چرا ادبیات ۶؟
چرا ادبیات ۶؟
قسمت ششم

چرا ادبیات ۶
گفتگوی مسعود اصغر نژاد بلوچی
شاعر، نویسنده، پژوهشگر و‌ دبیر بخش ادب و‌فرهنگ خاتون شرق
با
سحر مقصودی
نویسنده چهار رمان فارسی

مسعود بلوچی:
بعد از توضیحات مفید شما در مورد عدم وجود قوانین حمایتی کپی رایت قصد دارم در مورد دلایل احتمالی موضوعی که مدتهاست دغدغه ی ذهنی ام شده صحبتی داشته باشیم. این روزها آنچه به نظر می رسد این است که گویی آثار تکراری چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ سبک‌ بیش از کتب جدید و متفاوت مورد توجه قرار می گیرند، به نظر شما آیا اینطور نیست؟ و اگر چنین است لطفا کمی به دلایل آن بپردازید.

سحر مقصودی:
-جالب اینکه من هم تا حدودی با تشخیص شما همسو هستم. قبل از هر نشانه گذاری ای باید خاطر نشان کرد؛ همان طور که غذا و آب را به عنوان اولین نیازها برای رفع گرسنگی و تشنگی نمی شود از زندگی و سبد کالای خانوار حذف کرد، باید بدانیم که در چنین عصر اطلاعاتی ای، روح هم بدون غذا دچار سوء تغذیه شده و عقب افتاده خواهد ماند. بنابراین برای تامین خوراک روحی به طور حتم کتاب را باید به فهرست سبد کالای مورد نیاز زندگی اضافه کنیم.
از طرفی اولویت های هر یک از ما ابتدا برحسب ارزش های خانوادگی_شخصی و در مرحله بعد بنابر ارزش های عمومی دسته بندی می شود. اگر کمی به گذشته ی نسل های قبل توجه کنیم، به راحتی متوجه می شویم که در آن دوران مطالعه یک ارزش والای شخصیتی فردی و اجتماعی محسوب می شد.
اما آیا امروزه چنین موضوعی ارزش به حساب می آید؟
شاید این تغییر ارزش هاست که سبب شده کتاب از سبد خانواده ایرانی کنار گذاشته شود. اما از طرفی تاثیر مسائل اجتماعی و اقتصادی بر این مهم را نباید انکار کرد.
به عبارتی یکی از علل اصلی نبود کتاب در سبد کالای خانوار می تواند ناشی از مشکلات مالی باشد. همانطور که می دانیم مسائل اقتصادی به طور قطع ذهن را از چنین مهمی دور نگه خواهد داشت. از طرفی متاسفانه گویی والدین به حدی درگیر وضعیت اقتصادی هستند که فرصتی برای خواندن کتاب برای فرزندان یا حتی خودشان را ندارند.
موضوع دیگری که باید به ان اشاره کنم این است که شاید ریشه ی دیگر این معضل با شیوه رشد نسل جدید گره خورده باشد.
نسلی که گویی بیش از هر دوره ی دیگری دچار دوگانگی شده است. برای درک بهتر این موضوع کافی است نگاهی به غول کنکور بیاندازیم. با کمی تعمق به راحتی متوجه خواهیم شد طلایی ترین دوره ی رشد فکری یک نوجوان که نیازمند پرورش به واسطه ی مطالعه است با توصیه های مسموم عوامل آموزشی مدرسه چنان قربانی می شود که بی شک اثر منفی آن سالیان سال و یا حتا تا آخر عمر بر دانش آموز باقی خواهد ماند.
به عنوان مثال، تقریبا اکثر دبیرستان ها در دو سال آخر مقطع متوسطه هر گونه فعالیت خارج از «توصیه مشاور تحصیلی» مدرسه را برای دانش آموزان ممنوع می کنند. بطوریکه کادر آموزشی مدارس در جلسات اولیا و مربیان مدام گوشزد می کنند که نوجوان باید همچون زندانی، محکوم به مرور هزارباره کتب درسی و‌ جزوات کمک آموزشی باشد و هر گونه فعالیتی غیر از درس خواندن تفریح محسوب شده و در نتیجه کنکور موفقیت آمیزی برای دانش آموز وجود نخواهد داشت.
از این رو مدام به خانواده ها اعلام می شود که از هر نوع فعالیت غیر درسی فرزندان خود جلو گیری کنند و البته ده ها توصیه مشابه دیگر که زیر پرچم غول کنکور پیشنهاد و باید اجرایی شود.
آنچه مسلم است این است که به راحتی می شود فهمید این سختگیری ها در وحله اول به هدف «درجه یک شدن مدارس » اعمال می شود.
گویی این موضوع در دبیرستان ها تبدیل به رسم شده که بعد از کنکور دیوار خارجی مدارس مزین به بنرهای طولانی ای باشد تا از این طریق هر مدیری کادر آموزشی خود را نمونه ای بی بدیل معرفی می کند.
بنابراین چنین سیاستی نه تنها از هیچ اقدامی برای ممنوع کردن مطالعات غیر درسی فروگذاری نخواهد کرد بلکه با قدرت هر چه تمام تر والدین را با خود همسو می کند تا آنان را در هدف به شهرت رساندن دبیرستان یاری کنند.
پس با یک حساب سرانگشتی می شود فهمید سالانه چند درصد از بکرترین و پویا ترین اذهان جامعه به بهانه کنکور از دور سرانه مفید و سازنده مطالعه خارج خواهند شد.
و اما روی دیگر این مهم بر می گردد به نویسنده ی امروزی. همانطور که می دانید من بر این باورم «ارزش واقعی هنر» در «شکل و چگونگی بیان»آن است نه در موضوع انتخاب شده و یا میزان شاخ و برگ دادن به آن.
یعنی یک نویسند موفق باید مدام در نظر داشته باشد که با رهایی از محدودیت طرح، که عنصر اساسی همه ی داستان هاست، به منظور پربارتر شدن مسیر روایت قصه، آزادی عمل را از دست ندهد.

