نمـادی بر فـَرّ خراسـان
نمـادی بر فـَرّ خراسـان
«خاکِ پایی که سرمه‌یِ چَشمِ نیشابور شد ...»؛ این، عبارتی است که تاریخ‌نگار نیشابور -استاد فریدون گرایلی- یکی از زرّین‌ترین فصل‌های تاریخ نیشابور خراسان را با آن می‌آغازد: فصل مهرورزی مُدام که دمادم، خراسان را شکوه ‌بخشد و ارج ‌افزاید و چونانکه خراسان‌شناس فقید -استاد عبدالحمید مولوی- ‌نوشته است: «چون نیشابور جزو خراسان است ...»

حسین صومعه (hs.sunrise@gmail.com)

آغازی دیگر …

«خاکِ پایی که سرمه‌یِ چَشمِ نیشابور شد …»؛ این، عبارتی است که تاریخ‌نگار نیشابور -استاد فریدون گرایلی- یکی از زرّین‌ترین فصل‌های تاریخ نیشابور خراسان را با آن می‌آغازد: فصل مهرورزی مُدام که دمادم، خراسان را شکوه ‌بخشد و ارج ‌افزاید و چونانکه خراسان‌شناس فقید -استاد عبدالحمید مولوی- ‌نوشته است: «چون نیشابور جزو خراسان است …» این سرمه‌یِ شورانگیز مهرافروز، روشنی دیده‌یِ دلربای خراسان و مایه‌یِ فخر و شوکت خراسانیان… . باری؛ پنداری در روزگار ما، در این سال‌ها؛ خراسانِ بلندپایگاه؛ هنگامه‌ای دیگر، نوزایی خویش را در یاریگری شتابندگی رستاخیز فرهنگی ایرانِ جانان آغازیده و شورای فرهنگ عمومی استان خراسان رضوی، به گرامیداشت سالروز ورود حضرت امام علی‌بن موسی‌الرضا –علیه آلاف تحیه و الثناء- به خراسان را طی مصوبه شماره ۶۳، به عنوان «روز ملی خراسان» نامگذاری نموده است. سیزدهمین آیین روز ملی خراسان در تیرماه ۱۳۹۸ در نیشابور -پایگاه تاریخ و فرهنگ خراسان- برگزار شد و ثبت این یادروز فرخنده، به عنوان یک «روز ملی» در «تقویم رسمی کشور» همچنان در دست پیگیری است. نوشتار پیش روی، بخش دوم از گزارشی چهاربخشی بر «بنیان‌های تاریخی و فرهنگی روز ملی خراسان» است که سرانجام؛ در بخش پایانی، پیشنهادهایی برای بهینگی بسترسازی ثبت و برگزاری این یادروز گرانقدر در راستای پاسداشت هویت خراسانی ایران‌زمین، ارایه می‌نماید. اینک و در بخش دوم؛ گفتار را با گزارشی بر «بازشناسی خراسان بزرگ و جایگاه نیشابور در آن» پی می‌گیریم.

خراسان بزرگ و گستره‌یِ آن

«خراسان»؛ xwarāsān در پارسی میانه(۱۳)؛ در لغت، به معنای مشرق، یعنی «جای برآمدن آفتاب» است.(۱۴) مسعودی در معرفی خراسان نوشته است: «ایرانیان، نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را «خراسان» نامیده‌اند که «خُر» همان «خورشید» است و این نواحی را به «طلوع خورشید» منسوب داشته‌اند و جهت دیگر را که مغرب است. «خُربَران» نامیده‌اند».(۱۵) فخرالدین اسعد گرگانی، در مثنوی «ویس و رامین» معنی خراسان را چنین تبیین می‌نماید:

به لفظ پَهلَوی هرکو شناسد

خوراسان آن بود کز وی خور آید

خوراسان را بود معنی خور-آیان

کجا از وی خور آید سوی ایران؟(۱۶)

