در یک شب معمولی، زمانی که خانهها در آرامش فرو میروند و صدای چای قلقلکنان در آشپزخانهها میپیچد، خانهای در نیشابور شاهد کابوسی هولناک شد. زنی جوان در حالی که پشت به شوهرش ایستاده و مشغول شستن ظرفها بود، بیخبر از آنکه مرگ در چند قدمیاش ایستاده و تبر را بالا برده…
صدای برخورد آهن بر استخوان سر، سکوت خانه را در هم شکست و کودکی ۱۳ ساله در میان فریاد و خون گریخت تا شاید جان خود را نجات دهد. اما چیزی از ذهن او پاک نمیشود؛ تصویر مادری که با تبر شکسته شد.
پرونده قتلی که جامعه را تکان داد
این جنایت تلخ در سال ۱۴۰۰ در یکی از محلههای نیشابور رخ داد. مردی ۴۱ ساله همسر خود را با ضربات بیرحمانه تبر، آن هم در برابر چشمان فرزندشان، به قتل رساند. پروندهای که با خشونتی بیسابقه و جزئیاتی تکاندهنده، احساسات افکار عمومی را جریحهدار کرد و رسانهها را به بازتاب گسترده ماجرا واداشت.
برای روشن شدن ابعاد تاریک این پرونده با امین تاتاری، معاون دادستان نیشابور و بازپرس وقت این قتل گفتوگو کردیم؛ کسی که از ابتدا تا پایان، شاهد تمام فراز و فرودهای این مسیر سنگین قضایی بوده است. تاتاری روایت میکند: قاتل مردی ۴۱ ساله بود که در روز حادثه، پس از مشاجرهای ساده با همسرش بر سر اینکه دخترشان تنها به مهمانی برود یا نه، ناگهان کنترل خود را از دست میدهد. چند روز دعوا و بحث مداوم، به نقطه انفجار رسیده بود. زن در آشپزخانه مشغول ظرف شستن بود که شوهرش با تبری که از قبل تهیه کرده بود، به او حملهور میشود. ضربه نخست بر سر وارد شد و پس از آن، مرد با خشمی کور، پیاپی تبر را بر پیکر همسرش فرود میآورد. شدت ضربات به حدی بود که بخشی از تبر در بدن مقتول شکست. قاتل در اعترافاتش میگوید: با تبر به گردن او زدم و تا خلاص نشد میزدم. اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود. آثار چاقو نیز روی بدن مقتول کشف شد که شائبه وارد شدن ضربات دیگر را مطرح میکرد.
در گزارش پزشکی قانونی هم علت فوت خردشدگی استخوانهای جمجمه و صورت و عوارض ناشی از آن ذکر شده است.
فرزند ۱۳ ساله این زوج پس از جنایت، هراسان از خانه گریخت و از همسایگان کمک خواست. قاتل نیز پس از ارتکاب این جنایت با خونسردی به خانه یکی از اقوام رفت و شب را در آنجا گذراند؛ انگار نه انگار که انسانی را کشته است.
تاتاری میگوید: پس از اطلاع پلیس از این جنایت در آن زمان آقای عارفی بازپرس وقت در محل حادثه حاضر شده و پس از تشخیص علت اصلی فوت و نحوه قتل و شناسایی قاتل دستور دستگیری متهم را صادر میکنند و همان شب قاتل در منزل اقوامشان در حالی که خواب بوده شناسایی و دستگیر میشود. در آن زمان تغییر و تحولی در روند رسیدگی به این پرونده به وجود آمد و با جابجایی آقای عارفی من جایگزین ایشان در پرونده شدم.
تاتاری میگوید: در نخستین اقدام متهم را فوراً برای بررسی سلامت روان به پزشکی قانونی فرستادیم اما گزارشها نشان میداد که او نه تحت تأثیر مواد مخدر بوده و نه دچار اختلال روانی و در لحظه قتل، کاملاً آگاه و صاحب اراده بوده است. در جریان رسیدگی، ولیدم از دو سو شکل گرفت: پدر قاتل به نمایندگی از فرزندان (بهعنوان ولی قهری) و پدر و مادر مقتول. پدر قاتل با این استدلال که بچهها یتیم میشوند، در همان جلسه اول رضایت داد، اما خانواده مقتول از ابتدا مصر بر اجرای قصاص بودند. با صدور کیفرخواست، پرونده به دادگاه کیفری مشهد رفت و حکم قصاص صادر شد و خانواده مقتول برای اجرای حکم، تفاوت دیه زن و مرد را پرداخت کردند.
پایان یک کابوس خونین
در بار اول برای اجرای حکم قصاص هم پدر و هم مادر مقتول حضور داشتند و در آستانه ولادت یکی از امامان معصوم بود. پس از آنکه محکوم برای اجرای حکم آورده شد بگو مگویی بین قاتل و پدر و مادر مقتول درگرفت و از اینکه این طور فرزندشان به قتل رسیده بود به شدت ابراز ناراحتی کردند و اگر هم به احتمال یک درصد میخواستند رضایت بدهند اما به خاطر نحوه قتل دلشان راضی نمیشد. در آنجا به علت اصرار فرزندان قاتل و مقتول و تأکید ما مبنی بر اینکه در آستانه روزهای مبارکی قرار داریم یک رضایت سه ماهه از ایشان گرفتیم و امیدها به گرفتن رضایت زنده شد. پس از سه ماه پدر و مادر مقتول به اجرای حکم قصاص اصرار کردند و پدر مقتول به همسرش در این زمینه وکالت داد و در صحنه اجرای حکم حاضر نشد. به علت اصراری که خانواده قاتل داشتند تمهیدات لازم برای اجرای حکم دیده شد. در زمان اجرای حکم قصاص تعدادی از خادمان حرم امام رضا (ع) برای گرفتن رضایت از مادر مقتول حضور داشتند و تقاضای بخشش داشتند و بچههای قاتل هم اصرار به گذشت داشتند که در نهایت این اصرارها موثر واقع نشد و دستور اجرای حکم را صادر کردم اما در پای چوبه دار هم مذاکرات برای صلح و سازش متوقف نشد اما اراده بر اجرای حکم قرار گرفته بود و حکم اعدام توسط مادر مقتول اجرا شد.
امین تاتاری در پایان گفت: این یکی از پروندههای عجیب دوران خدمتم بود. انگیزهای به این سادگی، به جنایتی با چنین خشونتی منجر شده بود. هنوز هم باورش برای ما سخت است. حالا پس از پایان این پرونده تلخ، فقط یک چیز باقی مانده: فرزندانی که در خاطره آن روز هولناک، بزرگ خواهند شد؛ با چشمانی که همیشه تبر را به یاد خواهند آورد.