نقدی برمستند داستانی نه برای جنگ
نقدی برمستند داستانی نه برای جنگ
خاتون شرق - "جنگ هرگز موضوع خوبی برای نوشتن نبوده است." این جمله آغازین مقدمه کتاب "نه برای جنگ" است. جنگ شوم‌ترین پدیده‌ای است که انسان با خود بر روی زمین آورده و همین پدیده شوم دست‌مایه بزرگ‌ترین آثار ادبی جهان شده تا انسان خویشتن را در آینه زشت‌ترین اعمالی که می‌تواند از او سربزند دوباره بازشناسد.

به قلم سعید صفارائی / حتی درنده‌خوترین حیوانات روی زمین هم مانند این حیوان ناطق ۲پا قادر به قتل‌وعام‌هایی چنان عظیم از همنوعان خود نیستند و مضحک‌ترین بخش ماجرا آنجاست که بزرگ‌ترین آثار حماسی جهان در شرح همین کشتارها سروده و نوشته شده و برخی از این مایه‌های سرشکستگی بشریت مانند ایلیاد و اودیسه چنان مقبول طبع مردم واقع شده که در ردیف بزرگ‌ترین آثار دوران قرار گرفته‌اند و به احتمال زیاد تا آخرین لحظه حضور انسان بر روی زمین سایه جنگ از سر این سیاره بخت برگشته کم نخواهد شد.
برای تداوم این فجایع بشری جنگ‌افروزان دائم در حال تغییر شکل و محتوای آن هستند.
همانطور که شکل جنگ پیشرفته می‌شود محتوای آن هم برای به کارگیری انسان‌های عصر جدید به عنوان جزئی از اجزای ماشین جنگ به نحو گریزناپذیری پیچیده‌تر شده است.
تفاوت شکلی از لحاظ نوع و جنس جنگ‌افزارهاست که به تدریج از حالت‌ ساده و ابتدایی مانند شمشیر و گرز و تیرو‌کمان تبدیل به سلاح‌های فوق پیشرفته شده و تفاوت محتوایی در دلایلی است که جنگ‌سالاران برای برانگیختن مردم به قصد متقاعد کردن آنان برای کشتن یکدیگر به کار می‌برند.
در گذشته رعایا به حکم پادشاه جهان‌گشا برای فتح سرزمین‌های دیگر با وعده کسب ثروت و غنیمت بر مرکب تاراج سوار می‌شدند و امروز به بهانه‌ گسترش آزادی و دفاع از مظلومان و مبارزه با تروریسم، اما در اصل برای به دست آوردن سود و ثروت، سوار بر پرندگان آهنین بر سر هر آنکه بر سر راهشان باشد مرگ می‌بارند و کشته شدن غیرنظامیان را با عنوان تلفات جانبی توجیه می‌کنند تا از زشتی جنایت خود بکاهند و در گسترش جنون‌آمیز این جنایات نگاه انسان به خود و ارتباطش با سایر انسان‌ها از روابط انسانی تهی می‌شود و این همان چیزی است که‌ حسین ثنایی‌نژاد نویسنده مستند داستانی “نه برای جنگ” از نگاهی دیگر به آن می‌رسد: “جنگ نه تنها زندگی انسان‌ها را از آنها می‌گیرد بلکه اصل زندگی را از درون تهی می‌سازد به گونه‌ای که او به تدریج اساسا در مرگ زندگی می‌کند.” (صفحه ۲۳۹)

دوگانه دوست و دشمن
در جنگ رابطه انسان‌ها با یکدیگر در دوگانه دوست و دشمن شکل می‌گیرد و خارج از این رابطه چیزی وجود ندارد.
در توصیف روایت جنگ برای نویسنده‌ای که خود جزیی از جریان جنگ بوده دشوارترین کار آن است که به دشمن نگاه انسانی داشته باشد و این کاری است که حسین ثنایی‌نژاد نویسنده کتاب “نه برای جنگ” در آن موفق بوده مانند صحنه‌ای که در همدردی با خانواده یکی از کشته‌ شده‌های عراقی مدفون در نزدیکی سنگرش می‌نویسد: ” اینجا جنازه‌ای از دشمن زیر خروارها خاک پنهان بود که خانواده‌ای در عراق برای به دست آوردنش بی‌تابی می‌کردند” یا وقتی پس از تصرف سنگر دشمن کیفی را پیدا می‌کند که حاوی لباس‌های سوغاتی یک سرباز یا افسر عراقی برای همسر و فرزندش است آرزو می‌کند ای کاش زنده باشد و برای آنها دوباره لباس بخرد و یا اسیر شده باشد ولی حداقل زنده مانده باشد.
