برای هنرمند مسابقه‌ای در کار نیست
برای هنرمند مسابقه‌ای در کار نیست

آناهیتا شریفی. متولد آذرماه پنجاه‌وهشت در تهران. فارغ‌التحصیل موسیقی ایرانی از دانشگاه هنر تهران. نوازنده‌ی سه‌تار. مدرس موسیقی کودک. در گفت‌وگویی صمیمانه دعوت ما را پذیرفت تا با ایشان به گپ و گفت بنشینیم. از چه زمانی کار هنری را آغاز کردید؟ از دوازده سیزده‌سالگی یعنی از زمانی که درس انشا داشتیم برای موضوع انشا […]

آناهیتا شریفی. متولد آذرماه پنجاه‌وهشت در تهران. فارغ‌التحصیل موسیقی ایرانی از دانشگاه هنر تهران. نوازنده‌ی سه‌تار. مدرس موسیقی کودک. در گفت‌وگویی صمیمانه دعوت ما را پذیرفت تا با ایشان به گپ و گفت بنشینیم.

از چه زمانی کار هنری را آغاز کردید؟

از دوازده سیزده‌سالگی یعنی از زمانی که درس انشا داشتیم برای موضوع انشا هر جلسه، شعری می‌گفتم و سر کلاس می‌بردم. شعرهایم همان سال‌ها در مجله‌ی رشد چاپ می‌شدند و یک‌بار هم به‌عنوان بهترین شعر در استان انتخاب شد.

اما وقتی بزرگ‌تر شدم فهمیدم همه‌شان فقط وزن خوبی داشته‌اند و احساس کردم از نظر حسی و هنری پوچ‌اند و از اون زمان دیگه چیزی ننوشتم.

از هجده سالگی رفتم سراغ موسیقی و نوازندگی رو شروع کردم.

به نظر شما هنر جایگاه درمان‌کنندگی دارد؟ یعنی انسان امروز می‌تواند در پناه هنر فضای امنی داشته باشد؟

اگر منظورتان یک فضای امن درونی و روانی باشد بله هنر پناهگاهی عالی است. آدم‌ها به نظر من بیشتر از جنگ‌های داخلی و ذهنی‌شان هست که دچار ناآرامی میشن و هنر چه خالقش باشید و چه مخاطبش، می‌تونه این تنش‌ها رو به حداقل برسونه.

شاید برای کسب همین ذهن‌آرامی است که تا همین چند دهه پیش زن‌ها از هر فرهنگ‌ و ملیتی که بودند همیشه خودشون رو با نوعی از بافتنی مشغول می‌کردند.

تعهد هنرمند به عنوان یک فعال اندیشمند پس چه می شود؟

من شخصاً اعتقادی به متعهد بودن هنرمند ندارم. هنر تکلیفش مشخصه. موضوعی کاملاً شخصی و درونیه. اینکه هنری تأثیر بگذارد و رشدی ایجاد کنه لطفی است که هنرمند با ریاضت‌های شخصی‌اش و بدون قصد قبلی در حق جامعه‌اش کرده و اگر نه کسی حق بازخواست کردنش رو نداره.

اگر قرار باشه اثری خلق بشه با نیت تعهد و اندیشمندی و این مضامین، میشه همین آشفته‌بازار هنری که بعد از رویارویی باهاش هیچ اتفاقی در مخاطب نمی‌افته. به محض جدا شدنش از فضای عرضه‌ی اون اثر، فراموش میشه بی هیچ تلنگری.

هنرمند اگر با همه‌ی ابعاد وجودی‌اش _ حتی تشویش‌هاش _ به صلح رسیده باشه و در فضای شخصی‌اش با آفریده‌هاش رشد کرده باشه می‌تونه اون تلنگر رو ایجاد کنه.

در این باره کمی بیشتر توضیح بدید؟

ببینید ما به ازای چیزی که دریافت می‌کنیم متعهد هستیم اما هنرمند یک آفریننده است، داره بر اساس نگرشش به هستی چیزی رو خلق می‌کنه تا به رهایی برسه، اندیشه‌ای رو که ذهن و فضای شخصی‌اش رو درگیر کرده جسمیت می‌بخشه تا هم اون اندیشه و هم خودش رو آزاد کنه…

این آزادگی در شعر و موسیقی قابلیت تبیین دارد؟

حالا گاهی یک هنرمند هزاران کتاب خونده، اثر هنری دیده، آموزش دیده، ذهن و اندیشه‌اش رو ورزیده کرده بعد با این توشه‌ی غنی اثری رو خلق کرده خوب لطفی بوده که شامل حال مخاطب شده و اگر نه بدهی‌ای وجود نداره

در همه‌ی هنرها…چون مخاطب آزاده در انتخاب چیزی که می‌خواد بشنوه، ببینه و بخونه.

