جهان‌بینی در نوشتن
جهان‌بینی در نوشتن
برای خوانش درست باید درست آموزش دید...

نویسنده: نیلوفر لهراسبی

 

در عالم نگاشتن و نوشتن، ماهیتی خنثی و بی‌طرف برای خالق اثر، امری بی معنا و ناشدنی است. هر انسانی از بدو تولد بنا به تجربیات زیسته یا آموزه های اکتسابی اش، در رابطه با مسائل گوناگون صاحب “مواضع”و اندیشه هایی مشخص و مرزبندی شده می گردد و شخصی که در عرصه‌ای خاص دست به آفرینش می‌زند همچون پیامبری درصدد انعکاس همین خط‌کشی‌هاست.

“خوب و بد”، “درست و غلط” و “باید و نباید” های ما در تقابل با جنبه‌های مختلف زندگی،”جهان‌بینی” مان را شکل می‌دهد و “جهان‌بینی ” ما، زاویه نگاهمان نسبت به موقعیت‌هایی که در آن قرار داریم را تعیین می‌کند.

“زاویه دید” هر نویسنده درواقع جنس نگاه او در مواجهه با پیرامون اوست. “پیرامونی ” که درنهایت “پیرنگ ” و ساختار داستانش را می‌سازد و داستان از آن موقعیت است که روایت می‌شود.

در مسیر خلق یک اثر، ابتدا ” نویسنده از دو مرحله “احساس ” و سپس “ادراک ” عبور می‌کند تا سرانجام آنچه پیش از این وجود نداشته است را بیافریند.

عنصر “ادراک ” که در طول روایتگری در قالب توصیف موقعیت‌ها یا اصطکاک میان افراد یا اجزای داستان خود را به منصه‌ی ظهور می‌گذارد، زاییده همان جهان‌بینی نویسنده است.

نویسنده برای آنکه بتواند اثرگذار قدم بردارد و مخاطب را مجذوب خویش سازد ابتدا می‌بایست خود تحت تأثیر قرارگرفته باشد و در تقابل و مواجهه با مسائل مختلف جاری در پیرامونش از لاک انفعال و بی‌تفاوتی بیرون آمده و حتی‌الامکان در رابطه با مسائلی که بدنه جامعه از نزدیک با آن‌ها دست‌به‌گریبان است صاحب مواضعی تعریف‌شده و مشخص باشد و درواقع همین اثرپذیری با مرزبندی‌های محکم و پررنگ است که چارچوب و محتوای جهان‌بینی او را شکل می‌دهد.

جهان‌بینی نویسنده یک اثر، مدام ” در عمق ساختار داستان جریان دارد و در شکل صحیحش، خالق نوشته بدون آنکه اشاره‌ای مستقیم بدان داشته باشد به‌واسطه اش درون‌مایه، تم یا مضمون نوشتار را ایجاد کرده و خواننده و مخاطب دردمند را به یافتن ریشه درد و طریقه درمان آن رهنمون می‌گردد.

برای تبیین بهتر این ساز و کار می‌توان موسیقی متن فیلم‌ها را مثال زد. یک موسیقی متن موفق نیز به همین‌گونه، بدون آنکه به‌وضوح و منفک از سایر اجزای فیلم شنیده شود، بیننده را به سمت و سویی که مدنظر کارگردان است سوق می‌دهد. هرچه این صوت و نوا در عمق بیشتری از لایه‌های مشهود فرو رود و هر اندازه مستمرتر باشد تأثیر آن در جهت هدایت مخاطب به مقصدی که هدف سازنده‌اش است بیشتر خواهد بود.

جهان‌بینی داستان‌نویس نیز می‌بایست به همین شکل عمل کند: مستمر اما مستتر!

نوع نگاه و زاویه دید نویسنده هر اندازه بیشتر از جانب عقل تأییدشده باشد و در معنا دادن به مفهوم زندگی انسان و انگیزه بخشیدن به وی در جهت نیل به تعالی و رشد موفق‌تر و مؤثرتر قدم بردارد، با صحت و حقیقت همسوتر است.

به بیانی دیگر هرچقدر جنس تعلقات و تعهدات اهالی قلم به واقعیات خاکستری جامعه نزدیک‌تر و از دوقطبی سفید و سیاه آرمان زدگی دورتر باشد، آن‌ها در پرداختن به رسالتی که بر دوش دارند کامیاب‌تر خواهند بود.

در این میان لازم به تأکید است رابطه میان مواضع و جهان‌بینی نویسندگان و مخاطبانشان امری دوسویه است. بدین ترتیب که از یک‌سو سبک زندگی و دغدغه‌های رایج میان آحاد جامعه بر نوع نگرش و زاویه دید نویسنده نسبت به مسائل تأثیر می‌گذارد و از سویی دیگر نویسندگان با خلق آثارشان برجهان فکری حاکم در اجتماع اثرگذار ظاهر می‌شوند و به بیانی دیگر در تلاش‌اند که با بهره‌گیری از توانمندی و استعدادهای خود تأثیری که از اطراف خویش پذیرفته‌اند را از دریچه بینش خویش و با تمسک و بهره‌گیری از نوع نگرش خود به شکلی شفاف و با تعاریف و توصیفاتی بالغانه، منعکس نموده و باز نمایانند.

به عنوان نمونه می‌توان به آثاری چون “سفر ” و “جای خالی سلوچ ” محمود دولت‌آبادی اشاره کرد که نویسنده در آن‌ها سعی دارد فاصله کلان طبقاتی را در بستری از رئالیسم انتقادی به بطن جامعه بازتاب دهد.