نگاه نویسنده به همرزمانش هم فارغ از حضور آنان در میدان جنگ است‌. در صفحه ۲۹۲ نویسنده از عبارت مردان جنگ‌ برای توصیف همرزمانش استفاده می‌کند اما بلافاصله در جمله بعد گفته‌اش را تصحیح می‌کند و می‌گوید: “گفتم مردان جنگ، تنها چیزی که به قیافه آن آدم‌های عادی نمی‌آمد مرد جنگ بود. قیافه‌های معصوم و آرام که بسیاری از آنها هرگز در صحنه خشونت و زدوخورد قرار نگرفته بودند.”
ریتم تند بیان حوادث بدون اضافه‌گویی از نقاط قوت این مستند داستانی است اما عدم رعایت توالی زمانی در روایت حوادث و برگشت‌ها و پرش‌های زمانی گرچه بر جذابیت این کتاب افزوده اما گاهی سبب از دست رفتن خط زمانی و مکانی روایت شده به عنوان مثال در صفحه ۴۱ پاراگراف سوم که راوی داستان در حال روایت جریان عقب‌نشینی از عملیاتی است که در جریان آن مجروح شده بدون مقدمه‌چینی و زمینه‌‌سازی به چند شب قبل از آن عملیات در شورای فرماندهی برمی‌گردد.
اما این تکنیک در برخی صحنه‌ها درخشان از آب درآمده است. یکی از بازگشت‌های زمانی‌ موفق نویسنده در صفحه ۱۵ فصل نخست است که‌ در میانه شرح ماجرای مجروحیتش به آغاز ماجرا در زمستان سال ۱۳۶۳ و صحن‌ مسجد جامع نیشابور بازمی‌گردد.
یکی دیگر از پرش‌های زمانی در این داستان که می‌توانست با کمی فضاسازی درخشان‌تر جلوه کند در صفحه ۷۶ پاراگراف سوم اتفاق افتاده آنجا که نویسنده از وسط شرح ماجرای اعزامش به سوسنگرد به یک سال قبل از آن بازمی‌گردد وقتی خبر سقوط سوسنگرد را از رادیو می‌شنود.
مستند داستانی “نه برای جنگ” حاصل تجربه گرانبار نویسنده در رویارویی مستقیم با خطرناک‌ترین صحنه‌ها و اتفاقاتی است که می تواند برای یک سرباز در میدان جنگ اتفاق بیفتد و این سبب می‌شود حتی نسل جدیدی که هیچ‌گونه آشنایی مستقیم با حوادث آن دوران نداشته و ترس و دلهره شب‌های بمباران و آژیر خطر را درک نکرده‌ بتواند با راوی داستان “نه برای جنگ” از نوجوانی و روزهای آغاز جنگ هشت ساله همراه شود و پابه‌پای او در شب‌های عملیات رنج‌های روحی او را در فراق از دست دادن دوستانش و جای تک‌تک ترکش‌هایی را که در بدنش نشسته حس کند.
بار عاطفی و روانی عمیق متن این روایت حاصل تأثیرپذیری عمیق نویسنده در مواجهه مستقیم با صحنه‌های جنگ است و ساده‌گویی و قلم روان همراه با توصیف‌های درخشان موجب هم‌ذات‌پنداری و ایجاد کشش در مخاطب می‌شود تا هم‌پای رزمنده داوطلب جوان صحنه‌های حضور او را در جنگ تجربه کند.

کتاب نه برای جنگ رونمایی شد

از بنی‌صدر تا افغانستان
ثنایی‌نژاد در این اثر تنها به روایت جنگ و خاطره‌نویسی بسنده نکرده بلکه با ارجاع‌ و اشاره به رویدادهای اجتماعی و سیاسی آن دوران بر غنای متن افزوده و در کنار توصیف مستندوار صحنه‌های جنگ از دیدگاه جوانی آرامان‌گرا و مبارز، حس غالب سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر جامعه آن دوران را در کوران حوادث روزهای جنگ به تصویر می‌کشد.
از پذیرفته شدن در حزب جمهوری اسلامی به خاطر حضور در جبهه با وجود سابقه طرفداری از بنی‌صدر تا تاثیر عمیق مشاهده فیلم “زنده باد فلسطین” که او را ترغیب به پیوستن به مجاهدین افغان برای مبارزه با ارتش شوروی می‌کند هرکدام تصویری کوتاه و پرمعنا از حال‌وهوای ایران پس از انقلاب و در آستانه جنگ است.
