خودتان برای خوانندگان محترم خاتون شرق معرفی بفرمائید؟
مهسا سلطانی هستم، متولد شهر نیشابور، فارغ التحصیل در رشته ی گرافیک، شاعر و ترانه سرا و نوازنده و هنرجوی سه تار و آواز ایرانی، تجربیاتی هم در زمینه گویندگی و آیتم سازی در رادیو دارم؛ و امروز بسیار خوش وقتم که در خدمت نشریه خوب و خوش آوازه شما هستم.
از کودکی علاقهمند به موسیقی بودم و در کنار آموختن ساز سهتار، رفتهرفته به ترانهسرایی هم علاقهمند شدم، این شور و اشتیاق از آواز و موسیقیهای استاد بنان، نغمهای که همیشه در خانه ما شنیده میشد، آغاز شد و در واقع پدرم من رو به موسیقی علاقهمند کردند و پا بهپای من مینشستند و از همان چند نت ساده، صدای آهسته و گاه ناکوک ساز من هم لذت میبردند.
خوشحالم در مسیری که دوست داشتم قدم گذاشتم و البته راه دور و درازی در پیش دارم، اما هدیهی ارزشمندی که موسیقی به من داد شعر و ترانه هست، ترانه شعری هست که قابلیت موسیقیایی دارد و در جهان امروز، شاهد فراز و نشیبهای ست به فراخور تغییرات اجتماعی و فرهنگی و میتواند بسیار خلاقانه و نوین ارائه بشود. مجموعه «منم درگیر بارونم» مجموعه ترانه من در سال ۹۳ با مضمون اجتماعی و عاشقانه به چاپ رسید، این کتاب در ۷۲ صفحه و شامل ۶۰ ترانه هست. من برای ترانه نویسی به موضوعات ساده پیرامونم توجه دارم و گاهاً براساس ملودی هایست که در ذهنم ایجاد می شود و یا الهام گرفته از اتفاقات اجتماعی اطرافم هستش، اما در سروده های مجموعه جدیدم شاهد فضای تلفیقی بیشتری مابین ترانههای سنتی و مدرن خواهید بود.
چون از تجربیات مجموعه قبلی به نقاط و تجربیات جدیدی رسیدم و هر بار اشعارم منو به فضای جدیدتری هدایت میکند و خوشحالم که تا حدی تونستم رؤیاهای خودم رو شکل و پرورش بدم، ترانههای ما مثل هر اثر هنری باید کمک کنه به دانایی جهان. هنرهای زیادی هستند که کمک میکنند به هوش جهان افزوده بشه، ترانه هم این رسالت رو داره، من کتاب اولم رو مقدمهای می دانم که سبب شد پا در هستی شعر و ترانه بگذارم و به درک و لمس بیشتر و بهتر موضوعات برسم، در ترانه باید چیزی فراتر و پر رنگتر از وزن و قافیه وجود داشته باشه و اون محتوا و پیام موضوعات هستش.
پدرم پژوهشگر تاریخ، نویسنده و فرهنگی بازنشسته بودند. واقعیت تلخی است که ایشان پنج ماه پیش به آغوش خاک پیوستند. کسی که بهترین دوست و همزبان من بود، با کلامی شیرین و بیانی نافذ. همیشه با دیگران با احترام و ادب رفتار میکرد، توصیف پدر برای من بسیار سخت هست، گاهی انسان آن قدر تسلیم می شه که نمیتونه احساسش رو بیان کنه، در گفتگوهایی که با پدر داشتم، من همیشه از جهان دیگری می گفتم و همیشه منتظر رسیدن بهترین لحظه ها بودم و پدر خطاب به من میگفتند: (دخترم زندگی جای دوری نیست، همین فنجان چایی ست همین گفتگوی صمیمیت) و افسوس که بازگشت به اون لحظهها امکانپذیر نیست، اگر اندک هنری هم داشتم پدر بهاندازهی یک جهان تماشاگر من بود.
پدرم دوست داشتند من دختری رها و درعینحال قانونمند باشم و سعی داشتند انسانیت رو به من آموزش بدن، گاهاً برای من نامه می نوشتند که امروز وقتی به اونها نگاه می کنم از کلام و گفتار و عشق و محبت و دانش این مرد شگفت زده میشم …به طور مثال نام کتابی رو که تازه می شنیدم متوجه می شدم که پدرم در شانزده هفده سالگی مطالعه کردن هزاران هزار کتاب و حافظه ای بی نهایت که خلاصه ی کل اون کتاب رو برای من شرح میدادن…
اما ذهنشان جوشان و بیشتر عقاید و جملات و افکارشان برخاسته از ذهن خودشان بود با قلمی بینظیر که در نوشته هاشون مشاهده میشه، پدرم تا لحظهای که زنده بود انسانیت، اصالت و ایرانی بودن خودش رو حفظ کرد و به قول دوستانش بزرگ بود و بیادعا.
