«ز حدّ نشـابور تا خاک بلــخ»
«ز حدّ نشـابور تا خاک بلــخ»
پیشه و پیشینه خراسانی، ستون فرهنگ و تمدن ایرانی است و در این راه نیک شکوه‌آفرین اما دو شهر خراسانی، نخش و نمای ویژه‌ای دارند یکی «نیشابور» است گرانیگاه تاریخ و فرهنگ خراسان غربی مهین کهن و دیگر «مشهدالرضا» –پایتخت معنوی ایران- که پشتوانه و پایگاه خراسانیان امروز است. خراسانیان، برای بازیگری در جهان خراسان تاریخی-فرهنگی باید خراسان بزرگ را بشناسند و شناخت جغرافیای آن، نخستین گام در این راه است و این نوشتار، نماره‌ای بر این شناخت‌ورزی‌ است.

حسین صومعه
hs.sunrise@gmail.com

خراسانیانش عنان می‌کشند
به پیگار شه در میان می‌کشند
ز حد نشـابور تا خاک بلخ
کنندش به صفرای ما کام تلخ

بخشی زرین از خاک خراسان حکیم نظامی به سان بسیار اسکندرنامه‌نگاران قدیم که گویی هیچ‌گاه نتوانستند کوبه جانکاه بیگانه بر پیکر جامعه و فرهنگ ایران بزرگ را تاب و شکیب آورند پس به راه دِگر کردن آن رویداد سخت رفتند؛ چونان‌که تازنده‌ای همچون اسکندر پسر فیلیپ مقدونی را نه متجاوزی دُژخوی؛ که فرمانروایی فرزانه و نیکوکردار و فرزندی از تبار و تخمه «دارا»ی پارسی‌ پنداشتند.(۱)

به هر نگاه، آن سرگذشت چنان سهمگین و سخت بود که خاطره آن در لابلای نوشتارهای ایرانیان برجای ماند. دو بیت آغازین، پاره‌ای است از چامه «رفتن اسکندر به ری و خراسان» در دفتر مثنوی «شرف‌نامه» نظامی گنجوی که از همراهی و همپیمانی خراسانیان با دلیری آگاهی می‌دهد که درفش پایداری و کین‌خواهی در برابر جهانگشای مقدونی برداشته است.(۲)
باری؛ چهره خراسانی در گستره تمدن ایرانی و اسلامی، به بیدارگری و ایستادگی شناخته است؛ چه در همین دواران سکندری، پارتیان خراسانی‌اند که سلوکیان مقدونی را از ایران برمی‌اندازند. کارستانی که در دیگر بزنگاه‌های سخت روزگاران ایران باز، دوباره می‌شود؛ ابومسلم خراسانی، خلافت نژادپرستانه امویان را از میان بر می‌دارد و طاهر بن حسین از خراسان است که در روزگار خلفای نیرنگ‌باز عباسی، بر کوس رهایی از چیرگی تازیان می‌کوبد و درفش نخستین دولت خودسالار ایرانی را در بوم گرانقدر خراسان می‌افرازد.
چند سده بعد اما گرفتاری‌ای دیگر، گلوی ایران را می‌فشارد. باز هم سرمایه‌های اجتماعی و معنوی خراسانیان از توس و نیشابور و بیهق گرفته تا جوین و اسفراین و دیگر دیّاران خراسان، به هم می‌افزاید تا دژی شود به نام سربه‌داران در برابر ستمکاری بیگانگان ایلخانی چیره بر میهن!
اینجا بخشی زرین از خاک خراسان بزرگ است و این حماسه‌ها یک‌سر ازین بر و بوم بیدار شکوه‌آفرین برخاسته است. اینجا بخش غربی خراسان بزرگ؛ میزبان شمس‌الشموس؛ زادگاه خیام و فردوسی و عطار و بیهقی و طوسی و جامی و جوینی و شماری چنین فراوان از بزرگان فرهنگ ایران است. اگر بلخ را آمدنگاه و جای آسیدن خور{شید} به سوی سرزمین اهورایی ایران، شرقی‌ترین بوم خراسان یا «خراسان شرقی»َش ‌شناسیم؛ این خراسانی که امروز بر پایداری و ماندگاری‌اش در بدن ایرانِ جان می‌نازد، «خراسان غربی» است نه به چَمِ غروب و پایان آن خراسان بزرگ، که نشان‌دار رَسش و پختگی‌‌ای ناب که بر معنای مینوی ایران، دوچندان فزاید و از ره همین چَم است که خراسان ایران امروز باید پیوندهای تاریخی و فرهنگی‌اش را با کشورهای دوست و همسایه ترکمنستان، افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان پی ‌گیرد.
آری! پیشه و پیشینه خراسانی، ستون فرهنگ و تمدن ایرانی است و در این راه نیک شکوه‌آفرین اما دو شهر خراسانی، نخش و نمای ویژه‌ای دارند یکی «نیشابور» است گرانیگاه تاریخ و فرهنگ خراسان غربی مهین کهن و دیگر «مشهدالرضا» –پایتخت معنوی ایران- که پشتوانه و پایگاه خراسانیان امروز است. خراسانیان، برای بازیگری در جهان خراسان تاریخی-فرهنگی باید خراسان بزرگ را بشناسند و شناخت جغرافیای آن، نخستین گام در این راه است.