شواهد تاریخی، بیانگر این است که سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچ‌گاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدوده‌اش همواره کاهش یا گسترش یافته است. اما بی‌گمان، سرزمین قدیم خراسان به مراتب گسترده‌تر از خراسان کنونی بوده و در دوره‌های قبل و بعد از اسلام، به تدریج تغییراتی در مرزهای آن پدیدار گردیده، تا به صورت کنونی درآمده است.(۱۷)

در نگاهی کلی، می‌توان خراسان را سرزمینی به شمار آورد که از نزدیک کرانه‌های جنوب شرقی دریای خزر تا بلندی‌های حصارمانند پامیر و هندوکش، گسترده و از نظری دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یا ری تا شرق (آنجا که خور برآید) کشیده می‌شده است.(۱۸) این گسترده‌زمین مشرقی، در دوران ماقبل تاریخ؛ کانون حوادث زندگی نژاد «آریا» (آرین‌ها) بوده(۱۹) و در دوران هخامنشیان، ساتراپی «پرثو» یا «پارت» را تشکیل می‌داد. در دوره‌های بعد، دسته‌ای از مردم پارت، امپراتوری اشکانیان را بنیان نهادند.(۲۰) خراسان، در دوره ساسانیان؛ یکی از چهار استان مهم کشور به شمار می‌آمد. این استان، به چهار بخش تقسیم می‌شد و این بخش‌ها عبارت بودند از: «مرو»، «نیشابور» {یا «ابرشهر»}، «هرات» و «بلخ».(۲۱)

در دوره اسلامی نیز با الگوگیری از روش ساسانیان، این منطقه گسترده به چهار بخش گردید و خراسان غربی، «ربع نیشابور» خوانده می‌شد.(۲۲) خراسان در دوره اسلامی؛ اهمیت و رونق دوچندان یافت؛ چنانکه محمد مقدسی –جهانگَرد و جغرافیدان نامدار سده ۴ هجری- خراسان را مهم‌ترین سرزمین‌ها دانسته که بیش از همه‌جا دانشمند دارد، جای نیکوکاری و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است.(۲۳)

ریشه‌های ژرفناک خراسان

باری؛ خراسان -سرزمین خورشید- از دیرباز، دارای جایگاه ویژه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام بوده و یکی از پایگاه‌های پویا و تنومند این حوزه تمدنی به شمار می‌آید.(۲۴) هر جا که سخن از جایگاه و جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان باشد، ناگزیر؛ چهار شهر بنیادین خراسانی – «بلخ»، «نیشابور»، «مرو» و «هرات»-، جان و بن‌مایه سخن را سامان می‌دهند، چونانکه گفته‌اند: «ریشه‌های ژرفناک خراسان را بایست در دل تاریخ پُردرازنای بلخ، نیشابور، ماوراءالنهر و هرات پیداکرد.»(۲۵) و در گفتاری دیگر: «نیشابور، یکی از شهرهای کهن ایران است که برجسته‌ترین نقش آن در تاریخ ایران، نقشی است که در عرصه فرهنگ و دانش از خود برجای گذاشته است. در واقع؛ این شهر، همراه با بخارا و مرو و بلخ و سمرقند، استوانه‌های دیار خراسان بزرگ را تشکیل داده، در تقویت بنیه علمی سرزمین پهناور ایران، نقشی اساسی داشته و سرحلقه بسیاری از مکتب‌ها و جریان‌های فکری جهان اسلام را به سرنوشت تاریخی خود، پیوند زده است.»(۲۶)