اشاره به سابقه تشکیل مجمع انصارالحسین نیشابور توسط او و هم‌رزمانش که به بچه‌های درمسجد شهرت داشتند و کناره‌گیری از این جمعیت به خاطر عدم موافقت اکثریت اعضا با فعالیت‌های سیاسی و تمایل بیشتر به فعالیت‌های مذهبی نیز از دیگر اشاره‌های تاریخی نویسنده است.

بلوغ در میدان‌ جنگ
“نه برای جنگ” شرح ماجرای نوجوانی است که در میدان جنگ به بلوغ می‌رسد و مخاطب انتظار دارد هم‌پای نویسنده شاهد سیر مراحل فکری و روحی او باشد اما این اتفاق بسیار کم‌رنگ است و به نظر می‌رسد رفع این نقطه ضعف از سوی نویسنده در ویرایش و تجدید چاپ این مستند داستانی کار مشکلی نخواهد بود زیرا او نشان داده در فاصله‌ای عقلانی از وقایع آن دوران در حال بازاندیشی و بازنگری دوباره نسبت خود با جهان هستی است و این مهم‌ترین اتفاقی است که می‌تواند برای هر انسان‌ اندیشمند رخ دهد.
شجاعت ثنایی‌نژاد در بیان بی‌پرده وقایع و به نقد کشیدن فضای حاکم در دوران جنگ ستودنی است.
از جمله نویسنده در بخش‌های مختلف این روایت به ناهماهنگی‌های مدیریتی در زمان جنگ‌ اشاره می‌کند و بدون عمیق شدن در دلایل و علت‌ها از آن می گذرد به عنوان مثال در صفحه ۱۹ به شرح اعزام ۲گردان با یک هواپیمای باری نامناسب می‌پردازد و از اینکه اولویت امکانات مملکت در اختیار جنگ نبوده‌ گلایه می‌کند یا
برای نشان دادن وضعیت بروکراسی فرساینده و ناکارآمد در نظام سیاسی به ماجرای شهید محمد چمنی می‌پردازد که تلاش‌هایش برای هماهنگی و رایزنی با مقامات درباره گروه مسلح خبات در کردستان که حاضر به تسلیم شده بودند ناکام می‌ماند و این فرصت از دست می‌رود، انگار از همان دوران نوعی ناکارآمدی در سازمان سیاسی و اداری کشور نهادینه می‌شود تا چنین امور مهم و حیاتی به سادگی ناکام بماند.
اشاره‌های نویسنده به ضعف تدارکات و لجستیک برای انجام عملیات‌ از نگاه یک رزمنده درخشان است مانند آنجا که صحنه‌ کانالی پر از جنازه را که سربازان برای پیشروی چاره‌ای جز عبور از روی آنها نداشتند به تصویر می‌کشد و ناخودآگاه مخاطب را به این‌ پرسش وامی‌دارد که فرماندهان جنگ بدون اطلاع از میزان تلفات گردان قبلی چگونه بدون توجه به تاثیر منفی دیدن این‌حجم از جنازه برای سربازان دستور پیشروی می‌دادند؟
نکته جالب توجه اینکه او تنها یک بار در مقابله با پاتک عراق شاهد هماهنگی کامل بین نیروهای پیاده و زرهی و هوانیروز بوده و این‌موضوع را به صراحت با مخاطب در میان می‌گذارد.
ثنایی‌نژاد در زیر پوست روایت‌‌‌پردازی جرقه سوال‌‌هایی را در ذهن خواننده روشن می‌کند که هنوز برخی از آنها خط قرمز محسوب می‌شود.
نویسنده هرکجا فرصتی یافته مخاطب را با سوال‌هایی که ظاهرا برای خودش هم بی‌جواب مانده درگیر می‌کند به عنوان مثال وقتی در شب قبل از شروع عملیات‌ با سوال‌هایش در شورای فرماندهی احمد عابدی را به تنگ می‌آورد و در ادامه شهید عابدی در خلوت به او اعتراف می‌کند که همان سوال‌ها را از قالیباف فرمانده لشکر پرسیده و جواب درستی نگرفته است.

