینا یا فارابی و یا بیرونی، میتوانستند بر کلیات علوم و حتی بر بسیاری از جزئیات، وقوف یابند و لذا کسی که همهچیز دان بود نگاهش به زندگی و مرگ، بسیار متفاوت از افراد کمدانش یا نادانستگان بود.
اما امروز، داستان از لون دیگری است. به یاد دارم حدود ۴۵ سال پیش که در سال اول دبیرستان تحصیل میکردم و درسی تحت عنوان «رسانههای گروهی» را تازه برایمان گذاشته بودند که هنوز کتابی هم برای آن تدوین نشده بود و معلم از این طرف و آن طرف، چیزهایی نوشته و جزوهای فراهم کرده بود و همان جزوه را برایمان دیکته میکرد. یکی از چیزهایی که در مقدمهی این درس برایمان گفته شد و مثل یک چراغ روشن، از همان زمان در فکر و ذهن من همچنان روشن مانده است، ترکیب «انفجار اطلاعات» بود که دانشوران عرصهی ارتباطات در آن زمان، پیشبینی کرده بودند که در دهههای آینده، اتفاق میافتد و بحران بسیار شگفتانگیزی در جهان بوجود میآورد.
اگر چه امروز سیر علم بسیار شتابانتر از گذشته پیش میرود و نمیتوان مرکز و محور «انفجار اطلاعات» را همین امروز و یا ده و صد سال دیگر دانست، اما وقایع و اتفافات بسیار سریع و پرتعدادی که در زمینهی فناوریهای نوین و فناوری اطلاعات در این سالها افتاده، شمایی از انفجار اطلاعات را پیش روی ما نهاده و تصور مبهمی از آینده را در تخیلمان بازآفرینی میکند.
معنای «میدانم» در جهان امروز
تفاوتهای دانستن در زمان حاضر، با زمان جوانی ما که درس رسانههای گروهی را میخواندیم و یا خیلی پیشتر در زمان ابوریحان، از زمین تا بینهایت است. در شرایط فعلی جهان، دانستنیها و دانشها آنقدر گوناگون و گسترده است که نه تنها یک نفر و چند نفر و چندین گروه قادر نیستند به مجموعهی دانستنیهای بشری محیط شوند، بلکه اساسا نوع بشر به هر تعداد و به هر میزان هوش و استعداد که باشند، قادر نیستند به دانشهای امروزین، وقوف یابند و شاید پیدایش هوش مصنوعی، زمینهاش همین تنوع، تکثر و بیپایان بودن اندیشه و دانش است که لازم آمده، مجموعههای معتنابهی از ماشینها فراهم آوریم و ذخایری برای دانش انسان بسازیم که قادر باشند در لحظه، تمام دانش بشری را مرور کنند و «میدانم» را به صورت جامع معنا ببخشند.
دنیای انفجار اطلاعات، اگر چه مزایا و فواید زیادی برای زندگی انسان دارد اما ضررها و زیانهایی نیز بر آن مترتب است که در این گفتار کوتاه، به آنها اشارهای دارم.
آیا واقعا انتخاب میکنیم؟
ارتباطات دانشی که تبلور فیزیکی آن، وسایل الکترونیکی و دیجیتالی هستند اقیانوسهای بیکرانی از دانستنیها را در مقابل ما قرار میدهد و ما خواه ناخواه، در معرض آنها یا بهتر بگوییم تحت تهاجم و حملهی آنها قرار میگیریم و اگر چه ظاهرا حق انتخاب داریم، اما فرایندهای تحمیل و تهاجم به چشم و گوش و ذهن و روان ما، چنان ماهرانه و پیچیده است که اساسا معنای انتخاب را دگرگون میکند و آنچه در واقع تصور میکنیم انتخاب کردهایم، شیوهای از ترفندهای تهاجمی است که بر ما غلبه کرده و تصور انتخاب را در ما ایجاد نموده است.
به معنای سادهتر، ما در مقابل سیل بیکران و وسیع اطلاعاتی قرار داریم که عموما با زندگی شخصی و حتی اجتماعی و ملی ما هم در ارتباط نیستند اما روشهای تأثیر روانی که سازندگان اطلاعات یا پردازندگان آنها برای تهاجم بر ما بکار میگیرند، چنان استادانه طراحی و اجرا میشود که ما بدون آنکه بخواهیم جذب این اطلاعات میشویم و ممکن است ساعتهای متمادی در زیر بمباران این اطلاعات قرار بگیریم و در نهایت، مصداق همان مفهومی بشویم که روانشناسان اجتماعی به آن، اعتیاد به اینترنت یا اعتیاد به گوشی همراه و مانند اینها مینامند.