در ادامه مسیر سعی دارم با انگیزه و تلاش بیشتر، نگاه و افکار پدرم رو دنبال کنم، خوشبختی من داشتن خانوادهای هست که کمک کردند، من به تمام علایقم نزدیک بشم از جمله همسر عزیزم که با آرامش و مهر همیشگی مشوق من هست.
آرزوها و اهدافم رو دوست دارم و برای رسیدن به اونها تلاش میکنم، تصویرسازی و نقاشی هم هنری است که از نوجوانی در اون فعالیت دارم، آفرینش این آثار برای من لحظات آرام و زیبایی رو فراهم میکند و هنر بسیار خیالانگیز و لذت بخشی ست، اما ارتباطی که با جهان شعر و ترانه و موسیقی دارم چیزی فراتر از عشق و دوست داشتن هست.
به نظر شما جامعه در حال تکاپو و پژوهش ایران معاصر چه توانمندیهایی را لازم دارد تا بیشتر در راستای کار خود قرار دهد و بتواند بستر را برای تعالی و رشد فرهنگ و ادب اصیل ایرانی فراهم آورد، به زبان دیگر نقش نهاد خانواده در کنار آموزههای فرهنگی تا به چه اندازه میتواند مؤثر باشد؟
جامعهای در حال تکاپوست که در آن جامعه برای جوانان انگیزه لازم، شرایط خوب و حداقل امکان رشد و تعالی فراهم باشد و در عین حال گاهی حد و مرزهایی برای ارائه اثر لازم هست که سلیقه مخاطبین هنر با ارائه آثار ضعیف کاهش پیدا نکنه، اما حد و مرزهای بیاندازه، انگیزهی هر فردی چه هنرمند و چه هنردوست رو برای ادامه مسیر از بین خواهد برد.
یعنی جامعه جوان لازم است در سایه گذشتگان راه خود را بیابد یا بهتنهایی میتواند با آزمون خطا و تجربه، راه خود را بسازد یا کشف کند؟
هر عصر و هر نسل، بسته به شرایط آن دوره تجربیاتی خواهند داشت، در عین احترام به تجربیات بزرگان و تقدیر از اونها، باید ببینیم که جامعه امروز چه علایقی دارند، ولی باز هم درست و در جهت تعالی هنر و فرهنگ، اما نباید نظریات گذشته مانعی برای امروز جوانان و خلاقیت اونها باشه.
بهنوعی لازم است گذشتگان به آموزههای خود اعتماد داشته باشند و جوانها با اتکا به آن راه خود را بیابند تا از تقلید و تکرار جلوگیری شود. بااینحال چرا حال و هوای ادبی زمانه این همه متغیر و دگرگون است؟
در ادبیات و موسیقی گذشته آثار فاخر و اعجازگونه ای وجود دارد که تکرار آنها گاهی شبیه معجزه است، نه اینکه نتوان چنین آثاری را دوباره آفرید، بلکه در فراز و نشیب و در اوضاع و آشفتگیهای زمانه و گاه در تغییر احساسات جامعه و تجاری شدن آثار هنری که صرفاً در خدمت اقتصاد باشد، آن طبع و ذوق را کمتر میبینیم و میشنویم.
به نظر شما چرا مخاطب امروز اعتمادی که درگذشته به ادبیات داشته را ندارد؟
کمبود مطالعه و نداشتن اطلاعات کافی در این زمینه مشکلات فراوانی را در این عرصه به وجود آورده است. درعینحال خیلی از اساتید و بزرگان این عرصه همچنان سعی در تعالی و رشد فرهنگ و هنر ما دارند و این باعث امیدواری است.
گاهی مشکلات اقتصادی و فرهنگی کشور، مافیا و دیدگاه عوامپسندی، موجب کاهش سطح فرهنگی و فکری در این موضوع شده است.
ادبیات امروز به تلاش، نوآوری، سنتشکنی، خلاقیت و ایدههای نوین احتیاج دارد اما امروزه کاهش رشد و پایین آمدن سطح ادبی حتی از دید افراد غیر کارشناس و مخاطبین عام هم پوشیده نیست و فضای مجازی امروز به هر شکل این قیاس را بین مخاطبان ایجاد خواهد کرد.
