در راه نیشـابور
در راه نیشـابور
خاتون شرق - روزنامه مسافرت نیشابور» نوشته آقامحمد تاجر عتیقه‌چی اردبیلی از صوفیان ذهبی است که در محرم سال 1343 قمری به همراه میرزا محمدعلی‌خان معین‌الفقراء، اراده زیارت آرامگاه شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، امامزاده محمد محروق و فضل بن شاذان را کرده است.

بازخوانی و تصحیح دکتر رسول جعفریان همراه با یادداشت‌های افزوده‌ی حسین صومعه

یادداشت آغازین


حسین صومعه / «روزنامه مسافرت نیشابور» نوشته آقامحمد تاجر عتیقه‌چی اردبیلی از صوفیان ذهبی است که در محرم سال ۱۳۴۳ قمری به همراه میرزا محمدعلی‌خان معین‌الفقراء، اراده زیارت آرامگاه شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، امامزاده محمد محروق و فضل بن شاذان را کرده است. سفرنامه حاضر، تجربه سفر زیارتی دو صوفی است که حالات خود را ضبط و ثبت کرده‎اند؛ خواب می‎بینند؛ حالت مراقبه دارند و گویی میان خواب و بیداری، اموری را -بر حسب ادعای خود- از رؤیت مشایخ گرفته تا دریافت توصیه‎هایی به آن‎ها، تجربه می‎کنند. مسافران ما ذهبی و امامی‎مذهب‌اند. ایام محرم است و یکسره مشغول روضه‌خوانی و البته قصیده‎خوانی‌های خویشند.(برداشت از مقدمه دکتر رسول جعفریان)
چنانکه خوانندگان گرامی دانسته‌اند پیش از این با دو نوشتار، به پیشواز بازخوانی «روزنامه مسافرت نیشابور» رفته‌ایم. یکی؛ مقدمه جناب آقای دکتر جعفریان است که با عنوان «از سفر آن صوفی فقیر؛ دیباچه دکتر رسول جعفریان بر روزنامه مسافرت نیشابور آقامحمد عتیقه‌چی» در شماره ۱۳۷ ماهنامه «خاتون شرق»، به تاریخ ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ منتشر گردید. و دیگری؛ نوشتار «در جستجوی میراث انسانی»، منتشر شده در شماره ۱۳۶ به تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ است که از نگرگاهی میراثی به گرامیداشت سفرنامه و پدیدآورندگان آن پرداخته‌ایم.
در نوشتار جاری و در پنج بخش، با عنوان‌های «در راه نیشابور»، «از درّود تا نیشابور»، «زیارت بقاع نیشابور»، «وداع با نیشابور» و «وصف بقاع نیشابور»، همراه با خوانش متن سفرنامه؛ آگاهی‌هایی افزوده‌ای، پیرامون برخی کسان، جای‌ها و یا اصطلاحات مندرج در متن، در پاره پایانی «یادداشت‌ها» در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت. گفتنی‌ست بخش‌بندی و عنوان‌های پنج‌گانه یادشده، به خاطر انتشار در قالب پی‌آیندی نشریه انجام شده؛ بدیهی است متن اصلی سفرنامه، دارای عنوان یگانه «روزنامه مسافرت نیشابور» و در قالب رساله‌ای پیوسته در جلد نهم کتاب «مقالات و رسالات تاریخی» دکتر رسول جعفریان، و هچنین نسخه خطی خانقاه احمدی شیراز در دسترس است.

[مقدمه کاتب در معرفی سفرنامه]
بسم الله الرحمن الرحیم

حاج میرزامحسن خوشنویس مدرس عماد اردبیلی (۱۲۸۵-۱۳۳۳ق)
کاتب نسخه خطی روزنامه مسافرت نیشابور

روزنامه مسافرت شهر نیشابور حضرت مستطاب ولایت‎آداب، زبده‌الفقراء(۱) الآلهیّین و رییس فقرای حقّه متشرّعه اثناعشریّه اردبیل از جانب سنّی‌الجوانب، حضرت قطب دوران روح‎العالمین فداه آقای مشهدی «محمد‌آقا معاون‎الفقراء التّبریزی»(۲) -دامت فیوضاته- و حضرت مستطاب اجل آقای «میرزا محمدعلی‌خان معین‎الفقرا»(۳) -ادام اقباله- که با اجازه باطنی، از ارض اقدس(۴) برای زیارت و عتبه‎بوسی بقعات متبرّکه حضرت قطب‎العارفین شیخ ابوعثمان مغربی(۵) –قدّس‎سرّه- و حضرت مدّاح مقرّب درگاه الوهیّت و نبوّت و ولایت بحرالحقایق و الأسرار، الشّیخ فریدالدّین محمد عطّار نیشابوری -قدّس‏سرّه- و حضرت شاهزاده معظّم، امیر سیّدمحمد محروق –سلام‎الله علیه- و جناب فضل بن شاذان نیشابوری –رحمه‌الله- و در قصبه «درّود»(۶)، بقعه مبارکه حضرت عین‎علی و زین‎علی –علیهما‌ السّلام- برای تذکره و مطالعه سُلّاک و فقرا، خطاب به این کاتب، محسن حالی عمادالفقراء(۷) مرقوم فرموده‌اند، به تاریخ ۶ صفرالمظفر سنه ۱۳۴۳٫

[متن روزنامه مسافرت نیشابور]
بسم الله الرحمن الرحیم
[اراده سفر به نیشابور]

آقامحمد عتیقه‌چی

در مشغولیّت اذکار سحور غرّه محرّم از خیال خطور کرد که چرا به زیارت حضرت فریدالدّین –قدّس‌الله سرّه- مشرّف نمی‌شوید. رفته‎رفته ]این[ خیال، خیلی قوّت گرفت. همین که روز شد با حضرت مستطاب آقا میرزامحمد علی‌خان، معین‎الفقراءِ سلسله مبارکه و تحویلدار خزانه کلّ گمرکات خراسان و سیستان -دامت توفیقاته- اظهار نمودم که چنین خیالی در من ظهور نموده است. فرمود من هم می‌روم. خیال کردم که شاید این خیال نفسانی و شیطانی بوده باشد، خوب است تلگرافاً از حضور مبارک مقدّس مطهّر حضرت نایب‏الولایه و مؤیّدالفقرا و مزیّن‌الحرم صاحبکار -روحی فداه- اجازه خواسته شود.(۸) تلگرافی بدین مضمون عرض نمودم: شیراز: حضور حضرت عبدالحیّ، ایّام عاشورا در خدمت جناب معین زیارت مرقد مبارک حضرت فریدالدّین اجازه می‌خواهد. عتیقه‌چی.