جهان‌بینی حاصل از جنگ
ثنایی‌نژاد در این روایت ضمن بازنمایی چهره کریه جنگ جهان‌بینی خود را نسبت به جنگ و زندگی با مخاطب به اشتراک می گذارد “وقتی به جنگ می‌روی همواره در دو جبهه می‌جنگی، در بیرون با دشمن و در درون با نیرویی بزرگ که تو را به سمت زندگی می‌کشد.” (صفحه ۸۰) و کم‌کم آرامان‌گرایی در نگاه او با گذشت ایام جای خود را به واقعیت‌گرایی می‌دهد آنجا که در جبهه سوسنگرد نخستین مواجهه خود را با چهره واقعی جنگ به تصویر می‌کشد “این نخستین مواجهه من با چهره واقعی جنگ بود. جایی که افراد در پی آنند تا با هر وسیله‌ای تورا بکشند. این کار را وظیفه خود می‌دانند و از انجامش خوشحال می‌شوند. جای گله و شکایتی هم نیست چون تو نیز به همین نیت اسلحه به دست در آنجا هستی … و این مسابقه بزرگ بی‌توجه به نتیجه آن تا روز آتش‌بس میان سربازان ادامه دارد.”
در صفحه ۳۷۴ هم دریافت خود را از مرگ چنین بیان می‌کند: “مرگ مرگ است و فقط وقتی می‌توان با چشم باز به سویش گام برداشت که چراغ امید به زندگی کاملا خاموش شده باشد و یا اینکه در ذهن و روان خود مرگ را دروازه‌ای به حیات دیگر بدانی.”
راوی از دیدگاه کسی که جنگ را با همه وجودش درک کرده تلاش می‌کند نشان دهد در همه صحنه‌های جنگ شدت غم‌واندوه مصائب حاصل از جنگ بر شادی غلبه دارد حتی در صحنه‌های پیروزی، آنجا که نویسنده در بازگشت از عملیات آزادی خرمشهر وقتی همه غرق در شادی هستند می‌گوید: “… ولی ما از جنگ برگشتگان را اندوهی عمیق فرا گرفته بود. جنگ همین است، آنها که پیروزی می‌آفرینند و جشن به ارمغان می‌آورند خود درد می‌کشند و به عزا و ماتم می‌نشینند.”
نویسنده در مواجهه با جنگ تناقض‌های درونی خود را مورد بازبینی عمیق قرار می دهد به عنوان مثال در مواجهه با حس ترس در صحنه جنگ به این نتیجه می‌رسد که “در میدان جنگ نمی‌توان ترس را نادیده گرفت. چنین نیست که آدم‌های شجاع از مرگ نترسند آنها فقط قادرند بر ترسشان غلبه کنند.”
جنگ برای ثنایی‌نژاد نوجوان صحنه‌ای گسترده از اولین‌ها بود، اولین رویارویی با مرگ، اولین کسی که در کنارش شهید شد و اولین سرخوردگی‌های عمیق برای جوانی با شور انقلابی که پا در راه شهادت نهاده در آنجا که تصور می‌کرد همه مانند او با اخلاص و ایمان قلبی پا در این راه گذاشته‌اند اما در مواجهه با حقیقت جنگ و ناهماهنگی در جریان عملیات‌هایی که باید به دقت برنامه‌ریزی و اجرا می‌شد تا حتی جان یک نفر بی‌دلیل از دست نرود سایه شک بر روحش چنگ می‌اندازد.
این آزردگی زمانی به اوج می‌رسد که نویسنده شاهد جاه‌طلبی برخی مسئولان برای اعمال قدرت بروکراتیک خود در جریان جنگ هستند آنجا که برای رسیدن به پیروزی گاهی باید از سلسه روال‌های رسمی عبور کرد.
نویسنده به مسئول اعزام نیروی سپاه شهرستان نیشابور اشاره می‌کند که اصرار دارد افرادی را که مانند ثنایی‌نژاد به زعم او سرخود به جبهه می‌روند را فرماندهان جذب نکنند و به این موضوع توجهی ندارد که اعزام نیرو از طریق نیروی رسمی سپاه بدون توجه به تجربه و تخصص داوطلب انجام می‌شد و مهم‌تر اینکه اعزام این نیروها لزوما در زمانی نیست که به تخصص و مهارت آنها در جبهه نیاز دارند در حالی که با توجه به سابقه و آشنایی که خود این نیروها با فرماندهان داشتند می توانستند به سرعت در مناطقی که به آنان نیاز بود حضور یابند.