پس چرا همچنان در دستهبندیها قرار داریم و ناشرین فقط از یک سری نویسنده و شاعر خاص حمایت میکنند؟ رویکرد کلی به چه سمت و سو میباشد؟ آیا اعتلای فرهنگی مقصد و مقصود است یا چیز دیگری است که فعالین مستقل ادب و فرهنگ از آن بیخبرند؟
در مقابل ناشر یا شاعران جوان و تازهکار قرار دارند و یا شعرای کارآزموده و مطرح، ناشر برای چاپ کتاب حداقل باید سعی داشته باشد نام و آوازه و سرمایهاش از بین نرود و بیشتر ناشرین خوب سعی دارند با شعرای کارآزموده و مطرح همکاری داشته باشند و درعینحال از نسل جوان و تازهنفس هم حمایت کنند کتابخوانی در جامعه، بهویژه در زمینه ی کتابهای شعر قدری کاهش پیدا کرده. در بین این شاعران جوان، استعدادهای خوبی ست که با توجه به حجم بالای انتشار کتاب شعر ضعیف و ناپخته، اثر جوانی که استعداد دارد معمولاً دیده نمیشود، البته باید خوشحال باشیم که ناشران متعددی میخواهند بهصورت تخصصی بر روی شعر کار کنند، اما بهتر است بیشازپیش ناشرین با کارشناسان برای انتشار کتاب همکاری داشته باشند و هر دفتر شعری را چاپ نکند که بحران فرهنگی در زمینه ی نشر افزایش پیدا نکند.
بهعنوان یک ترانهسرا و فعال در زمینه ی موسیقی زبان ترانه امروز چگونه است؟
جامعه ادبی ما با آن ریشه، قدمت و عظمت با بعضی از شعرها، ترانهها و آثار ادبی سطحی و مخرب درهمآمیخته شده اما مخاطب دانا میتواند آنها را پیدا و تفسیر و مقایسه کند.
ترانه امروز بسیار در فراز و نشیب است، در کنار آثار خوب هنرمندان بزرگمان، گاهی زبانی در هم و نامعلوم هم شنیده میشود و گاهی همان زبان در هم و نامعلوم اوج میگیرد و در بین برخی سنین و سلیقهها مشهود میشود اما در زمانی کوتاه هیچ اثری از آن باقی نخواهد ماند.
زبان ترانه امروز آیا با زمان مطابقت دارد؟
ترانه باید همیشه تازه و دلنشین بماند. گر چه حتی قابل قیاس نیست، از سعدی مثال میزنم که تا امروز پیروانش همچنان در حیرتاند. نهتنها پیروان و شاعران بلکه تمام ایران و جهان، ادبیاتی که شبیه معجزه است. اشعار حافظ و سعدی همیشه مطابق زمان بوده و خواهد بود، ایکاش که هر شاعری در حد توان و سعی و استعدادش این ویژگی را الگو و هدف خود قرار دهد.
خود شما تا به امروز در مواجه با ترانهسراها و خوانندگان تجربهای داشتهاید؟
سؤال خوبی ست و قطعاً پاسخی برای این سؤال هست اما ترجیح میدم به این سؤال پاسخ ندم و اگر لطف بفرمایید سؤال بعدی رو بپرسید ممنون میشم.
چرا ترانهسرایی در ایران برخلاف شعر تبدیل به یک مارکتینگ شده است؟
این سؤال، منش و روش استاد بنان را برای من یادآوری کرد که به گفته دوستانشان بسیار مبادیآداب بودند و در تمام سالهای شهرت از ابتذال دور بودند و به قول خودشان هیچوقت هنر فروشی نمیکردند و برای همین سالها خانهنشین شدند؛ اما باز با افتخار میگفتند: «من با سختی زندگی کردهام و آلان هم دارم با حقوق رادیو و تلویزیون امرار معاش میکنم. قسم میخورم که با وجود امکانات زیاد هرگز نخواستم هنرم را بفروشم. بروید از قدمای خود بپرسید از کسانی که سن بیشتری دارند و با من و زندگیام آشنایی دارند. چه کسی دیده است من حتی یکبار در کاباره اجرا کنم یا در مقابل پول کنسرت بدهم؟».
خب این زیباترین و باشکوهترین حالت ممکن است اما امروزه عوامل مختلفی سبب شده است که موسیقی دچار مشکلات فراوانی شود و گاهی هم بازار و تجارت در این زمینه معقول واقعشده و به قول بعضی از کارشناسان، دستهای فراوانی را میتوان در امور مختلف موسیقی دید.
کارشناسان حوزه رسانه بر این باورند که موسیقی قویترین رسانه است که به این دلیل گاهی به ترانه نسبت به شعر توجه بیشتری میشود.
اما شعرا یکی از اقشار تأثیرگذار در جامعه هستند. این قشر مانند سایر قسمتهای هنر مورد حمایت قرار نمیگیرند. امروز برای موسیقی اکثر تهیهکنندگان به دنبال نیازها و تمایلات مخاطبیناند.