فردای آن روز جواب تلگراف بدین مضمون رسید: مشهد: سرکار عتیقه‌چی هر دو تا، از آستان مقدّس حضرت رضوی(ع) تحصیل اجازه نمایید.
این جواب تلگراف، در نهایت درجه، باعث پریشانی خیال شد، برای آن که گفتیم شاید این خیال من، نفسانی بوده که حضرت قطب، معظّم‌له، می‌داند که ما قابل تحصیل اجازه از آن آستان مقدّس نیستیم، و کنون هر قدر التجا بشود، جواب غیر از اخساء(۹) نخواهد شد. شب، حسب‌ا‌لأمر، بدین نیّت خوابیده در خواب دیدم که تمام لوازمات و اسباب سفر مکّه معظّمه را فراهم نموده، در شرف حرکت است. و آدم رفته اسب بیاورد، حرکت نمایم، و به کسان و رفقا می‌گویم که یا در رفتن و یا مراجعت، یک سرِ مسافرتم از کربلای معلّا خواهد شد. و در قلب خود، خیال می‌کنم این مسافرت بنده، هزار و هفتصد تومان مخارج دارد. و خیال می‌کنم اگر این مخارج کفایت نکند، تلگراف می‌کنم آقامیرزا سلیم یک قطعه زمین بیاضم(۱۰) را که در اردبیل است، فروخته، وجهش را برات می‌کند.
بعد که بیدار شد گفتم: بلی اجازه مرحمت شد. خوشحال شدم. باز وسوسه غالب شد، آیا این خواب راجع به اجازه این مطلب است یا نه. بعد از صبح که می‌خوابیدم نیّت کردم اگر این خواب راجع بدین مطلب است، دوباره احوالات زیارت مکّه معظّمه را در خواب ببینم. خوابیده در خواب دیدم کربلایی‏‎مهدی مرحوم، دیگی بزرگ بالای اجاق گذاشته، آش حلیم می‌پزد. بنده سرپوش آن را برداشته، انگشتی زده برای تبرّک خوردم. به کربلایی مشارالیه گفتم: خبر دارید که به مکّه معظّمه می‌روم، و ملّاعبّاس را نیز می‌برم. از خواب که بیدار شده بسیار خوشحال شده، شکرها نمودم که چندین نتیجه‌های لطف و مرحمت، ملحوظ است. یکی؛ زیارت حضرت فرید(۱۱) -قدّس سرّه-، دوم؛ آن که بر سؤال عرض این روسیاه ناقابل بنا بر حواله‎کرد حضرت نایب‎الولایه(۱۲) از حضرت رضوی -علیه‌السلام- جواب مرحمت شد. از خواب بیدار شده، لباس نپوشیده، بالای رختخواب نشسته بودم که دیدم حضرت معین خیلی خوشحال و خندان از «عمبران»(۱۳) تشریف آوردند که شب آن جا بودند؛ به محض رسیدن فرمودند: اجازه برای شما مرحمت شد؟ عرض کردم: بلی. پرسیدم: شما چه طور؟ فرمودند که بلی برای من هم مرحمت شد. عرض کردم: بفرمایید چطور اجازه مرحمت شده؟ فرمود: شما تفصیل خود را اول بگویید. تفصیل را عرض کردم، بعد ایشان فرمودند: در خواب دیدم در دست، کتاب مستطاب سبع‎المثانی(۱۴) است باز کردم، دیدم نوشته شده «اجازه» در صفحه دیگر نیز دیدم نوشته شده: «مجاز». این احوالات در روز سه‎‏شنبه بود. جناب معین فرمودند در آن مجلس که آن کتابِ مستطاب دست من بود، شما و اهلِ بیت هم بودید. چون در اولِ ظهور خیال، به جناب معین عرض کردم، والده حمیدآقا را هم خواهم برد، ایشان از این فقره مُکرَه و بلکه در خیال ترک عزیمت بودند. بحمدالله بنابر دیدن مشارالیها در آن مجلس که برای ایشان نیز اجازه مرحمت شده، رفع خیال و اوقات تلخی گردیده، تدارکات را دیده.