شاید ظاهر این موضوع، چندان بد و منفی به نظر نیاید و حتی بعضیها آن را برای پر کردن اوقات فراغت که در دنیای ماشینی امروز، خیلی هم گسترده شده، مفید بدانند اما همهی داستان به همینجا ختم نمیشود و عمق فاجعه، در پشت این پردهی سفید قرار دارد.
تماس و پیامک در رانندگی و مشاغل حساس
شما به عنوان یک شهروند، هر لحظه از روز به هر اداره و سازمان و نهاد و مغازه و دفتری در خیابانهای شهر بروید، اگر شخصی که با او برخورد دارید، مراجعهی حضوری نداشته باشد، حتی اگر یک لحظه، بیکار باشد، همان یک لحظه را با گوشی همراهش یا با صفحهی مانیتورش خلوت میکند و به کارهایی میپردازد که به هیچعنوان مشخص نیست که این کارها در راستای وظایف اداری، فواید زندگی خانوادگی و یا امور مثبت اجتماعی باشد.
در واقع، در این روزها، هیچکس – بهجز عدهی معدودی کهنسال، یا افراد خیلی عاقل و دور از وسایل الکترونیکی- حتی یک لحظه نمیتواند در تنهایی و خلوت، حتی برای لحظاتی، سکوت و آرامش را اختیارا انتخاب کند و بدون گوشی و اینترنت و کامپیوتر و تبلت و پلیر، زندگی را سپری نماید.
حالا شما فکر کنید که پلیس و قاضی و وکیل و رئیس اداره و فرماندار و وزیر و رئیس جمهور و امام جمعه و استاندار و نماینده مجلس و مربیان تیم ملی و پزشکان و پرستاران و دیگر مشاغل حیاتی و اساسی کشور هم در همین قماشند و خدا میداند در لحظهای که پیامکی برای گوشیشان میآید یا تماسی از یک شخص نزدیک دارند یا تصویر و کلیپی در گوشی آنها نوتیفیکیشن میشود به کدام گوشهی دنیا میروند و در چه فضایی سیر میکنند و خدا میداند که چقدر حواسشان به پروندهی پیش رو، بیمار جلو دست، مسئلهی پیش رو از زبان ارباب رجوع یا فلان مسئلهی مهم استانی و ملی و یا لایحه و قانونی که در شرف تصویب است، هست.
واقعا چطور میشود که پلیس، کار با گوشی یا در مقررات جدید، حتی توجه به تلفن همراه را مانع رانندگی درست و موجب حواسپرتی و بروز تصادف میداند، اما هیچکس، به قاضی و پلیس و پزشک و نماینده مجلس و دیگر مشاغل نمیگوید کار و توجه به گوشی، حواس شما را پرت میکند و بکلی از موضوع در حال طرح، منصرف میشوید.
راستی تا حالا فکر کردهاید که مثلا اگر از حادثهای که در آریزونای امریکا اتفاق افتاده و سه نفر در یک تیراندازی کشته شدهاند، یا در فلان روستا در چین، یک نفر خودش را دار زده، یا مثلا در سیبری، دو نفر در برف مردهاند، خبردار نشوید، چه اتفاقی برایتان میافتد؟ واقعا مشکلی پیش میآید؟ آیا اطلاع از این حوادث و مسائل یا دیدن فلان کلیپ خندهدار و طنز، آنهم در اوج شلوغی کار در ساعت ۱۱ صبح، تأثیری در زندگی شما باقی میگذارد و فایدهای برای شما یا خانوادهتان دارد؟ آیا به جز پر کردن زمان استراحت مغز شما که برای کار بعدی آماده بشود و در نتیجه بهجز خشمگین و آزرده شدنتان فایدهی دیگری دارد؟
یک احتمال در آتشسوزی کمپ گیلان
مغز آدمی، چنان طراحی شده که در مقابل ساعاتی از فعالیت و کنش محاسباتی، میباید دقایقی به آرامش و سکون سپری کند تا بتواند دوباره وارد حیطهی فعالیت شود و اگر چنین فرصتی برای مغز فراهم نکنیم، مرتبا دچار حواس پرتی و اشتباه در محاسبه میشویم و دائما کارهای خطا و پرلغزش انجام میدهیم.
بسیار محتمل است که یکی از نگهبانان یا مسؤولان کمپی که در گیلان دچار آتشسوزی شده، در لحظات پیش از حادثه، درگیر گوشیاش بوده و غرق در لذت خندیدن از یک کلیپ طنز یا دیدن یک صحنهی غیر اخلاقی و امثال اینها. و از این دست ماجراها در بیمارستانها، مراکز بازپروری معتادین، کمپهای ترک اعتیاد، کلینیکها و مراکز اورژانس، دفاتر پیشخوان، آتشنشانیها، دادگستریها و خیلی جاهای دیگر، بسیار تا بسیار است و اگر کسی شک و تردید دارد، هر لحظه که بخواهد میتوانیم شواهد مسلم و متقن این ادعا را در جامعه رؤیت کنیم، اگر چه با دیدن لحظهای نمونههای مشابه، بعید است کسی در این مسلمات تردید کند.
