آغاز به نوشتن
آغاز به نوشتن
برای رسیدن به هدف لازم است تلاش کرد. و برای تلاش لازم است آموخت تا کمتر تلاش کرد و بیشتر بهره برد. در این بخش وارد بدنه اصلی نوشتن می شویم.

 

نویسنده: نیلوفر لهراسبی

آغاز به نوشتن، از آن جهت که می‌تواند به‌مثابه و در جایگاه خشت اولیه برای قرارگرفتن بنای نویسندگی قلمداد شود، مرحله‌ای بسیار تعیین‌کننده و حائز اهمیت که باید با دقت بیشتر نسبت به مراحل اولیه بدان نگریست و پرداخت.

در این مرحله، در گام اول لازم است فرد پیش از هرکار، اقدام به کسب مهارت‌هایی کند که هرکدام از آن‌ها می‌توانند در قدم‌های بعدی پیش رو، نقشی بی‌بدیل در جهت کمک به او ایفا نمایند.

ازجمله مهم‌ترین این مهارت‌ها مواردی است که مختصراً  به آن‌ها اشاره می‌شود:

مهارت دقیق دیدن: فردی که می‌خواهد با موفقیت از عهده نوشتن برآید لازم است قبل از هر مهارت دیگر یاد بگیرد چگونه می‌توان به اطراف به درست و دقت نگریست و دید. درواقع وی باید صاحب چشمانی شود که اصلی‌ترین وجه تمایز او با سایر افراد خواهند بود؛ چراکه بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تفاوت نویسندگان با دیگران در نوع نگریستنشان است. در این رابطه فرد باید تمرین کند که چگونه می‌توان ریزبینانه، جستجوگرانه و نکته سنجانه به پیرامون دقیق شد تا ریزترین جزئیات نیز از نظر وی دور نماند.
مهارت متفاوت دیدن: به جز دقیق بودن، ویژگی دیگرِ چشمان یک نویسنده «متفاوت نگاه کردن» است. برای نوشتن، آن هم نوشتنی موفق می‌بایست ضمن دقت به همه جزئیات، آموخت که چگونه می‌توان نسبت به وقایع، اشیاء، افراد و … جوری دیگر نگریست. جهت کسب این مهارت می‌بایستی زاویه معمول نگاه را به سمتی ساختارشکنانه و متفاوت تغییر داده و از تعابیری خلاقانه مانند تشبیهات و استعاره‌ها برای توصیف پیرامون استفاده کرد.

در جهت تمرین و تقویت این مهارت می‌توان با فانتزی سازی سعی کرد که به اشیاء جان داد و یا آن‌ها را به چیزی غیر ازآنچه واقعاً  هستند تشبیه کرد. تمثیل شاخه‌های یک درخت که به تمنای در آغوش کشیدن خورشید به سویش گشوده شده یا اشکال گوناگون ابرها که پهنه آسمان را همچون بوم نقاشی مصور ساخته از این جمله استعاره‌هاست.

به‌جای نشانی، نشان دهید: به‌موازات کسب و تقویت مهارت‌های دقیق و متفاوت دیدن، می‌بایست تمرین کرد آنچه مشاهده می‌شود را مانند یک نقاش چیره‌دست به تصویر کشید. جمله معروف «آنتوان چخوف» که در آن می‌گوید: به من نگویید ماه می‌درخشد بلکه درخشش را بر روی خرده‌های شیشه نشان دهید، اشاره به همین مهارت دارد.

در آغاز مسیر نوشتن باید آموخت چگونه می‌توان به‌جای اشاره کردن و نشانی دادن دست به وصف و شکافتن و نشان دادن زد. در این راستا می‌بایست از مهارت‌هایی که در رابطه با نوع نگاه کردن به‌دست‌آمده استفاده کرد و تا حدی که امکان دارد آنچه در ذهن نقش بسته است را به شکلی هرچند ملموس برای خواننده توصیف نمود. به‌عنوان‌مثال به‌جای اشاره به «اضطراب» یا «دل‌شوره» در شخصیتی از شخصیت‌های داستان باید از حالاتی مانند «جویدن ناخن، لرزش دستان، نفس‌نفس زدن و رنگ‌پریده» در او سخن گفت.

ثبت و ضبط اطراف: افراد، اتفاقات و موقعیت‌های جذاب و قابل‌توجه که هریک از آن‌ها می‌توانند زمانی در جایگاه عناصری تعیین‌کننده در دل داستان‌ها نقش بازی کنند پیش از آنکه در تیررس نگاه قرار گیرند خبر نمی‌کنند. لذا لازم است در اولین قدم‌های مسیرِ «نوشتن»، دفترچه یادداشتی تهیه و به‌مانند چشم‌ها و گوشهای فرد «نو قلم» همراه همیشگی او باشد. در «ایستگاه اتوبوس»، «صف نانوانی»، «واگن مترو»، «نیمکت‌های پارک»، «فروشگاه محل» و هر جای دیگری که مورد خاصی به نظر آمد، این دفترچه از جیب یا کیف خارج و آنچه به نگاه و در نظر، جالب آمده به دقت در آن ثبت می‌شود و به‌این‌ترتیب از هرز رفتن این سرمایه‌های بالقوه باارزش که هرکدام از آن‌ها می‌توانند روزی بسیار به کار بیایند جلوگیری می‌شود.
مهارت ایجاز: مهارت دیگری که برای توفیق در امر نوشتن ضروری است در اولین قدم‌ها نسبت به آموختن و تمرین آن تلاش کرد، مهارت مختصر و مفید گویی است. در این راستا می‌بایست نوع نگارش را به سمت و سویی سوق داد که با بهره‌گیری از حداقل کلمات، حداکثر مفهوم انتقال یابد.

اصولاً پرهیز از «اطاله کلام» از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در جهت ایجاد جذابیت برای نوشتار به شمار می‌آید. هرچه بتوان به این‌سو پیش رفت که با کمترین واژگان ممکن شفاف‌ترین، ملموس‌ترین و نزدیک‌ترین توصیف‌ها را از محتویات ذهن ارائه داد، ماحصل کارِ نوشتن برای خواننده‌ای که طبیعتاً  علاقه‌ای به خواندن از حواشی و نشستن پای پرگویی‌ها را ندارد، خواندنی‌تر خواهد بود.