تُرقَبه
روز پنجشنبه، وقت عصر، یک درشکه‌ روپوشیده آیینه‌دار، مال یک نفر مشهدی علی‎اکبر نام که از تبریز، زوّار آورده بود، در دو تومان تا «ترقبه»(۱۵) کرایه کرده دو عدد خربزه و قدری شفتالو و قدری شیرینی به جهت سوقات علّیه عالیه خانیم(؟) خریده، دو ساعت به غروب مانده جناب معین و بنده و حمیدآقا و مادرش سوار شده، هوا نیز خیلی صاف و خنک بود، از شهر حرکت کرده، جناب معین نیز هفت عدد خربزه خریده بودند. در بین راه، یکی از خربزه‌های بنده را بریده، خیلی شیرین و آبدار بود. قسمتی بر درشکه‌چی و جلال‌نام، نوکرش داده، الباقی را در میان چهار نفر قسمت کرده، جای جنابعالی خالی بود. در هر ساعت جنابعالی را یاد می‌کردیم، تا آن که رسیدیم بین راه قهوه‌‌خانه نصوح‎آباد(۱۶) که به نظر مبارک رسیده، نیم ساعت از شب گذشته بود، مهتاب خوب بود، پیاده شده چون عصر چای نخورده بودم، دو پیاله چای شیرین و یک استکان بزرگ چای تلخ صرف شد. جناب معین هم یک پیاله چای شیرین میل فرمودند، اهل بیت چای نخورد. حمید آقا و درشکه‌چی هر کدام یک استکان چای تلخ میل نمودند. دو نفر ارمنی نیز آمده هر کدام دو استکان چای شیرین با قدری نان خورده، رفتند.
ما نماز را خوانده سوار شدیم. دو ساعت از شب گذشته [به] «ترقبه» رسیده، پیاده شده، دو تومان کرایه درشکه‌چی را داده، یک قران به نوکرش انعام شد. رفته از میدان، به دو قران، یک اسب کرایه نموده آوردیم. آمد، دبّه درآورد، گفت: دو قران و نیم کم‌تر نمی‌برم. دو قران و نیم را داده خربزه‌ها را توی عبای حمیدآقا جابجا نموده، با سایر لوازمات بر اسب بار کرده، اهل بیت را سوار نموده، ما سه نفر پیاده عازم شده، در بین راه از آستین عبای حمیدآقا خربزه بنای پریدن گذاشت. اگر خورجین و غیره می‌پرید، … چون خربزه بود ته درّه رفته، دوباره خربزه‌ها را جمع‌آوری نموده آوردیم.
سه ساعت از شب گذشته وارد «عمبران» شده، علّیه عالیه خانیم، بنا به سفارش بنده، قرمه سبزی و چلو و تدارکات خیلی خوب دیده بودند. شام و چای و میوه صرف شده، خوابیده، صبح بیدار شده، چای و نان و پنیر صرف شده، در نزدیکی منزل، تکیه حسینیّه و روضه‌خوانی بود. رفتم آن‎جا تمامی ریش‏سفیدان عمبران حضور داشتند. روضه‌خوانی شده، از ماها پذیرایی خوب کردند. بعد از اتمام روضه‌خوانی، اظهار کردیم که از راه کوهستان(۱۷) و قصبه «دَرِود»(۱۸) عازم نیشابور است. دو رأس اسب برای ما تدارک نمایید. فوری دو رأس اسب به چهار تومان کرایه کرده، جناب معین یعفور بندری سفید اتومبل روش(۱۹) دارند که در پنجاه تومان پارسال خریده‌اند، امسال هشتاد تومان ارزش دارد، و در تکیه رؤسای عمبران برای شام وعده گرفتند. وعده دادیم و بنا شد که شنبه فردا حرکت نماییم.