مخاطب یک داستان است و شاعر یکی داستان دیگر، به نظر شما در حوزه سرایش و ارائه اثر این نگرش در حال حاضر هست و موجوده؟

اتفاقاً تو فضای شعر چون زیبایی‌های کلامی و موسیقایی‌اش هم در جذب مخاطب تأثیر داره میشه خیلی آزادانه‌تر رفتار کرد

به عنوان یک شاعر تفاوت انسانی محتوایی در مقوله بسته‌های فرهنگی _ ادبی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این یه موضوع دوسویه است؛ یعنی مخاطب و هنرمند هر دو در ایجاد اون دخیل هستند.

مخاطب با بی‌شمار کانال‌های دریافت که فضا براش ایجاد کرده و اون هم پذیرفته و هنرمند با آفریده‌های سطحی و کم‌پشتوانه‌ای که از ترس فراموش شدن در هجوم محصولات هنری مرتب تولید کرده.

چرا نمی‌شود مخاطب امروز را با تولید مطالب تغذیه نمود؟ مخاطب امروز به دنبال چه چیزی می‌گردد؟

فکر می‌کنم ما بیشتر از هر چیز به یک مکث نیاز داریم.

مکثی از جانب مخاطب و اندیشه به اینکه واقعاً چی میخواد؟ اصلاً چیزی می‌خواد؟

و مکثی برای هنرمند تا بیاموزد مسابقه‌ای در کار نیست.

و اگر هست با خود و آثار پیشین خود اوست

به نظر شما مخاطب امروز با توجه به مطالعه کم خود این قابلیت قیاس را داراست؟

اگر مخاطب ماجراجویی باشد که هیجان کشف سرزمین‌های ناشناخته‌ی اثر او رو وادار به مطالعه‌ی بیشتر خواهد کرد.

و اگرنه که به محصولات ذهن پرکن قناعت کرده و هر روز دنبال تنوع و محصول جدیدی است که دچار ملال نشود.

در هر حال امروزه مخاطب بسیار اثرگذار است چه در اقتصاد کالای فرهنگی ه در میزان اثرپذیری از توانمندی‌های فرهنگی و ادبی، با این همه فعالین حوزه شعر و ادب به نوعی در یک شرایط یک طرفه قرار دارند. نه چهره می شوند نه مخاطب پسند. به همین خاطر سراغ عوامل جانبی یا حاشیه می روند. به نظر شما هنر مستقل میزان پایداری خود را می تواند در حد کمترین سطح بررسی نماید و با آن اتکا کند؟

هنر مستقل باید پیش از اینکه به دنبال جذب مخاطب باشد باید خود را غنی کند، صیقل دهد و کاغذ سیاه‌کردن‌هایش را به اسم شعر و قصه تحویل ندهد. در خلوت ریاضت بکشد و توشه بیندوزد تا به بار بنشیند.

این‌همه شاعر و این‌همه شعرهای دراز، دریغ از یکی که در خاطر بماند و نقل شود.

سپاسگزاریم از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. به عنوان حرف پایانی اگر نکته ای مانده بفرمایید؟

سپاس از شما و نکته‌ی آخر اینکه فرزند زمانه‌ی خود باشیم اما هزار جهد بکردن را از پیشینیان‌مان بیاموزیم.

**

با سیلی های سرخ

عبورم دادی از کوره راه ها

من مردِ مارخورده ی زیرِ درخت خوابیده بودم

و تو

پیامبرِ «اِهدِ قَومی اِنهُ لایَعلَمون» بر لب

با خوراندن سیب های ناسرخ گندیده

و چنگی در

گیسوان من پیچیده.

تو سوار بر اسب

و من بیابان به بیابان روی شن ها کشیده

خودم را خط به خط بالا آوردم.

از رد تازیانه

بر پا و پشت

رد شدم راه به راه تا قبولم کنی.

با سیلی و چنگ و تازیانه

بیا

و

بشارتم ده که

هدایت شده ام.

#آناهید

  • نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
  • منبع خبر : خاتون شرق