همانا در روشنگری پیشینه تاریخی و فرهنگی پیش‌گفته؛ چه از لابلای رساله‌ها و کتاب‌ها و نبشتارهای کهن و چه در آرشیو موزه‌ها و گنجینه‌های سرتاسر جهان؛ گواهی‌ها و نمونه‌های فراوان، نشان توان داد و در این گفتار؛ جای سخن، بسیار است. پس، از راه کوتاهی سخن؛  به بازگویی سخن خراسان‌شناس بزرگ معاصر –جناب استاد زنده‌یاد عبدالحمید مولوی {۱۲۸۶-۱۳۵۷ش}- بسنده می‌نماییم که: «شهر نیشابور، از نظر مرکزیت و اهمیت علمی، پایگاه نخستین علوم اسلامی بوده و با هیچ یک از بلاد {شهرهایِ} کوفه و بغداد و ری و گرگان و اصفهان و شیراز و کرمان و سیستان و هرات و مرو و سمرقند و بخارا و خوارزم و امثال آن، قابل مقایسه نیست و تمام شهرهای دیگر اسلامی، علوم خود را از منبع کمال نیشابوریان اخذ می‌کرده‌اند و شهر نیشابور را در قرونی که آبادی داشته؛ چشم و چراغ سایر شهرهای مسلمانان می‌توان گفت.»(۲۷)

خراسان نیشابوری

باری؛ ژرفای نگاه دانشمند فقید خراسان‌شناس، به فراسوی خراسان امروزین و حتی خراسان بزرگ قدیم است. او، نیشابور خراسان را از دریچه ایران بزرگ فرهنگی {بخش ایرانی جهان اسلام} می‌نگرد. به فراخور این نوشتار، که نگاهی ویژه به خراسان ایران امروز دارد و براستی: خراسان امروزین، بخش غربی جغرافیای سرزمینی خراسان بزرگ تاریخی–فرهنگی است؛ پس باید به استواری، بر زبان آورد که: «نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی، باقی مانده است.»(۲۸) این نیشابور -مرکز ربع نیشابور یا خراسان بزرگ غربی- در نوشتار استاد محمدرضا شفیعی کدکنی بر کتاب تاریخ الحاکم؛ کانون تاریخ و فرهنگ سرزمینی است که «در جنوب؛ از حدود کاشمر امروز، شروع می‌شود، تا دامنه کوه‌های هزار مسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) می‌گسترد و از مشرق؛ در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب، فرا می‌گیرد. یعنی مجموعه خراسان کنونی، که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد. بنا بر عرف این کتاب، تقریباً، همه خراسانیان کنونی، نیشابوری‌اند.»(۲۹)

نمادی بر فرّ خراسان

با این پیشینه؛ همانا اگر خراسان و خراسانیان امروز را آهنگ آن باشد که نماد و یادروزی بر فخر خراسانی بودن خود و بر فرّ خراسان بودن سرزمینشان بر آرند؛ آیا برازنده‌تر و درخشنده‌تر از نمادها و یادهای آن خراسانی که دانشمند خراسان‌شناس، جناب استاد عبدالحمید مولوی، از آن داد سخن می‌دهد؛ باز خواهند یافت؟! که بزرگ خراسان‌شناسان می‌نگارد: «با اینکه بغداد پایتخت خلفای عباسی بوده و برای پیشرفت علوم مختلفه، تسهیلات زیاد وجود داشته است. مع‌الوصف؛ با پیدایش مرکز علمی بغداد، «شهر نیشابور» که سابقه علمی قدیم‌تری داشته در قرون بعد با بغداد، هم‌رتبه بوده و موقعیت علمی و دینی خود را کاملا محفوظ داشته است و با مراجعه به تاریخ قرون اولیه اسلام، هیچ شهری مانند نیشابور، در بلاد اسلامی؛ از شرق تا غرب، وجود نداشته و به کوتاهی سخن می‌توان گفت: که اهمیت علمی نیشابور در ترویج دین اسلام و بسط علوم مختلفه آن، مانند نداشته است و چون نیشابور، جزو خراسان است؛ به عبارت دیگر می‌توان گفت که خراسان در ترویج دین اسلام و تالیف کتب دینی و پیشرفت علوم متداوله وقت، بر تمام ممالک اسلامی تفوق داشته و علَمدار نشر احادیث و احکام قرآن و بسط علوم دینی در روی زمین بوده است.»(۳۰)