جاقرد [جاغرق]
از تکیه تا «جاقرد»(۲۰) دو نفری برای سیاحت رفته، در بین راه در دو سه قهوه‌خانه، یک دو پیاله چای شیرین صرف شده. به یک قهوه‌خانه خیلی مفلس رسیده. محض، برای رعایت حال نشسته که دو پیاله چای صرف نماید که پنج و شش شاهی عایدش گردد. و سه نفر از اهل شهر که با جناب معین شناسایی داشته تعارف نموده که بفرمایید. آن‌ها نیز آمده نشسته، یک وقت دیدیم که این قهوه‌چی خیلی طرّار(۲۱) و آدم‌خور و از تو لَک بیرون آمده بوده، بر هر نفری سه استکان چای شیرین داده، غرض دو قران از جناب معین به عنوان «قِنقِرتما» دریافت داشته، عازم شده، در نزدیکی جاقرد قبرستانی است که به نظر مبارک رسیده، مشغول فاتحه و خواندن تاریخ روی سنگ قبرها بود. دو نفر پیرمرد زوّار رسیده بر هر کدام آن‌ها پنج و شش شاهی دادیم. آن‌ها نیز به هر کدام ما یک خیار دادند. رفته در بازار دکّان جاقرد سیاحت نموده، برگشته، ناهار صرف نموده، در آن انبار پارسالی خوابیده، ولی محمدحسن و محمدحسین -پسران عروس که صاحبخانه است- جِق وِق نموده، نگذاشتند که حقّ خواب آن مکان بی‌پشّه و خنک را به جا آورد. آمده چای حاضر بود، و یک مجموعه میوه‌جات توت و زردآلو و سیب‌های بسیار خوب، عروس برای تشریفات این بندگان فرستاده بودند، صرف نموده، عصری در خدمت جناب معین بر سر آن تَپَه که پارسال نماز و روضه‌خوانی شده بود رفته، و اهل بیت در خدمت خانیم روضه‌خوانی رفته، از آن جا به سیاحت باغ‌ها رفتند. بعد از نماز و روضه‌خوانی بر تکیه رفته نشسته بودیم، دیدیم که شام تکیه تا چهار از شب گذشته خواهد کشید. از رؤسای تکیه خواهش نمود که ما را مرخص فرموده، و قسمت غذای ما را بفرستند منزل صرف نموده، بخوابیم که صبح عازم خواهیم شد. آمدیم منزل. از تکیه آبگوشت آوردند، صرف نموده خوابیده، صبح روز شنبه ۷ محرّم رفتند مال آوردند. مال‌ها نیز چندان تعریف نداشت. جناب معین بر یعفور اتومبل خود سوار شده، بنده و امّ‎المؤمنین(۲۲) سوار اسب شده که از راه جاقرد همه کوه و رودخانه و جنگل تا سه فرسخ تا بالای کدوک(۲۳) رفته، در بالای کدوک ناهار دلمه و ماست و خیار و پنیر، قدری چلو شب مانده با مکاری‌ها صرف نموده تا سر کدوک که نیم فرسخ است، قدری پیاده، قدری سواره آمدیم که حالا آن طرف کدوک و کوه، خاک نیشابور و دّرود است.

یادداشت‌ها:
(منابع نگارش «یادداشت‌ها» که در اینجا به گونه‌ای مختصر آمده است، در پایان بخش پنجم به صورت کامل، درج خواهد شد.)
۱٫ فقراء: فقیران، جمع فقیر؛ در این سفرنامه، واژه فقرا ۲۸ بار، گونه مفرد «فقیر» ۸ بار و گونه جمع «فقیران» ۲ بار آمده است. در این میان، اسم‌های ترکیبی همچون زبده‌الفقرا، معاون‌الفقرا، معین‌الفقرا، عمادالفقرا، مویدالفقرا، امیرالفقرا، سلیم‌الفقرا، جعفرالفقرا و اسکندرالفقرا القاب یا عنوان‌های توصیفی برای صوفیان هستند. «فقر» به معنای نداری و بی‌چیزی و نیازمندی است. در اصطلاح تصوف؛ فقر، آنگاه که به معنی تنگدستی و نیازمندی باشد؛ آن فقیر، «گدا»ست. و آنگاه که به معنی نیازمندی به خداست، در این حال او را «فقیر» گویند. و آن فقیر که برای رسیدن به نعمت‌های آخرت، ترک دنیا کرده، «زاهد» است و آن فقیر که ترک دنیا و آخرت کرده است برای رسیدن به حق، «صوفی» است. ابوعبدالله خفیف، «فقبر» را مرتبه‌ای جدای «صوفی» دانسته‌ و گفته است: «صوفی آنست که حق، او را برای دوستی برگزیند، و فقیر کسی است که برای نزدیکی به حق، خویشتن را در فقر، خالص و صافی سازد.» و سرانجام اینکه گفته‌اند «فقر حقیقی»، عدم تملک است چنانکه فقیر را هیچ نباشد که به خود اضافه نماید تا حدی که از خود فانی شود. و این، مقام وحدت صرف و توحید محض است. (فرهنگ نوربخش، ج۳، ص۱۲۹، ۳۰۵-۳۰۶، ۳۱۵)
