حسین صومعه
hs.sunrise@gmail.com
هر نسیمی که بِمن بوی خراسان آرد
چون دَم عیسی در کالبدم جـان آرد
… هیچ ابری نجهد از طرف نیشـابور
که ازین دیده به بغداد نه بـاران آرد
«سیدحسن غزنوی»(۱)
«حوزه تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ» نه تنها در خراسان کنونی، بلکه عرصهای پهناور در جهات شرق و شمال و جنوبِ آن سوی مرزهای مشرق ایران اکنون میگسترد چونانکه سرزمینهای آنسوی جیحون را در چنبره ژرفتاثیر رویدادهای تاریخ و توانهای فرهنگ خود میگیرد؛ بدین روی، فرارود که تازیان آن را «ماوراءالنهر» خواندهاند- را نیز در شمار پهنه پهناور خراسان آورده و به همین نگاه است که نه تنها «فرارود» و «خوارزم» در سوی شمال خراسان که «کابلستان» و «هزارهجات» در شرق؛ «سیستان» و «زابلستان» در جنوب؛ و «گرگان» و «دامغان» در غرب خراسان بنیادین(۳) را «خراسان عام»(۴) یا «خراسان فراگیر» دانستهاند.(۵) با این نگاه، واژاک «خراسان بزرگ»، چَم «خراسان فراگیر» را در چنبر پوشش معنایی خود میگیرد اما میتواند به «خراسان بنیادین» یا خراسان خاص نیز محدود شود(۶) و همانا بخشهای چهارگانهیِ: نیشابور (خراسان غربی)، بلخ (خراسان شرقی)، مرو (خراسان شمالی) و هرات (خراسان جنوبی)، خراسان بنیادین را سامان میدهند.(۷)
تقسیمبندی تاریخ خراسان غربی:
خراسان غربی در درازای تاریخ، مراکز اداری-سیاسی چندی را بر خود دیده است. این تختگاهها هریک درخور توانهای درونی خود، کانون فرهنگی و اجتماعی این دیار به شمار میآمدهاند. شهرهای «نسا» (نزدیک عشقآباد ترکمنستان)، «آساک» (نزدیک قوچان) و «هکاتومپیلوس» (نزدیک دامغان) شهرهای مهم منطقه شمال شرق ایران که مرکز فرمانروایی اشکانیها (پارتیان) بودهاند. چنانکه در نوشتار «پایتختهای خراسان غربی» گفته شد از دوران ساسانی است که جاینام «خراسان» به عنوان یکی از چهار بخش ایران پدیدار میگردد و «استان ابرشهر»- همپوشان با خراسان کنونی- یکی از ایالتهای کوست خراسان ساسانی است. استان ابرشهر ساسانی در دوران اسلامی به نام «ربع نیشابور» شناخته میشود و شهر نیشابور تا سده هفتم هجری، مرکز سیاسی، اداری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بلامنازع خراسان غربی است.(۸)
اما خراسان عصر اسلامی، چنان دورانی زرین را رقم زده(۹) که از دیدگاه کارکرد فرهنگی در شرق اسلامی در کفه همسنجی با جایگاه عراق در غرب اسلامی قرار میگیرد.(۱۰) نیشابور در این دوران، کانون فرهنگ، دانش و سیاست خراسان غربی است؛ دورانی که با دانشورزان و فرهنگوران بزرگی همچون خیام، فردوسی، نظامالملک، ابوسعید ابوالخیر، امامالحرمین، غزالی، بیهقی و … شناخته میشود. همانا با این نگاه که این دوران نیشابوری چه از نظر درازای زمانی و چه از نگر ژرفای تاثیرگذاری بر تاریخ و فرهنگ ملی و منطقهای و جهانی، پرمایهترین دوران سرگذشتنامه خراسان است؛ تاریخ خراسان غربی را به سه دوره میتوان تقسیم نمود: ۱) خراسان غربی «روزگاران پارتی-اشکانی» یا «دوران پیشانیشابوری»؛ ۲) خراسان غربی «روزگاران ساسانی-اسلامی» یا «دوران نیشابوری»؛ ۳) خراسان غربی سدههای اخیر یا «دوران پسانیشابوری».