نگاهی جغرافیایی به خراسان تاریخی
اینک در نگاهی جغرافیایی به خراسان بزرگ تاریخی و فرهنگی باید سخن آشکار نمود که خراسان ایران کنونی همان «خراسان غربی» است در پیوستار جغرافیایی-تاریخی-فرهنگی هماهنگ با آن سوی شرقی خراسان بزرگ که در گفتار حکیم نظامی گنجوی چنین نمود یافته است؛ «زحد نشابور تا خاک بلخ!» این، پهنه خراسان فرهنگی است.
بلخ؛ بلخِ بامیک که از آن معنی شکوه و زیبایی و گُل برآید در دوران پویایی خراسان، همچون نیشابور و هرات و مرو لقب «ام‌‌البلاد» داشته است.(۳) این شهر تاریخی که در بیست کیلومتری شرق مزارشریف افغانستان امروزی واقع شده؛ مرکز قدیم خراسان شرقی است که در منابع تاریخی به «ربع بلخ» مشهور است. بخش شرقی خراسان بر پایه کتاب جغرافیایی «مسالک و ممالک» اصطخری، نواحی کوچک‌تر تخارستان، خُتل، پنجهیر، بدخشان و بامیان را در بر می‌گیرد(۴) بلخ از طریق جاده‌ای به طول حدود ۱۱۵۰ کیلومتر که از شبرغان و میمنه و هرات و تایباد و فریمان می‌گذرد به مرکز قدیم بخش غربی خراسان، نیشابور می‌رسد. بُست، بیهق، گویان (جوین)، جاجرم، ارغیان، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، رُخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا و ابیورد شهرستان‌های عمده خراسان غربی یا ربع نیشابور قدیم‌اند.(۵) از دوره دولت صفویه است که مشهد در روندی گام به گام، مرکزیت این بخش از خراسان را بر عهده می‌گیرد(۶) و تا امروز کانون اصلی جمعیتی، اداری، فرهنگی و اقتصادی این منطقه است.

اما هِرات؛ «آریانا»ی باستان که در اَوستا «هریوا» نامیده شده؛ بزرگترین شهرِ غرب افغانستان، مرکز بخش جنوبی خراسان قدیم است. بدین روی؛ دو بخش شرقی و جنوبی خراسان بزرگ (ربع بلخ و ربع هرات) در حوزه سرزمینی کشور افغانستان امروزی‌اند. بر پایه جغرافیای قدیم، نواحی خراسان جنوبی قدیم یا ربع هرات عبارتند از: بوشنج، بادغیس، گنج و اسفزار.(۷) هرات از راهی به طول حدود ۴۳۰ کیلومتر در جهت شمال به شهر مرو، مرکز بخش شمالی خراسان قدیم یا ربع مرو می‌رسد. این منطقه بر پایه جغرافیای امروز در کشور ترکمنستان قرار دارد. مَرو یا «مورگو»ی باستان، معروف به مرو بزرگ یا مرو شاهجهان؛(۸) نواحی طالقان، قصر احنف، حسه و لوکر را از توابع «ربع مرو» را شامل می‌شده است. مقدسی، جغرافیدان سده چهارم هجری، سرخس را از توابع مرو برشمرده اما یادآور شده است که این شهر، پناهگاه نیشابور و دروازه خراسان است.(۹) گویی جهانگرد-جغرافیانگار نامدار سده چهارم، خراسان غربی را همسنگ خراسان پنداشته و سرخس را دروازه آن!