۲٫ محمد‌آقا معاون‎الفقراء التّبریزی: نویسنده «سفرنامه نیشابور» ]نام دیگر: «روزنامه مسافرت نیشابور»[؛ محمدآقا تاجر عتیقه‌چی تبریزی (۱۲۸۴-۱۳۵۱ق)، ملقب به «معاون‌الفقرا»(فهرست، ص۳۹۲)، فرزند محمدکریم (متوفی ۱۳۲۵ق، اردبیل) که زاده تبریز و باشنده اردبیل بود، در آذربایجان و گیلان تجارت می‌کرد و در اردبیل نیز جراح (چشم‌پزشکی قدیم) بود.(وحیدنامه، ص۸-۱۰) محمدآقا برادر بزرگتر و مرید آقامیرزا احمد عبدالحیّ مرتضوی تبریزی وحیدالاولیا (۱۲۸۶-۱۳۷۵ق)، ملقب به «مویدالفقرا»، سی و هفتمین رکن سلسلسه ذهبیه است.(وحیدنامه، ص۸-۱۰، ۱۶) این آقامیرزا احمد عبدالحیّ، همان کسی است که محمدآقا عتیقه‌چی، با تلگراف برای مسافرت به نیشابور، از وی کسب اجازه نموده است.(مقالات، ج۹، ص۶۴۵) از زندگی و آثار محمدآقا عتیقه‌چی، آگاهی چندانی در دست نیست. کاتب «روزنامه مسافرت نیشابور»، وی را رییس صوفیان ذهبی شهر اردبیل معرفی کرده است.(همان، ج۹، ص۶۴۴) همچنین گزارشی از نقش وی در سال ۱۳۳۴ق در بازسازی مقبره شیخ امین‌الدین جبرائیل -پدر شیخ صفی‌الدین، جدّ سلاطین صفوی- در کلخوران اردبیل در دست است.(معماری، ص۱۲۷) تاریخ درگذشت محمدآقا تاجر عتیقه‌چی اردبیلی را صبح روز عید نوروز ۲۴ ذی قعده ۱۳۵۱ق ثبت کرده‌اند. آرامگاه او در قبرستانی در نزدیکی سه راه قریه حجین (داش‎کَسَن) در حومه غربی شهر اردبیل واقع است.(مقالات، ج۹، ص۶۴۰)
۳٫ میرزا محمدعلی‌خان معین‌الفقرا: همسفر نویسنده «روزنامه مسافرت نیشابور»؛ نویسنده در جای‌جای سفرنامه، از وی با عنوان‎های «جناب معین» و «حضرت معین» یاد کرده است. «وحیدنامه» از شخصی به نام «حاج‌میرزا محمدعلی حب حیدر»، ملقب به «معاون‌الفقرا»، نام برده که زاده ۱۲۹۵ق در شهر اردبیل و از محتشم‌زادگان این شهر، و در صنف دولتی و دیوانی کشور شاغل بوده است. گزارشی از سکونت وی به سال ۱۳۳۸ق در شهر مشهد در دست است. او در زمان اقامت مشهد، رییس شرکت قند خراسان بوده و سرپرستی «اخوان طریق» (= اعضای سلسله ذهبیه) در آن دیار را بر عهده داشت است. وی پس از انحلال شرکت قند خراسان و اقامتی دوساله در عتبات عالیات، از سال ۱۳۶۵ق/ ۱۳۲۵ش در تهران اقامت گزید و «شرکت تجارتی نجات» را بنیاد نهاد. میرزا محمدعلی معاون‌الفقرا، در این دوره از سوی رکن سلسله ذهبیه، آقامیرزا احمد عبدالحیّ وحیدالاولیا، به سرپرستی اعضای ذهبیه در شهرهای شمال و غرب کشور منصوب گردید. او در سال ۱۳۷۰ق یک باب خانه در خیابان ری تهران را وقف خانقاه احمدی شیراز نمود و در سال ۱۳۷۴ق منزل مسکونی وحیدالاولیا که -شالوده خانقاه احمدی شیراز است- را مرمت و بازسازی نمود. از آنجا که همزمان با میرزا محمدعلی، فرد دیگری به نام میرزا ابوالحسن حافظ‌الکتب (۱۳۱۴-۱۴۳۱ق) لقب «معاون‌الفقرا» داشته است؛ می‌توان بر این گمان، استوار بود که لقب حاج میرزا محمدعلی حب حیدر، «معین‌الفقرا» (= یاریگر درویشان) بوده است. چه این لقب با کارنامه و عملکرد وی در سلسله ذهبیه نیز همخوانی دارد. (بنگرید: وحیدنامه، ص۱۰۶-۱۰۷، ۱۰۱-۱۰۲) و این میرزا محمدعلی‌خان، در روزنامه مسافرت نیشابور نیز با همین لقب معین‌الفقرا، جناب معین و حضرت معین حضور دارد.
۴٫ ارض اقدس: لقب شهر مشهد است که به آن دیار، در جایگاه آرامگاه امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) اشاره می‌‎نماید و به گونه‌ای ویژه، محدوده حرم آن امام همام را ارض اقدس خوانده‌اند.