تعداد تصادفات رانندگی، تصادمات و نزاعهای شخصی، درگیریها بر سر مثلا جای پارک خودرو، جلو زدن در جاده یا مسائل احمقانهای مثل این که گاها منجر به قتل نیز میشود، در سالهای اخیر رو به افزایش تصاعدی گذاشته و نویسندهی این سطور معتقد است، عمدهی این حوادث و رویدادها، به خاطر کار کشیدن زیاد از مغز و پر کردن زمانهای استراحت آن، با مطالب بدرد نخور داخل گوشیها و یا اطلاعات فیک داخل اینترنت است. وقتی مغز استراحت ندارد و خسته میشود، قاعدتا شما تحملتان کم میشود، چون مغز جواب نمیدهد، دعوا میکنید، پرخاشگری دارید، حتی ممکن است کسی را بزنید یا بکشید، یا حتی فرزندتان یا همسرتان شما را صدا کند و مغزتان درگیر گوشی باشد و اصلا جوابش را ندهید و در اثر این جواب ندادن، اتفاق بدی در لحظه بیفتد.
هیچ تحقیق جامعی در مورد اضطراب انجام نشده
هیچ تحقیق جامعی در مورد اضطراب انجام نشده تازه این ابتدای کار است. به نظر من در سالهای آینده، با وضعیت بسیار بدتری هم روبرو خواهیم بود. سرعت زندگی در حال زیاد شدن است، مردم فرصتی برای حرفزدن با یکدیگر ندارند، به هم فرصتی برای گوش کردن نمیدهند، خیلی تند و شتابزده صحبت میکنند و گویی عجله و اضطراب، در وجود افراد نهادینه شده است.
من با استادان مغز و اعصاب دانشگاه علوم پزشکی مشهد در این باره صحبت کردهام. آنها دوستان و همکاران آلمانی هم دارند که در این زمینه مشغول طراحی و برنامهریزی هستند و کار بسیار محدودی در زمینهی اضطراب در دانشجویان انجام دادهاند که البته هنوز کامل نشده. اما واقعیت این است که هیچ تحقیق جامعی در مورد اضطراب در جامعهی ایران انجام نشده و هنوز نمیدانیم تأثیر شبکههای اجتماعی، اینترنت، تلفنهای همراه و سایر ابزارهای الکترونیکی و دیجیتالی در اضطراب و تنش اجتماعی در اقشار مختلف چه اندازه است و چه مصیبتهایی به بار میآورد.
اما تا روشن شدن ابعاد تحقیقی این ماجرا، میتوان یک نکته را یادآور شد.
فاصله گرفتن معقول از دنیای دیجیتال و گوشیهای همراه، در اختیار خود شخص است و اگر بخواهیم و اراده کنیم، واقعا میتوانیم استفاده از این وسایل و ابزارها را محدود کنیم و به خودمان و خانوادهمان برسیم. نگران نباشیم که اگر فلان قضیه را نفهمیدیم یا بهمان حادثه از دستمان در رفت، چیزی از وجود و حیثیت و شخصیت ما مخدوش شده است. ماشینها باید در اختیار ما باشند نه اینکه ما اسیر آنها باشیم. اگر هوش مصنوعی، محصولات پیشرفتهی خود را ارائه کند میلیاردها بایت اطلاعات در کسری از ثانیه، جابجا میشود و اگر پشهای در منتها الیه آمریکای جنوبی بر گونهی یک بومی منطقه بنشیند، دورافتادهترین اسکیموهای سیبری در همان لحظه از آن مطلع میشوند، بیمی نداشته باشیم که ممکن است چیزی را ندانیم یا از اتفاقی آگاه نشویم. بخصوص که شبه علم در اینترنت، بیداد میکند و منشأ بسیاری از گرفتاریهای فردی، خانوادگی، سلامت جسم و روان و حتی مسائل و روابط اجتماعی، در همین مطالب شبه علم است که در مقالهای دیگر به آن خواهم پرداخت. در نهایت باید بدانیم که گذشتگان بیگوشی و کامپیوتر ما که از خیلی چیزها مطلع نبودهاند راحتتر و آرامتر زیستهاند. و جهان همچنان باقی است و ما قطعا میرویم. در این چند صباح، یا در لحظات سخت احتضار که ممکن است نزدیک باشد، همانقدر که لازم است و همان اندازه که برای خود، خانواده و جامعهمان مفید است بدانیم، کافی است. هر چه از مرکز انفجار دورتر باشیم، کمتر صدمه میبینیم.