دروازه خراسان غربی
مرو در جغرافیای امروز، مرکز استان مرو در جنوب غربی جمهوری ترکمنستان، از طریق جاده‌ای به طول ۲۱۰ کیلومتر به سرخس می‌رسد. عباس سعیدی، در نگاهی جغرافیایی-تاریخی، این موقعیت را چنین توصیف کرده است: «شرایط اقلیمی خراسان قدیم ایجاب می‎کرد که راه‎های شرقی و غربی از ناحیه سرخس بگذرد. زیرا مرکز خراسان شمالی {= مرو} را صحراهایی خشک فراگرفته بود که بخش‌های آباد در شرق و غرب آن را از هم جدا می‌کرد. سرخس در مدخل بخش غربی {= ربع نیشابور}، در حد فاصل مرو و نیشابور واقع بود. سرخس، برای کاروانیانی که از مرو به غرب خراسان {توس و نیشابور و جوین و بیهق} می‌آمدند و دشواری‌های عبور از صحرای خشک بین این دو شهر را تحمل کرده بودند، نقطه امیدی به شمار می آمد، چه این شهر بر کناره نیمه‌خشک خراسان غربی قرار داشت و دست کم از برکت رودی که ایامی از سال را آب شیرین داشت بهر‎‌مند بود. کاروانیان هنگام ورود به سرخس به دریانوردانی شبیه بودند که در پی گذر از دریایی بی‌کران به ساحلی نیمه‌خشک پا می‌گذاردند و به امید رسیدن به سرزمینی پرنعمت شادمانی می‌کردند لذا سرخس یا دروازه خراسان غربی با این که از دیرباز بسیار فراخ‌نعمت نبوده، ولی به چشم تازه‌واردانی که از شرق می‌آمدند آرامش‌دهنده و امیدبخش بوده است.»(۱۰) باری؛ به هر روی، سرخس امروز گذرگاه آسیای میانه به درون فلات ایران و از نگاه جغرافیای تاریخی: به معنای واقعی «دورازه خراسان غربی» است.

سایه‌شان بر هفت کشور
از گفتار مقدسی که سرخس را «پناهگاه نیشابور و دروازه خراسان» انگاشته، گمان بردیم که گویی او خراسان غربی را همسنگ خراسان پنداشته و سرخس را دروازه آن! اما داستان چیز دیگری است. چرا که جغرافیدانان قدیم، گاه ماوراءالنهر و برخی نواحی دیگر را نیز در شمار مملکت خراسان آورده‌اند. ماوراء‌النهر، سرزمین‌های آن سوی رود جیحون است. در کتاب جغرافیایی کهن «احسن‎التقاسیم» در اشاره به این سوی رودخانه جیحون آمده است:
«در حقیقت، این سوی رودخانه، خود خراسان و مهم‌ترین دو سوی است؛ زیرا که مرکز آن بزرگ‌تر، و مردمش ظریف‌تر، بردبارتر، نیک‌و‌بدشناس‌تر، به سرزمین تازیان نزدیک‌تر، به آداب و رسومشان آشناتر، قصه‌هایش دلبازتر، سردی در هوا و مردمش کم‌تر، مردم آن خوش‌برخوردتر، بزرگان و خردمندانش بیش‌تر از هیطل هستند. در آنجا دانش بسیار، حافظه شگفت‌انگیز، دارایی بسیار، رای استوار است. «مرو» در آنجا است که دنیا بدان بسته و «بلخ» که بالاترین بوده و بی‌مانند است، و «نیشابور فراموش‌ناشدنی» با حداکثر گسترش و خوبی دیه‌ها نیز در آنجا است. وزیران، پیشوایان، دانشمندان، از آنجا برخاسته‌اند…»(۱۱)
گای لسترینج، پژوهشگر برجسته جغرافیای تاریخی غرب آسیا و آسیای میانه، گستره خراسان را چنین روشن می‌سازد: «خراسان که یکی از ایالات ایران قرون وسطی بود از شمال خاوری از رود جیحون به آن‌طرف را شامل نمی‌شد ولی همچنان تمام ارتفاعات ماورای هرات را که اکنون قسمت شمال باختری افغانستان است در بر داشت … ایالت خراسان … به چهار قسمت یعنی چهار ربع تقسیم می‌گردید و هر ربعی به نام یکی از چهار شهر بزرگی که در زمان‌های مختلف، کرسی آن ربع یا کرسی تمام ایالت واقع گردیدند و عبارت بودند از نیشابور و مرو و هرات و بلخ خوانده می‌شد.»(۱۲)
لسترینج در نقشه‌ روبروی صفحه ۳۵۳ کتابش: «THE LANDS OF THE EASTERN CALIPHATE» {انتشارات کمبریج، ۱۹۰۵م} حدود جغرافیایی و توابع بخش‌های چهارگانه خراسان را ترسیم نموده است. نقشه لسترینج باید برداشت وی از دیدگاه‌های ۲۴ جغرافیدانی باشد که لیست آن‌ها را در صفحه‌های آغازین کتابش آورده است. در این نقشه مرزهای «ربع بلخ» گسترده در خراسان شرقی، «ربع نیشابور» گسترده در خراسان غربی، «ربع مرو» گسترده در خراسان شمالی و «ربع هرات» گسترده در خراسان جنوبی مشخص است.