۵٫ ابوعثمان مغربی: ابوعثمان سعید بن سلام مغربی؛ از بزرگان مشایخ صوفیه و عرفای بنام سلسله معروفیه سده چهارم؛ زادگاهش را روستایی در جزیره صقلیه (سیسیل) و یا ناحیه قیروان دانسته‌اند. او در پی تحصیل و معرفت به مصر و شام و حجاز و خراسان رفت. مغربی در سال‌های اقامت در مکه از چنان جایگاهی در پارسایی و زهد برخوردار بود که شیخ‌الشیوخ زمان و شیخ حرم به شمار می‎آمد. به همین روی، در کتاب‌های فرقه ذهبیه از او با لقب «طاووس‎الحرم» یاد کرده‌اند. ابوعثمان مغربی، شیوه خود را بر هماهنگ ساختن طریقت با شریعت نهاد و همچون جنید بغدادی، اعتدال در سلوک را پیشه خویش ساخت و بدین روی، در میان اهل عرفان به «جنید ثانی» نامور گردید. کسانی همچون ابوالقاسم علی کرکانی، منصور بن خلف، محمد بن علی نسوی (محمد بن علیان) و ابو عمرو نُجَید را در شمار شاگردان و مریدان وی نام‌برده‌اند. وی سرانجام در نیشابور سکنی گزید، در همین شهر درگذشت و در کنار آرامگاه ابوعثمان حیری به خاک سپرده شد.(ابوعثمان مغربی در دائره‌المعارف، ج۵، ص۷۳۱-۷۳۲)
۶٫ قصبه درّود: در متون قدیم، شهر کرسی یا مرکز یک ولایت یا یک ناحیه، «قصبه» خوانده می‌شد اما در اصطلاح دوران معاصر، قصبه در دو مفهوم کاربرد یافته است: «آبادی برگ که از چند دِه تشکیل شده باشد»(فرهنگ فارسی، ج۲، ص۱۲۴۱)؛ «جایی است بزرگ‌تر از دِه و خُردتر از شهر»(لغت‌نامه، ج۱۱، ص۱۷۶۰۵). بر پایه گزارشی از سال ۱۲۹۶ق، قریه درّود با چهارصد و پنجاه خانوار سکنه، پرجمعیت‌ترین قریه ولایت نیشابور بوده؛ قریه قرابیک و شش مزرعه امروند، داس، خرنک، کاری سلطانی، باغ مهه و کلاته بلوچ در شمار توابع درّود بوده است. (کتابچه، ص۸۸-۹۰) درّود بر اساس ملاک‌های تقسیمات کشوری سال ۱۳۴۲ش، اولین سکونتگاه دشت نیشابور است که پس از شهر مرکزی، دارای عنوان شهر گردیده است. نام این شهر کوهپایه‌ای –که بطور میانگین در ارتفاع ۱۵۷۰ متر واقع شده- از موقعیت جغرافیایی آن، از دیدگاه واقع شدن در محل تلاقی دو رودخانه، و نام اولیه «دِه رود» گرفته شده است. درّود در ۳۰ کیلومتری شرق شهر نیشابور واقع شده و به‌خاطر امکان ارتباط با جاغرق و طرقبه در دشت مشهد در آن سوی کوهستان بینالود، از طریق احداث یک بزرگراه؛ در چشم‌اندازی آینده‌نگر، یکی از سکونتگاه‌های توانمند دشت نیشابور به شمار می‌آید. (جغرافیای گردشگری، ص۱۱۲)
۷٫ محسن حالی عمادالفقراء: حاج میرزامحسن خوشنویس مدرس عماد اردبیلی (۱۲۸۵-۱۳۳۳ق)، ملقب به عمادالفقرا و متخلص به حالی، خود از عرفای سلسله ذهبیه؛ و سراینده، مولف و مصنف هفده دیوان و کتاب و رساله در مضامین تشیع و تصوف است که عبارتند از: رساله افاضیه روحیه، آئینه بینایان، آیات‌الرجعه، اشارات ولوی، تصفیه‏المشرب، تذکره‌السالکین، دیوان شعر، رساله در تصوف، رساله گمنام، سخنان حضرت رضا، شرح صیغ‏العقود باب نکاح، غررالحکم و دررالکلم، قصیده عشقیه، مجموعه مراثی، مدایح‎المرتضویه، مشوق‎الحقیقه و منظومه فصل‌الخطاب. (زندگینامه رجال، ج۳، ص۱۶۰)
۸٫ نام این شخص که از وی درخواست اجازه می‌شود «آقا میرزا احمد عبدالحیّ مرتضوی تبریزی وحیدالاولیا» (۱۲۸۶-۱۳۷۵ق)، ملقب به «مویدالفقرا»، سی و هفتمین رکن سلسلسه ذهبیه است. در نوشتار «در جستجوی میراث انسانی» در شماره ۱۳۶ خاتون شرق به تاریخ ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، به وی و پیوندش با نسخه خطی «روزنامه مسافرت نیشابور» پرداخته‌ایم.
۹٫ جواب إخساء: اشاره‌ای است به آیه ۱۰۸ سوره مومنون: «قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ»؛ در قیامت، گناهکاران بهانه‌های گوناگون می‌آورند، خداوند در پاسخ آن‌ها می‌گوید: «دور شوید»، به دوزخ روید و با ما سخن مگویید.
۱۰٫ زمین بیاض: زمینی است دارای مالک (شناخته‌شده یا ناشناس) که بنا (مستحدثات) در آن وجود نداشته باشد؛ محصور بودن یا نبودن و همچنین زراعی بودن یا نبودن، شامل تعریف زمین بیاض نمی‌شود.(وسیط، ص۳۹۲)
۱۱٫ حضرت فرید: کوته‌نوشتی است از کلمه «فریدالدین»، لقب ابوحامد محمد عطار نیشابوری، که نویسنده در بیش‌تر جاهای سفرنامه‌اش در اشاره به عطار نیشابوری از این عبارت «حضرت فرید» بهره برده است.