در نوشتار پیشین «پایتختهای خراسان غربی»- به گونهای اشارهوار به پیشینه دوران اشکانی-پارتی یا پیشانیشابوری پرداختیم یعنی دورانی که هنوز نامی از خراسان در میان نیست. ازین نوشتار؛ نگاهی بر پیشینه دوران نیشابوری و پسانیشابوری خواهیم انداخت. باید در پیش نگاه داشت که آماج ما در اینجا نه رویدادنگاری خراسان غربی، بلکه ارائه نمونههایی از کاربرد جاینام «خراسان غربی» در دورهها و دودمانهای گوناگون، در نوشتارهای شماری از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران است. پس روشناست که درین درونمایه؛ جستارها و پژوهشهای گستردهتری را میتوان سامان داد و امید دارم نوشتار پیش روی که تنها از رویکرد جاینامشناسی بِدان پرداخته- آغازهای باشد بر پرداخت بیشتر پژوهندگان ارجمند، از دیدگاههای و رویکردهای گوناگون دیگر، به تاریخ و فرهنگ خراسان غربی.
خراسان غربی در دوران نیشابوری:
– شَروو، ایرانشناس نروژی دانشگاه هارواد، در نوشتار «مقدمهای بر مانویگرایی» از بنیانگذاری انجمن مانویان در خراسان غربی سخن میگوید و مینویسد: به گفته الکساندر لیکوپولیس(۱۱)؛ مانی پس از همراهی با شاپور یکم ساسانی در لشکرکشی در برابر والرین، امپراتور روم، «دوباره نگاه مبلغان خود را به شرق برگرداند و به ماد، پارت و خراسان رفت و در آنجا انجمن (جامعه پیروان) را در ابرشهر، پایتخت غربی خراسان بنیان نهاد.»(۱۲)
– در شماره ۱۷۳ «رویدادنامه سکهشناسی» انجمن سکهشناسی سلطنتی لندن -در نوشتاری که با بازشناسی ضرب سکه در اواخر دوره ساسانی، با نگاه به گنجینه موزه ملی ایران میپردازد- درباره کوتهنوشت APL بر روی سکههای خسرو دوم (خسرو پرویز) آمده است: «این امضا، میتواند نشانگر ابرشهر (نیشاپور) در خراسان غربی باشد.»(۱۳)
– دکتر محمدابراهیم فیومی، پژوهشگر مصری فلسفه اسلامی، در بخشی از کتاب «الفرق الأسلامیه و حق الأمه السیاسی» که به بررسی روابط عباسیها (بنیانگذاران خلافت عباسی) و شیعیان پرداخته؛ به همداستانی بسیاری از شیعیان با ابومسلم خراسانی و از آهنگ وی برای سفر به مکه و انگیزه پنهانش از این سفر آگاهی میدهد که بدین بهانه «با فرقههای پراکنده و رنگهای گوناگون دیدار کرده؛ آنها را به سوی عباسیان فراخوانده و برای جنبشی زودهنگام آماده نماید. وی برای ارتباط با سران آنان، تمام خراسان غربی را تا رسیدن به مرزهای گرگان رفت و برگشت. او در بیشتر محلهای مهم شیعیان، چندی اقامت میگزید تا زمانی که به مرو بازگشت …»(۱۴)
– برتولد اشپولر، خاورشناس آلمانی، در کتاب «ایران در اوایل دوره اسلامی» چاپ نخست ۱۹۵۲م/۱۳۳۱ش؛ در جایی که به تحرکات خارجیان به رهبری حمزه آذرک در سیستان و خراسان اواخر سده دوم هجری پرداخته میگوید کار به نبرد و ستیزی میان حمزه خارجی و نیروهای حکومتی که پنج سال به درازا کشید و رویداد شورش ابوالخصیب در نسا در خراسان غربی، آنان را از پیگیری نبرد بازداشت.(۱۵) نسا (در جنوب ترکمنستان کنونی) از شهرستانهای ربع نیشابور (خراسان غربی) بوده است.(۱۶)
– غلامرضا ریاضی در کتاب «دانشوران خراسان» چاپ ۱۳۳۶ نگاشته است: «… پس از گشایش خراسان بهدست تازیان، نخست پایتخت مرو بوده تا اینکه طاهریان نیشابور را پایتخت قرار دادند و این شهر بزرگی بود در بخش غربی خراسان …»(۱۷)