اینک، آن هنگامه است ظرفیت‌های تاریخی و فرهنگی خراسان را در همگرایی و هم‌افزایی توسعه کشورهای منطقه دریابیم که ایران، خراسان را دارد؛ خراسانی که از جان، پشتوانه «ایران بزرگ تاریخی و فرهنگی» است و تواند باز هم «حوزه تمدن ایرانی» را در عرصه جهانی، برافرازد. شاعر خراسانی، انوری گوید:
وین چهار آزاد سروت را که تعیین شرط نیست
از جمال هر یکی هردَم دلت مسرور باد
تا که بر هر هفت کشور، سایه‌شان شامل شود
نَشو در بلخ و هری و مرو و نیشابور باد(۱۳)

 

پی‌نوشت‌ها و منابع:
۱٫ کرمی، محمد‎حسین (۱۳۸۳)، «اسکندر – ایران – نظامی»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر، ش ۱۶، ص۱۳۱-۱۷۳٫
۲٫ نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (۱۳۱۶)، «شرف‌نامه»، مطبعه ارمغان، ص۳۴۲-۳۴۴٫
۳٫ رئیس‌السادات، سیدحسین (۱۳۶۶)، «تاریخ شهرهای خراسان؛ بلخ»، تحقیقات جغرافیایی، ش۵، ص۲۰۳-۲۰۴٫
۴٫ اصطخری، ابواسحق (۱۳۴۰)، «مسالک و ممالک»، ترجمه ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص۲۱۶٫
۵٫ مقدسی، محمد (۱۳۶۱)، «احسن التقاسیم فی معرف الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، شرکت تعاونی مولفان و مترجمان ایران، ج۲، ص۴۳۶٫
۶٫ زنگنه، ابراهیم (۱۳۷۶)، «شهرستان نیشابور و مهم‌ترین وقایع تاریخ آن»، مشکوه، ش۵۴-۵۵، ص۱۶۵٫
۷٫ مقدسی، همان، ص۴۳۲٫
۸٫ رئیس‌السادات، سیدحسین (۱۳۶۵)، «تاریخ شهرهای خراسان؛ مرو»، تحقیقات جغرافیایی، ش۱، ص۱۸۷، ۱۸۹٫
۹٫ مقدسی، همان، ص۴۳۴، ۴۵۶٫
۱۰٫ سعیدی، عباس (۱۳۵۱)، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ش۳۱، ص۷۱۲٫
۱۱٫ مقدسی، همان، ص۴۲۹٫
۱۲٫ لسترینج، گای (۱۳۸۶)، «جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمی و فرهنگی، ص۴۰۸٫
۱۳٫ انوری، اوحدالدین محمد (۱۳۳۷)، «دیوان انوری»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج۱، ص۱۰۲٫