۱۲٫ نایب‌الولایه: لقب آقامیرزا احمد عبدالحیّ وحیدالاولیا است. همچنین بنگرید: پی‌نوشت ۸٫
۱۳٫ عمبران: عنبران؛ بر پایه گزارش ۱۳۲۹ش، یکی از دیه‌های بخش طرقبه (ترقبه) است که در سر راه مالروی عمومی طرقبه به نیشابور واقع شده. (فرهنگ‌جغرافیائی، ج۹، ص۲۷۴) عنبران در درّه طرقبه، یکی از دره‌های یازده‌گانه کوه نیشابور (بینالود امروزین) که رو به سوی دشت توس یا مشهد دارند، قرار یافته است. در این درّه: عنبران (انبران) در بالادست طرقبه، و جاغرق در بالادست عنبران واقع شده است.(مشهد طوس، ص۱۰۶-۱۰۷) عنبران امروز، یکی از محله‌های هفت‌گانه شهر طرقبه است(وبگاه شهرداری طرقبه) و به عنوان یکی از جاذبه‌های طبیعی و ییلاقات شهر طرقبه شناخته می‌شود.(اطلاعات خدمات سفر، ص۱۸)
۱۴٫ سبع‌المثانی: نامی برای سوره حمد است از آنجا که هفت (سبع) آیه دارد و در نماز، دو بار (مثانی) خوانده می‌شود. و کتاب «سبع‌المثانی»، منظومه‌ای سروه شیخ نجیب‌الدین رضا تبریزی از ارکان و اقطاب سلسله ذهبیه در سده یازدهم هجری، همزمان با دوره صفویه است. این کتاب که تقریبا حجمی همتراز با تمام شش دفتر مثنوی مولوی دارد، دفتر هفتم مثنوی خواند شده است. (سبع‏المثانی، ص۷-۳۰)
۱۵٫ طرقبه: یکی از چهار شهر ناحیه توس (مشهد سپسین) است و در بخش کوهستانی دشت توس و در سر راه توس به نیشابور واقع شده است. درّه ترقیه یکی از دره‌های ۱۱گانه‌ی کوه نیشابور (بینالود امروزین) در طرف دشت توس است. «شهر ترغبود یا ترغبه (طرق‌به، طرقبه) یعنی چهارمین شهر جلگه باصفای طوس، نزدیکترین ییلاقات و جهای سردسیر مشهد مقدس می‌باشد. بالای ترغبه، دیه انبران (عنبران) و بالاتر از آن، دیه جاغرغ واقع است، و در موازات تقریبی درّه ترغبه، درّه دیگری به‌نام درّه مایان و درّه ازغد نهاده است.» (مشهد طوس، ص۹۹، ۱۰۳، ۱۰۶، ۱۰۷٫)
۱۶٫ نصوح‌آباد: بر پایه «فرهنگ جغرافیائی ایران» (ج۹، ص۴۲۰) در چهار کیلومتری شرق مشهد به طرقبه واقع بوده است. در نقشه‌های آماری و سرشماری‎های جدید بازیابی نمی‌شود. همچنین در کتابچه «اطلاعات خدمات سفر شهرستان طرقبه-شاندیز»(ص۳۷)، «پارک تپه‌ای نصوح‌آباد» در شمار بوستان‌های شهر طرقبه آمده است.
۱۷٫ راه کوهستان: «روزنامه اردوی همایون» که گزارش نخستین سفر خراسان ناصرالدین‌شاه قاجار در ۱۲۸۴ق به خراسان است، راهی که از درّود می‌گذرد یکی از دو راه رایج نیشابور به مشهد دانسته شده است.. این راه کوهستانی با وجود پستی و بلندی‌ها و صعب و دشواری‌ها اما «همه‎جا در کنار آب و سایه درخت و هوای خوش است. شخص زایر را جز زیارت و وصول به جنت و حصول رضوان را پیش از انتقال به عالم دیگر، در این راه مشهود و محسوس می‌بیند.»(ص ۳۸-۳۹) راه دیگر، راهی است که از پایین‌دست دیزباد می‌گذرد. «این راه، به واسطه آنکه سهل‌العبور است و کوه و کتل ندارد، معمول شده و چون از خط مستقیم خارج شده و به سمت تربت ]حیدریه[ واقع است، از راه درّود، به فرسنگ‌ها دورتر است.»(همان، ص۳۹)
۱۸٫ بنگرید: یادداشت ۶٫
۱۹٫ یعفور بندری سفید اتومبل ‌روش: می‌توان این عبارت را به گونه «یعفورِ بندریِ سفیدِ اتومُبیل‌ْرَوش» خواند. اما «یعفور»، در گفتار عامیانه ایران، «خر» را گویند. همچنین نام خر حضرت پیامبر (ص) و اصل آن عُفَیْر است.(لغت‌نامه، ج۱۵، ص۲۳۷۹۲) پس یعفور بندری، «خَرِ بندری» -که در گفتار عامیانه، مترادف «الاغ بندری» تواند بود- در کتاب «فرهنگ عامیانه فارسی» از انواع خر دانسته شده که جثه‌ای کوچک، اما رفتار تیز و سریع دارد و ظاهراً منشاء آن از بندرعباس است.