– بر پایه گزارش محمدجعفر یاحقی در کتاب «دیبای خسروانی»؛ سیمجوریان، خاندانی بودند که «چند دهه از سده چهارم را در خراسان غربی به مرکزیت نیشابور امارت داشتند»(۱۸) خراسان دهه ۳۷۰ق میدانگاه درگیریهای دو دسته از سرداران سامانی بود. سیمجوریها -که از سوی منصور بن نوح سامانی، سپهسالاری خراسان و امارت نیشابور را داشتند- با بر تخت نشستن نوح بن منصور از این جایگاه عزل شده و در ۳۷۱ق امارت به تاش، سپهسالار جدید، واگذار نمودند. اما کشمکشی سر گرفت و چنانکه در کتاب «سراینده نظم کاخ بلند» آمده است: رقیبان تاش، تنها به جدا کردن بلخ و هرات از قلمرو امارت وی بسنده نکردند بلکه سرانجام «حکم عزل وی {تاش} را از سپهسالاری خراسان و امارت خراسان غربی به امضای امیر سامانی رسانیدند و مقرر شد که از نیشابور و واسطه خراسان برخیزد…»(۱۹)
– دکتر فتحی یوسف، استاد تاریخ اسلام در دانشگاه عین شمس قاهره، در کتاب «تاریخ سیاسی خراسان از فرود طاهریان تا آغاز غزنویان» درباره فضای سیاسی خراسان در همین دوران نوح بن منصور مینویسد: حضور برخی از نیروهای سیاسی در همسایگی خراسان -که چشم بر چنگ یاختن بدین سرزمین داشتند- از مهمترین عواملی بودند که او را در فرمانروایی سامانیان بر خراسان یاری داد. با این حالی میبینیم که «سامانیان در دوره اول، توانستند با چیرگی بر برخی از ایالتهای واقع در غرب خراسان، از املاک خود پاسداری نمایند و جرجان که در همسایگی مرزهای خراسان غربی جای دارد، از مهمترین آن ایالتهاست.»(۲۰) جرجان که نام باستانی آن ورکان یا هیرکانه است کمابیش با استان گلستان کنونی (در همسایگی غرب استان خراسان شمالی) همپوشانی میکند.(۲۱) حسن امین، تاریخنگار لبنانی، در مدخل جرجان در «دائرهالمعارف الإسلامیه الشیعیه»، درباره نهر جرجان یا گرگانرود مینویسد: «طول این رودخانه حدود ۳۵۰ کیلومتر است. از دامنه شمالی رشتهکوه البرز شرقی و از ارتفاعات خراسان غربی سرچشمه میگیرد و پس از عبور از آق قلا، پس از تشکیل دلتای کوچک در غرب روستای خواجهنفس، به دریای خزر میریزد.»(۲۲)
– نجیب الله، پژوهنده تاریخ افغانستان و ادبیات اسلامی، در کتاب «ادبیات اسلام» چاپ ۱۹۶۳م/۱۳۴۲ش میگوید: «عبدالملک الجوینی در سال ۱۰۲۸م/۴۱۹ق در روستایی در نزدیک نیشابور، پایتخت خراسان غربی، زاده شد.»(۲۳) بر پایه نوشتار «تقویمالبدان»؛ عبدالملک جوینی معروف به امامالحرمین، از زادگان آزادوار جوین نیشابور است.(۲۴)
– لویی ماسینیون، خاورشناس و اسلامشناس فرانسوی، در کتاب «مصائب حلاج؛ عارف و شهید اسلام» چاپ نخست ۱۹۲۲م/ ۱۳۰۱ش؛ فضای اندیشه در نیشابور اواخر سده پنجم هجری را چنین ترسیم مینماید: خاندان صاعد استوایی که ریاست نیشابور را داشتند با حلاجیه از جمله ابن ابیالخیر دشمنی میورزیدند اما رییس حنفیه، ابوبکر ناصحی نیشابوری و به طور کلی: فضای اندیشه در خراسان غربی، در بیشتر موارد، پذیرای حلاجیه بود. ناصحی نیشابوری، شاگر اسماعیل نصرآبادی بود و پدر اسماعیل از حلاجیه بود.(۲۵)