در همین دوران؛ در سپیده‌دم سده سوم هجری؛ نیشابور -دارالعِلم خراسان- که همبودگاه خراسانیان و دیگر ایرانیان و باشندگان دانش‌ورز از سرتاسر جهان است؛ خالق رویدادی سترگ می‌شود که به گفته ابوعبدالله حاکم: «برکت آن تا ابد بر سُکّان این بلد، فایض و باقی است.»(۳۱)

در بخش سوم؛ گفتار را با «بازشناسی رویدادها و یادمان‌های رضوی نیشابور» دنبال خواهیم کرد؛ کارنامه و سرگذشتی که آن را «سرفصل نوینی در پیشرفت‌ علمی و فرهنگی خطه خراسان» دانسته‌اند…

منابع و پانوشت‌ها:

۱۳٫ مکنزی، د.ن، «فرهنگ کوچک زبان پهلوی»، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۳، ص۲۳۳٫

۱۴٫ خوارزمی، احمد بن یوسف، «مفاتیح العلوم»، ترجمه حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ص۱۱۱٫

۱۵٫ مسعودی، علی بن حسین، «التنبیه و الاشراف»، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵، ص۳۰٫

۱۶٫ گرگانی، فخرالدین اسعد، «ویس و رامین»، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنگاه نشر اندیشه، ۱۳۳۷، ص۱۲۸.

۱۷٫ رنجبر، احمد، «خراسان بزرگ»، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص۱۶٫

۱۸٫ آلتون، دانیل آل، «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان»، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷، ص۸-۱۱٫

۱۹٫ پیرنیا، حسن، «تاریخ ایران باستان»، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰، ج۲، ص۱۴۲۷.

۲۰٫ بارتولد، «تذکره جغرافیای تاریخی ایران»، ترجمه حمزه سردادور، تهران: طوس، ۱۳۵۸، صص۱۱۸، ۲۷٫

۲۱٫ آلتون، همان، ص۱۲٫

۲۲٫ صومعه، حسین،«بازشناسی ربع نیشابور و تقسیمات جغرافیایی آن»، آفتاب صبح نیشابور، ش۱۳، ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ص۳٫

۲۳٫ مقدسی، محمد بن احمد، «احسن ‌التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ج۲، ص۳۷۸٫

۲۴٫ نظریان، حسن، «دیرینگی ایران، مرکزیت علمی خراسان و جایگاه نیشابور» در «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، سید حسن مجتبوی، جواد محقق نیشابوری، حسن نظریان، نیشابور: دانشگاه آراد اسلامی، ۱۳۹۲، صص۹-۱۲٫

۲۵٫ پویان، رسول، «ریشه‌های خراسان کهن»، وبگاه خراسان‌زمین (www.khorasanzameen.net)، ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، بند۴٫

۲۶٫ جعفریان، رسول، «مقدمه مصحح» در «کتابچه نیشابور»، تالیف میرزا عبدالحسین بن عبدالکریم درودی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۲، ص۷٫

۲۷٫ مولوی، عبدالحمید، «آثار باستانی خراسان»، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۲، ج۱، ص۱۷۷٫

۲۸٫ حسینی، محمدباقر، «عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد،  شماره ۱۱۸و ۱۱۹، پاییز و زمستان ۱۳۷۶، ص۴۲۹٫

۲۹٫ شفیعی کدکنی، محمدرضا، «پیشگفتار» در «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تهران: آگه، ۱۳۷۵، ص۱۳-۱۴٫

۳۰٫ مولوی، عبدالحمید، «نیشابور، مرکز خراسان و قدیم‌ترین پایگاه علوم اسلامی در ایران»، نشریه دانشکده علوم معقول و منقول مشهد، ۱۳۴۷، ش۱، ص۲۰۶٫

۳۱٫ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، همان، ص۲۰۷٫

  • نویسنده : حسین صومعه
  • منبع خبر : خاتون شرق