(ص۷۸، ۵۳۵) و باز گفته‌اند «بهترین الاغ‌ سواری، در بوشهر و بنادر خلیج فارس، موجود و رنگ آن فلفلی، و کوچک‌اندام، ولی سریع و زرنگ است.» (جغرافیای مفصل، ج۳، ص۲۰۹) در بخشی از کتاب داستانی «آقا کوچک» -که حوادث پیش از مرگ و زمان قتل ناصرالدین‌شاه قاجار (۱۲۴۷ق – ۱۳۱۳ق) به دست میرزا رضای کرمانی را به تصویر می‌کشد- آمده است: «… الاغ بندری، راه خودش را بلد بود. از خیابان‌ها و چهارراه‌ها راحت و بی دردسر می‌گذشت و احتیاجی نبود که کسی او را هدایت کند. آخَر، الاغ‌های بندری خیلی نقل داشتند، سابق که اتومبیل وجود نداشت و اگر داشت، جز دو سه نفر از اعیان و اشراف؛ دیگران، الاغ شخصی در خانه‎شان نگه می‎داشتند.»(آقا کوچک، ص۴۵) عتیقه‌چی در سفرنامه‌اش در پانزده جا واژه «یعفور» را به کار برده است. در یک جا عتیقه‌چی سوار بر اسب و جناب معین سوار بر «یعفور اتومبل» خود، از راه جاقرد که همه کوه و رودخانه و جنگل است تا سه فرسخ تا بالای کدوک می‌روند؛ در جای دیگر سه «راس» یعفور را به سه قِران کرایه می‌کنند؛ جایی دیگر، عتیقه‌چی همراه با جناب معین، «ردیف»ِ ]= پشت سر هم، سوارِ[ یعفور ایشان شده و به بقعه حضرت فرید عازم می‌شوند؛ جای دیگر، «میخ طویله یعفور» را در صحن آرامگاه عطار کوبیده و به نماز و روضه‌خوانی و نوحه و ندبه می‌پردازند؛ جای دیگر، نویسنده می‌گوید: یعفور جناب معین، ماشاءالله از فربهی و چاقی، در جاهای دیگر «عرعر» می‌کردند، به خلاف در آستان حضرت فرید، صدا نمی‌کرد؛ و همچنین آنجا که باغبان صحن امامزاده محروق مانع وارد شدن یعفور جناب معین می‌شود، نویسنده می‌گوید: از آن افسون‌هایی که دیده‌‌اید، افسونی برایش خواندم. ]باغبان[ گفت: «طویله» و صحن ]که[ سهل است، اگر میل دارید یعفور را نیز ببرید بالاخانه‌ها!» و … . باری؛ این یعفور اتومبل‌روش جناب معین -که به سان همنوعان خود؛ عرعر می‌کند، از ارتفاعات بالا می‌رود، به ردیف سوار آن می‌شوند و به میخ طویله بسته می‌‎شود- الاغی سفیدرنگ و فربه است که به اتومبِل (اتوموبیل) تشبیه شده که به روش و شیوه اتوموبیل‌‌ها، سریع و تندرو هم هست.
۲۰٫ جاقرد: جاغرق؛ بر پایه تقسیمات خراسان در جغرافبای حافظ ابرو در سده نهم هجری، در شمار قریه‌های «بلوک جاغرق و گلستانه» از توابع ولایت توس بوده است. جاغرق، گلستانه، دستجرد، ترغبه، تخم مامرز، کسک‌مهدی، نودیه قریه‌های این بلوک بوده‌اند.(جغرافیای حافظ‌ابرو، ج۱، ص۱۶۰) بر پایه تقسیمات کشوری امروز؛ جاغرق، مرکز دهستانی به همین نام از توابع بخش طرقبه شهرستان طرقبه و شاندیز است.(نقشه آماری دهستان جاغرق) این آبادی در درّه طرقبه (مشهد طوس، ص۱۰۳) و در حدود ۷ کیلومتری جنوب غربی شهر طرقبه(اطلاعات خدمات سفر، ص۱۹) و بر سر راه طرقبه به نیشابور جای گرفته است.(فرهنگ جغرافیائی، ج۹، ص۹۵) روستای کُردینه –در فاصله ۱۵ کیلومتری طرقبه- در میانه مسیر جاغرق به درّود نیشابور قرار دارد.(اطلاعات خدمات سفر، ص۲۰)
۲۱٫ طرار: متقلب، فریبکار.
۲۲٫ امّ‎المؤمنین: عنوان و لقبی است که عتیقه‌چی به همسرش داده است. این عنوان، سه بار در سفرنامه به کار رفته است. کاتب سفرنامه در اشاره به این عنوان، در حاشیه رویه ۱۲ نسخه خطی سفرنامه نوشته است: «مقصود، حلیله جلیله‎ی آن بزرگوار است که محض برای تفریح خاطر دوستان خدا که ثواب است، ایشان را در میان چند نفر دوستان خواصّ با این لقب مسمّا فرموده بود، و کاتب به ملاحظه اینکه این لقب در انظار دیگران مجهول است، و این سفرنامه هم سال‌ها به نظر عاشقان خواهد رسید، فضولاً در اغلب مواضع تغییر داد، چون اجازه تغییر ]در متن سفرنامه[ هم مرحمت شده بود.»
۲۳٫ کدوک: گدوک؛ گردنه؛ کتل؛ راه میان دو کوه که در زمستان، برف زیاد در آن جمع شود.(دهخدا، ج۱۲، ص۱۸۲۱۹، ۱۸۹۸۰)