– عبدالحسین زرینکوب در کتاب «روزگاران» بستر پیوستن بزرگان نیشابور بویژه سالاربوژگان ابوالقاسم جوینی، به طغرل سلجوقی را چنین روش میسازد: «… دبیران و مستوفیان و کارگزاران ولایت از بیرسمیها و کژتابیهای اواخر عهد مسعود غزنوی بهشدت رنجهخاطر بودند و پیدایش یک دستگاه فرمانروایی تازه را مایه ایمنی و آسایش بیشتری میشمردند، برای استقرار قدرت ترکمانان، تمام سعی و همت خود را به کار بردند، و با سعی و همت آنها بود که خراسان غربی از قلمرو غزنویان جدا شد و توانست پایگاه یک دولت تازه گردد که اهل خراسان را از بیدادیهای کارگزاران مغرور و کینهجوی و ستکار غزنوی، رهایی بخشد.»(۲۶)
– در کتاب «هنر قرآن» که به بررسی آثار موجود در موزه هنرهای ترکی و اسلامی استانبول میپردازد، سخن از نسخه خطی بسیار زیبای قرآن متعلق به دوران غزنوی است. این قرآن زیبا، به کوشش شخصی به نام ابوالقاسم علی بن عبدالله بن حسین سامان یافته. وی از اعضای خاندان سرشناس بوزجانی خراسان غربی است.(۲۷) بوزجانیها منسوب به بوزجان، از شهرهای منطقه نیشابور (خراسان غربی)، هستند.(۲۸)
– نیکلاس آمبرسیز و چارلز ملویل در کتاب «تاریخ زمینلرزههای ایران» از رخ دادن زلزلهای فاجعهبار در نیشابور به سال ۱۲۰۹م/۶۰۵ق که در بیشتر نواحی خراسان غربی احساس شده و ویرانی نیشابور را در پی داشته، نوشتهاند.(۲۹)
– رنه گروسه، تاریخنگار فرانسوی، در کتاب «امپراتوری صحرانوردان» چاپ نخست ۱۹۳۹م/۱۳۱۸ش؛ در بازگویی رویداد گریز سلطان محمد خوارزمشاه در رویاروی با مغولان مینویسد: «محمد خوارزمشاه از فاجعهای که برآمده از بیمسئولیتی و غرور خودش بود پریشان و هراسان گردید و از خودستایی، به نومیدی مطلق و درماندگی رسید. آنگاه به بلخ رفت؛ از آنجا به خراسان غربی رفت و به نیشابور پناه برد.»(۳۰) نادر دِولِت، پژوهشگر برجسته تاریخ ترکها و آسیای میانه، در کتاب «امپراتوریها در اوراسیا؛ از چنگیزخان تا قرن بیستم» نیز به همین مایه، از پناه جستن محمدخوارزمشاه در نیشابور خراسان غربی گفته است.(۳۱)
در نوشتاری دیگر به بازخوانی پیشینه خراسان غربی در دوران پسانیشابوری، از نگرگاه نوشتار پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران خواهیم پرداخت.
منابع و پینوشتها:
۱٫ غزنوی، سید حسن (۱۳۶۲)، «دیوان سیدحسن غزنوی»، تصحیح سیدمحمدتقی مدرس رضوی، اساطیر، ص۳۹-۴۰٫
۲٫ صومعه، حسین (۱۴۰۰)، «زحد نشابور تا خاک بلخ: نگاهی جغرافیایی به خراسان تاریخی»، نشریه فرهنگی – اجتماعی خاتون شرق، ش۹۸، ص۵٫
۳٫ خراسان بنیادین یا (خراسان خاص: Proper Khorasan)؛ بخشهای چهارگانه خراسان بزرگ است یعنی ربع نیشابور یا خراسان غربی، ربع مرو یا خراسان شمالی، ربع هرات یا خراساسن جنوبی و ربع بلخ یا خراسان شرقی.
۴٫Improper Khorasan
۵٫ صومعه، حسین (۱۴۰۰)، «بازخوانی سرچشمهها: بازآفرینی پیوندهای خراسان بزرگ از نگرگاه خراسان غربی»، نشریه فرهنگی اجتماعی خاتون شرق، ش۹۹، ص۵٫
۶٫ هرچند امروزه گاه دیده میشود برخی ناآگاه از پیوستار ژرف و دیرین خراسان ایران -استانهای خراسان شمالی، رضوی و جنوبی- با خراسان بنیادین و خراسان فراگیر -که در خارج از مرزهای سیاسی ایران امروزند- در گفتاری ناسنجیده؛ خراسان امروزین را «خراسان بزرگ» مینامند؛ بیپروا از اینکه خراسان کنونی، تنها، خراسان بزرگ غربی یا بخش غربی خراسان بزرگ است!
۷٫ صومعه، حسین (۱۴۰۰)، «زحد نشابور تا خاک بلخ …»، همان.