نویسنده هم‌ با اشاره به این مورد نوشته: “من اعتراض او را درک نمی‌کردم. با خود می‌اندیشدیم چگونه است که ما جانمان را کف دست گرفته و آمده‌ایم اینجا بجنگیم و بمیریم و او دغدغه‌اش این است که چرا با امضای او اعزام نشده‌ایم.”
نویسنده در دوران نوجوانی با پشتوانه تفکر مذهبی و با اعتقاد و اطمینان از راهی که حق می‌پندارد پا به جبهه جنگ می‌گذارد و در این راه در مواجهه با چهره عریان جنگ و صحنه‌هایی که بی‌گمان خود از به تصویر کشیدن بسیاری از آنها در این کتاب اجتناب کرده به مرور با حقایقی تازه آشنا می‌شود و سالها تلاش می‌کند آنها را در پستوی ذهنش به خاک بسپارد و فراموش کند اما ذات حق‌جو و حق‌گویش او را وادار کرده تا پس از سال‌ها قفل از زبان بردارد و دینش را نسبت به آیندگان ادا کند و این سخت‌ترین و دشوارترین کاری است که یک رزمنده انجام می‌دهد.
امروز اگرچه جنگ تمام شده و بسیاری از شاهدان و حاضران مستقیم در آن صحنه‌ها دیگر در میان ما حضور ندارند اما آثار جنگ هنوز در لایه‌های مختلف اجتماع جاری است و برای درک درست آنها نیازمند روایت‌های بیشتری از دیدگاه شخصی افراد فارغ از دیدگاه‌های حکومتی و ایدئولوژیک هستیم تا از منظر روایت‌های مختلف به دیدگاهی کلی از سوالات ناگفته درباره جنگ برسیم و یکی از این سوالات معمای ادامه چنگ پس از فتح خرمشهر است.
راوی داستان که به گمان پایان جنگ در عملیات والفجر شرکت کرده به اصرار شهید سعید ترقی برای شرکت در امتحانات سال آخر دبیرستان به نیشابور بازمی‌گردد و شهید ترقی برای قانع کردن او برای برگشتن به مدرسه می‌گوید: “جنگ تموم نمی‌شه. اگر قرار بود تموم بشه همون یک ماه قبل که خرمشهر رو گرفتیم باید تموم می‌شد. حالا دیگه کار بیخ پیدا کرده…”
در ادامه نویسنده هم که سالهاست پاسخ ناگفته این سوال را بردوش می‌کشد صراحتا اذعان می‌کند که فتح خرمشهر به حق می‌توانست عملیات آخر باشد ولی هرگز معلوم نشد که چرا نشد! و در ادامه به سلسله عملیات‌‌های پس از آزادسازی خرمشهر می‌پردازد، عملیات ناموفق والفجر برای اینکه حرف هاشمی رفسنجانی که در خطبه‌های نمازجمعه تهران از آن به عنوان آخرین عملیات نام برده بود نقص نشود عملیات والفجر مقدماتی نامیده شد و پس از آن والفجرهای یک و دو سه و بین آنها عملیات‌های کربلا و بیت المقدس۲ و رمضان۲ هم سربرمی‌آورد اما جنگ تمام نمی‌شود و این سوال با صحبت‌های چاپ شده از رئیس‌جمهور وقت در روزنامه‌ای که هم دانشگاهی نویسنده برای او آورده عمیق‌تر می‌شود: “در جبهه‌ها تقصیری صورت گرفته اما مقصری برای آن نمی‌توان شناخت!”
پاراگراف آخر این کتاب نمایان‌گر آن ضربه‌ روحی است که به نویسنده با شنیدن‌ خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ وارد شد تا این سوال شاید هنوز هم برایش بی‌پاسخ باقی بماند که: اگر قرار به نظر کارشناسی بود ما در همان رده کارشناسی خودمان مدت‌ها قبل به این‌ ‌نتیجه رسیده بودیم که جنگ سرانجامی نخواهد داشت و در آخر همان کسانی که به قول نویسنده در صحنه‌های هولناک جنگ با دلخوشی به پاداش اخروی پایمردی می‌کردند و درد زخم‌هایشان را با باورهای استوار به تقدس راهشان تاب می آوردند پایان جنگ به آن شکل در باورشان نمی‌گنجد.
درباره جنگ هشت ساله ایران و عراق گفتنی‌ها هنوز بسیار است و این اثر نشان داد هنوز ناگفته‌ها و سوال‌های بی‌جواب بسیاری باقی مانده که اگر به آنها پاسخی داده نشود سرانجام روزگار طعم تلخ پاسخ‌هایش را در کام‌مان خواهد ریخت.