همانطور که نقاش باید به دنبال مفری باشد تا تابلوی کشیده شده شبیه به عکاسی صرف نشود در داستان نویسی نیز نویسنده، ضمن آنکه واقعیت را با قدرت ذهن خود تلفیق می کند، نباید بر ضرورت منطقی نشان دادن هر چیزی سماجت بورزد، چراکه این امر می تواند یک اثر خوب قدرتمند را تبدیل پدیده فراگیرِ نویسندگی به سبک ژورنالیستی کند.
به نظر من تنها راهکار نجات از این آفت، تحقیق، جست‌وجو و نگارش به سبک آگاهانه برای هر نویسنده ای است، باشد که بتواند داستان خود را به چیزی بیش از یک روایت صِرف و تکراری بدل کند.
بنابراین آنچه در نهایت باید حاصل شود
امتزاج تمایلات در سبک های متفاوت است نه تکرار چیزهایی که از قبل بوده و ما در هر متن و نوشته ای با آنها برخورد کرده ایم.
به نظر من آنچه درطول تاریخ ادبیات داستانی ثابت شده این است که؛ واقعگرایی خالص هرگز به صورت کامل موفق نبوده است، بلکه این واقعگرایی مخلوط با رمانتیسم و عواطف و احساسات است که می تواند سال ها و یا شاید قرن ها کتابی را در لیست بهترین آثار قرار دهد. کسب مهارت های فوق در نهایت منتج به این مهم خواهد شد که مخاطب نسل جدید از کتب ترجمه بی نیاز شود و یا حتا از این فراتر، بتواند سبک بازار ادبیات را تعیین و نویسندگان را به سمت و سیاقی نوین سوق بدهد.