۸٫ صومعه، حسین (۱۴۰۰)، «پایتختهای خراسان غربی»، نشریه فرهنگی – اجتماعی خاتون شرق، ش۱۰۰، ص۵٫
۹٫ افشار، ایرج (۱۳۸۹)، «توانمندیهای فرهنگی خراسان بزرگ و تاثیر متقابل آن بر ایران»، خراسان بزرگ، ش۱، ص۷٫
۱۰٫Esposito, John L. (1995), “The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World”, Oxford University Press, Vol.3, P.315.
۱۱٫ Alexander Of Lycopilis
۱۲٫ Skjaervo, Prods Oktor (2006), “An Introduction ti Manicheism”, Early Iranian Civilizations 103 = DivSchool 3580 , P.27.
۱۳٫ Malek, Hodge Mehdi (2013), “Late Sasanian Coinage and the Collection in the Muzeh Melli Iran” in “The Numismatic Chronicle”, Royal Numismatic Society, Vol. 173. P.474.
۱۴٫ الفیومی، محمدابراهیم (۱۹۹۸م)، «الفرق الأسلامیه و حق الأمه السیاسی»، دارالشروق، ص۳۹۹-۴۰۰٫
۱۵٫ Spuler, Bertold (2014), “Iran in the Early Islamic Period: Politics, Culture, Administration and Public Life between the Arab and the Seljuk Conquests, 633-1055”, Translated by Robert G. Hoyland, Gwendolin Goldbloom, Berenike Walburg, Brill, P.49.
۱۶٫ یعقوبی، احمد بن اسحاق (۱۹۸۸م)، «کتاب البلدان»، دار احیاء التراث العربی، ص۹۵-۹۶٫
۱۷٫ ریاضی، غلامرضا (۱۳۳۶)، «دانشوران خراسان»، کتابفروشی باستان، ص۱۵٫
۱۸٫ بیهقی، ابوالفضل (۱۳۷۵)، «دیبای خسروانی؛ کوتاه شده تاریخ بیهقی»، گزینش و گزارش از محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، انتشارات جامی، ص۲۳۲٫
۱۹٫ سیدی فرخد، مهری (۱۳۷۱)، «سراینده کاخ نظم بلند»، آستان قدس رضوی، ص۴۸-۴۹، ۵۲٫
۲۰٫ ابویوسف، فتحی (۱۹۸۸م)، «خراسان: تاریخها السیاسی من سقوط الطاهریین الى بدایه الغزنویین»، مکتبه سعید رأفت، ص۱۷۶-۱۷۷٫
۲۱٫ مخلصی، محمدعلی (۱۳۸۵)، «جرجان» در «دانشنامه جهان اسلام»، بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، ج۱۰، ص۱۵۸٫
۲۲٫ الأمین، حسن (۲۰۰۲م)، «دائرهالمعارف الأسلامیه الشیعیه»، دارالتعارف للمطبوعات، ج۱۰، ص۲۸۲٫
۲۳٫ Ullah, Najib (1963), “Islamic Literature: An Introductory History with Selections”, Washington Square Press, P.144.
۲۴٫ ابیالفداء، اسماعیل بن محمد (۱۸۴۰م)، «تقویمالبلدان»، دارالطباعه السلطانیه، ص۴۵۱٫
۲۵٫ Massignon, Louis (2019), “The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam”, Translated from the French with Herbert Mason, Princeton Legacy Library, Vol.2, P.197.
۲۶٫ زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۷۵)، «روزگاران»، انتشارات سخن، ج۲، ص۱۹۲٫
۲۷٫Turk ve Islam Eserleri Muzesi «The (2019), “Art of the Qur an : Treasures from the Museum of Turkish and Islamic Arts”, Smithsonian Institution, P.163.
۲۸٫ سمعانی، عبدالکریم بن محمد (۱۹۸۸م)، «الأنساب»، دارالجنان، ج۱، ص۴۱۱٫
۲۹٫ Ambraseys, N.N: Melville, C.P. (1982), “A History of Persian Earthquakes”, Cambridge University Press, P.42.
۳۰٫ Grousset, Rene (1970) “The Empire of the Steppes: A History of Central Asia”, Translated from the French Naomi Walford, Rutgers University Press, P.240.
۳۱٫ Devlet, Nadir (2002), “Empires in Eurasia: From Chingiz Khan to 20th Century”, Yeditepe University, P.36.