امروز حسین ثنایی‌نژاد از پیله سالها خودسانسوری رها شده تا سلسله‌ای از ناگفته‌ها را به رشته تحریر درآورد و از این راه سرمشقی باشد برای سایر هم‌رزمانش تا نسل جدید را با چهره زشت و مخوف جنگ آشنا کند. همان‌ کسانی که مانند قهرمان کتاب “نه برای جنگ” دردهایی را متحمل شدند که فراتر از تحمل هر انسانی در شرایط عادی است و به همین سبب حتی از به خاطر آوردن آن اکراه دارند چنانکه در بخشی از این کتاب‌ وقتی نویسنده طی تماس با یکی‌ از هم‌رزمانش از او می‌خواهد بخشی از خاطرات مشترک‌شان را از زبان خودش بنویسد دوست هم‌رزمش گرچه به تقاضای او جواب مثبت می‌دهد اما در میانه لب به شکایت می‌گشاید که چرا مجبورش کرده دوباره آن صحنه‌ها را به یاد بیاورد.

چراغی که ثنایی‌نژاد روشن کرد
مستند داستانی “نه برای جنگ” روایت ناتمامی است که مخاطب را در ظهر تابستان خوابگاه دانشجویی نویسنده هنگام شنیدن خبر پایان جنگ با پرسش‌هایی که هنوز روح و روان نویسنده را می‌خراشد جا می‌گذارد تا چشم‌ انتظار ادامه آن یا چاپ گامل‌تر آن بماند.
“نه برای جنگ” روایت ناتمامی است که پایان آن برای خواننده قابل پذیرش نیست و چراغی که ثنایی‌نژاد روشن کرده هنوز تا رسیدن به سرمنزل مقصود راه درازی دارد.
“نه برای جنگ” به واسطه حضور نویسنده آن به طور مستقیم در صحنه‌های مختلف جنگ از نخستین تا آخرین روزهای آن ظرفیت تبدیل شد به دایره المعارف جنگ هشت ساله ایران و عراق را دارد و نویسنده با افزودن مقدار بیشتری اطلاعات از عملیات‌‌هایی که در آن شرکت داشته مانند منطقه عملیات، هدف از آن عملیات و تعداد کشته‌ها و زخمی‌ها می‌تواند بر وسعت دید مخاطب بیفزاید.
اما موضوعی که در معرفی این اثر نیازمند توجه و دقت بیشتری بود نام آن است، گرچه “نه برای جنگ” ارتباطی عمیق با محتوای آن دارد اما مخاطب به سختی می‌تواند وجه اشتراکی بین سطرها با عنوان کتاب که تداعی کننده آن باشد پیدا کند همچنین برای تصویر جلد این کتاب که به احتمال زیاد یکی از عکس‌های نویسنده در میدان جنگ آن روزهاست چه خوب بود نویسنده شرحی کوتاه از سرگذشت این تصویر هم می‌نوشت.
همواره پس از جنگ از میان آنان که در جنگ حضور داشته‌اند بیشتر به کسانی که دارای مقام و موقعیتی شده‌اند پرداخته می‌شود و چه خوب است در ویرایش بعدی این مستند داستانی یا در ادامه آن به سرنوشت آن ‌دسته از کسانی که امروز زنده و گمنام مانده‌اند هم پرداخته شود و این کاری است که از عهده یک صاحب قلم و کسی که خود در ارتباط مستقیم با جنگ بوده بر‌می‌آید.
این مستند داستانی یک اثر چندوجهی است که به پایان نرسیده و تکلیفش با خواننده معلوم نمی‌شود و نویسنده باید روزی این سنگ را از پیش پای مخاطبش بردارد و در این مسیر گردآوری خاطرات آن دسته از همرزمان او که شرحی هرچند کوتاه از آنان در این روایت آمده باشد راهگشا است، آنها که از ورای این سال‌ها به نگاهی دیگر از شرایط آن زمان دست یافته‌اند و این درک و نگاه صیقل یافته می‌تواند برای نسل جدیدی که این روزها زیر سایه هراسناک جنگ‌ها زندگی می‌کند عبرت‌آموز و چراغ راه آینده باشد.
بر روح و روان همه رزمندگان راه آزادی و آزاداندیشان که مانند حسین ثنایی‌نژاد و هم‌رزمانش از جان خود گذشتند درود می‌فرستم.