بحران هویت در دوران معاصر در شعر و ترانه به کدام بخش از آموزهها برمیگردد، آموزشدهندهها یا آموزشگیرندهها که اینگونه دچار تضاد شده است؟
اثر هر هنرمند، هویت درونی آن فرد است، هنرمند از جامعه تأثیر میپذیرد اما کمتر ممکن است برخلاف نظر و عقیده خود گام بردارد و هنر خود را به سمتی غیر از تفکراتش پیش ببرد، گرچه رابطه و پیوند زیادی میان محیط اجتماع و آموزش با هنرمند برقرار است، اما هنر و ادبیات الهام گرفته از حقیقت درونی فرد است، هنرمند باید تلاش کند در پی حقیقت باشد.
اما گاهی تا میخواهد مشکلات جامعه را به زبان هنر بازگو کند، شرایط، قوانین و تفکرات مخاطبین را در نظر میگیرد و این گاهی هویت هنری فرد را دچار بحران میکند، مخصوصاً اگر بخواهد مطابق سلیقه و تفکرات گاهاً اشتباه جامعه پیش برود. همین تفکرات اشتباه هرچند اندک در مسیر هنرمند تغییرات بزرگی ایجاد میکند، مسائل اقتصادی، شرایط رقابتی، پایین آمدن سطح مطالعه و دانش هنرمند و مخاطب، سبب سردرگمی و بحران هویت در شعر و ترانه و هر هنر دیگری میشود.
شما درزمینه ی آموزش در سایه پدری بزرگوار بالیدهاید درباره اثر خانواده در تعالیم هنرمند توضیح بفرمایید؟
پدر برای من از کودکی بهترین دوست و مشوق بودند و هرگز روش و منش ایشان با من تغییر نکرد. همیشه صمیمی و خالص بودند و کلامشان موجب آرامش و انگیزه بود.
امروز که دیگر نیستند، این جملات را با جان و وجود خویش حس میکنم، امروز که برای هر اتفاق اجتماعی و فرهنگی، نظرات ایشان به ذهنم خطور میکند، با تمام وجود میدانم که چه گوهر و گنجینهی بزرگی در دل خاک است، هرگز بیادعایی، مهر و مظلومیت او از ذهنم دور نمیشود، شرافتی که هیچگاه از بین نرفت.
پدر بعد از رفتنشان با تفکرات و رفتارهایی که درگذشته داشتند، مرا به مسیری روشن فرامیخوانند و در این زمان خود من هستم که باید با تلاش و تفکر درست در مسیری درست گام بردارم.
خانواده و مخصوصاً و پدر و مادر، بزرگترین راهنما و مشوق فرزنداناند، خانواده مهمترین هدفش کشف خلاقیت و پرورش صحیح فرزندان است، خانواده اولین نهادی است که فرد در آن به عزت و انسانیت و استعداد و معنای وجودی خویش پی میبرد؛ و گاهاً خانواده میتواند مانع رشد و تعالی فرزندان باشد و جوانانی پویا و با انگیزه با خودخواهی و خودمحوری دیگر اعضای خانواده، از آرزوها و علاقهمندیهای خود دور شوند.
به نظر شما چرا در نیشابور چهرهای شاخص در حوزه شعر و داستان نداریم؟
در فضای شعر و ادبیات شهر ما هدایت و حمایت کافی وجود ندارد. فضایی که به جوانان انگیزه ببخشد و معطوف به گروه و شخص نباشد.
اما به نظر من در هنر و ادبیات معیار، اثر است، هنر توانایی انتقال احساس، اندیشه و زیبایی است، شاعر تنها به مردم و مخاطب پاسخگوست و حقیقت هنر در طول زمان بر کسی پوشیده نیست، خوب و بد مشخص میشود، در پاسخ به سؤالتان، قطعاً ما در شهرمان شعرای خوبی داشتیم و داریم، شاعران بسیار بزرگی چون استاد شفیعی کدکنی و شاعران خوب و جوان دیگر، اما امروز به عقیده من فضای هنر و هنرپروری در این شهر کمرنگ شده است. ایکاش فضای پرورش و آموزش بیشتری در این باره وجود داشت.
به عنوان حرف آخر…
ممنون از لطف شما و فرصتی که در اختیار من قرار دادید، امیدوارم تمام بحران ها و مشکلات در عرصهی ادبیات و هنر، برای جوانان از بین برود، هنرمندان در آرامش فکری به کارشان ادامه دهند، مخصوصاً بانوان شهر و سرزمینم، کاش از مسیر هنر لذت ببریم و فقط در پی مقصد نباشیم و در پایان با بیتی از سعدی بزرگ، این گفتگو را به پایان میرسانم …
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
- نویسنده : مسعود اصغر نژاد بلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق