مسیر و هدف خاصی را دنبال می‌کنم
مسیر و هدف خاصی را دنبال می‌کنم
با مترجم کتاب مادران سمی و والدین سمی ...مترجمی که به نظرم آینده ای درخشان را با کارهای خاص و خوب برای فرهنگ و ادب رقم زده است گفت و گوی مفصلی انجام داده ام. بخش اول این گفت و گو تقدیم شما عزیزان می شود. قابل به ذکر است با این که خانم فتحی سال هاست از ایران رفته اند اما کارها و کارنامه کاری ایشان نشان می دهد که همچنان عاشقانه در هوای و حال ایران و مردم سرزمین اش باقی مانده است و نفس می کشد و همچنان مثل هر ایرانی عاشق به سرزمین اش برای زبان فارسی در حال تلاش و کوشش است.

گفت و گو از: مسعود اصغرنژادبلوچی

این‌که گفته می‌شود ما در دوران خاصی از ادبیات و فرهنگ به سر می‌بریم موضوعی است که اکثر رسانه‌ها به آن می‌پردازند و چالش‌ها و چاله‌های فرهنگی را نیز بزرگ و کوچک می‌کنند به نظر یعنی اعلام نیاز به این‌که در این شرایط بیشتر به پکیج‌های ادبی و فرهنگی نیازمند هستیم؛ اما گستره توجه و پرداخت و انجام کارهای بزرگ فرهنگی آن ‌هم به‌ دور از مسأله شعار زدگی کاری است که مینا فتحی نویسنده و مترجم پرآوازه ایرانی بدان پرداخته است. با ایشان به شکل اختصاصی یک گفت‌وگوی ویژه انجام داده‌ایم؛

بخش اول

خانم فتحی درباره خودتان و این‌که به شکل کلی چه اتفاقی رخ داد وارد عرصه نوشتن و کتاب و ترجمه شدید در این‌باره برای ما بفرمایید؟

اجازه بدهید که معرفی خودم را از انتها شروع کنم. از نگارش رمان «شاید سرنوشت این‌طور نوشت» که این روزها افتخار آن رادارم که خوانندگان این رمان بازتاب‌های خود را برایم من از سر لطف و مهر ارسال می‌نمایند. این اولین رمان بلند من است که بیش از یک سال و نیم برای نگارش آن زمان گذاشتم. درباره نگارش و نحوه شکل‌گیری و انتشارش گفتنی‌های جالبی وجود دارد که شاید در ادامه خدمتتان عرض کنم.

شاید سرنوشت این طور نوشت نوشته مینا فتحی

مدرک تحصیلی من فوق‌لیسانس روانشناسی بالینی است و مدت بیست‌وسه سال است که ساکن کالیفرنیای امریکا هستم. زمینه کاری من هیپنوتراپی، مشاوره و لایف کوچینگ می‌باشد.

اینکه سؤال کردید چطور وارد حوزه نوشتن شدم عرض کنم، همواره شاید از همان نوجوانی می‌دانستم که نویسندگی یکی از حوزه‌هایی خواهد بود که بالاخره واردش خواهم شد اما مشغله‌های متعدد من‌جمله پرورش سه فرزندم همواره در اولویتم قرار داشت تا زمانی که با بزرگ شدن اونها احساس کردم آماده ورود به عرصه نویسندگی هستم و جالب اینکه در همان روزها ترجمه را آغاز کردم. ترجمهٔ کتاب را با همکاری خانم دکتر نهضت صالحیان شروع کردم که حاصلش دو کتاب یکی «روابط شکننده» که بسیار کتاب آموزنده و کاربردی است و درباره روابط حساس میان والدین از یکسو و فرزندان بزرگ‌سالشان می‌باشد که توسط انتشارات باسابقه درسا در حوزه تخصصی روانشناسی در تهران منتشر شد. در همان روزها نویسندگی و داستان‌های کوتاه رو شروع کرده بودم و سپس ترجمه دومم کتاب پرفروش و پرسروصدای «آدم‌های سمی» بود که به همراه دکتر صالحیان ترجمه‌اش رو انجام دادم و توسط همان نشر درسا در تهران منتشر شد و با استقبال فوق‌العاده‌ای روبرو شد و اکنون در چاپ بیست و دوم می‌باشد یعنی تقریباً شاید هر سه ماه یک‌بار تجدید چاپ می‌شود و موردتوجه بسیاری از روانشناسان مطرح داخل نظیر جناب دکتر بابایی زاد و سایر اساتید محترم قرار گرفت و از سمینارها و رسانه‌ها سر درآورد که موجب خوشحالی است زیرا مبحث کاربردی و مفید فوق‌العاده‌ای دارد. در همین اثنا نگارش رمانم رو آغاز کردم و درعین‌حال به کار ترجمه کتب روانشناسی ادامه دادم.

ترجمه سوم «والدین سمی» بود که به دلیل اهمیت و حساسیت موضوعی و موشکافی در امر تعلیم و تربیت و مسئولیت خطیر والدینی برایم بسیار حائز اهمیت بود که قدری والدین را از اریکه کلیشه‌ای شان پایین آورد و درباره نحوه انجام وظایف فرزند پروری‌شان به چالش کشید و نقد کرد. در اصل قصدم این بود که نوری بر نقش و مسئولیت جدی و مهم والدینی انداخته شود و خوشبختانه این ترجمه‌ام با استقبال بسیار خوبی روبرو شده و هم‌اکنون در چاپ پانزدهم قرار دارد و پس از آن دو ترجمه دیگر یکی «چگونه پروانه شدم» که بیوگرافی دکتر اروین یالوم به قلم خودش می‌باشد که از اثرگذارترین کتاب‌های زندگی خود من بوده و پس از آن ترجمه آخرم «مادران سمی» است که یکی از کتب روانشناسی بی‌نظیری است که درباره آسیب‌های وارده از سوی مادران به دخترانشان می‌باشد که مورد دسته‌بندی و تحلیل قرارگرفته و اکنون در چاپ چهارم می‌باشد.

من در حال حاضر در آستانه ورود رمانی که خودم نوشته‌ام به دنیای کتاب ایران قرار دارم و امیدوارم اتفاقات خوبی برایش پیش رو باشد.

با توجه به تخصص ویژه شما و همچنین تسلط بر محتواهای اصلی انسانی به نظر شما چشم اندازه مطالعاتی مخاطبان امروز در چه زمینه‌هایی بیشتر اثر بخش خواهد بود؟ به زبان ساده چرا مردم بیشتر از متن‌های روانشناسی استقبال می‌کنند؟

این روزها و یا صحیح‌تر این است که بگوییم این سال‌ها، با وجود همهٔ مشغله‌ها و دغدغه‌های روزمرهٔ زندگی به نظر میاید مردم ما مایل‌اند به دیدگاه‌های وسیع‌تر و آگاهی‌های بیشتری در زمینهٔ خودشناسی و مردم‌شناسی برسند. با توجه به‌سرعت تغییرات در روش زندگی و نوع روابط میان آدم‌ها در دنیای امروز، گویی افراد متوجه شده‌اند که نیاز دارند که با مطالعه کتاب‌های تخصصی‌تری مانند حوزه‌های روانشناسی، انگیزشی و نظایر اونها آگاهی‌های خودشان رو عمیق‌تر، علمی‌تر و عملی‌تر کنند؛ و این گواه حرکت و تحولی است که خوشبختانه درزمینهٔ رشد فردی و اجتماعی در جامعه ما آغازشده که نویدهای چشم‌انداز روشن رشد درزمینهٔ روابط اجتماعی و همچنین پیشرفت‌های فردی رو می‌دهد.

در انتخاب نوع ترجمه‌های من اگر دقت بفرمایید متوجه می‌شوید که مسیر و هدف خاصی را دنبال می‌کنم که این همان توجه به ریشه‌های رفتاری، رشد روانی سالم، روابط بین فردی سالم و شیوه‌های فرزند پروری است چرا که من شدیداً بر این باورم که سلامت فرد و جامعه وابستگی صددرصدی و شدیدی با آگاهی و دانایی والدین و سلامت روانی اونها داره و همواره سعی می‌کنم با انتخاب نوع ترجمه‌هایم این موارد بنیادی را به چالش و نقد بکشم تا نگاهی جدی و غیر کلیشه‌ای به آن انداخته شود. تربیت فرزند شوخی نیست. روابط سالم و اصولی بین افراد جامعه مسائلی جدی‌اند. مسئولیت والدین و حقوق تربیتی و سلامت روانی فرزندان بر گردن والدین بسیار جدی است. نمی‌شود با نگاه سنتی و کلیشه‌های نخ‌نما شده با آن برخورد کرد.

در سال‌های اخیر در حوزه نگارش و برگردان کمتر نویسنده‌ای را سراغ داریم این‌گونه هدفمند و به‌اصطلاح برای مردم و مخاطب حس وظیفه نموده باشد برای رسیدن به این نگاه و تصمیم‌گیری برای این راه دشوار چه مراحلی را طی نموده‌اید تا به این سطح از نیاز روحی مردم آگاهی پیدا کنید؟

به هر حال همه ما ریشه در همین فرهنگ و سرزمین داریم پس به‌خوبی نسبت به نقاط قوت و ضعف‌هایمان درزمینهٔ های مختلف، من‌جمله پیچیدگی‌های تربیتی و باوری آگاهی داریم. همگی کمابیش آن‌قدر مطالعه و آگاهی داریم که متوجه باشیم مثلاً درزمینهٔ های تربیتی وقتش رسیده باورهای سنتی و کلیشه‌ای فرزند پروری را که نسل به نسل گشته و در برخی موارد نسخه‌های از قبل پیچیده شده و ناکارآمد هستند را کنار گذاشت و قدری به نتایج حاصل از مطالعات و تجربیات علمی کاربردی متخصصین روانشناسی در سطح جهانی روی آورد. مثال دیگر اینکه فرضاً به جهت نوع زندگی در عصر ارتباطات و پیوند میان انسان‌ها ازین طریق احساس می‌کنیم که به دانایی‌های بیشتری در زمینهٔ روابط بین فردی احتیاج داریم. پس به مطالعه منابع گوناگون روی میاوریم. همگی اذعان داریم که به جهت رشد روزافزون جمعیت در سطح جوامع لازم است یاد بگیریم که نوع جدیدتری از ارتباطات بین فردی را بیاموزیم؛ مثلاً اینکه به شکل متمدنانه‌ای به حریم خصوصی یکدیگر احترام بگذاریم و حد و حدود خود را رعایت کنیم. هرچند همه این‌ها به نظر بدیهی و واضح می‌رسند اما به دلیل تنوع نگاه و باورها خط قرمزها واضح نیست و نواحی خاکستری زیادی وجود دارد که موجب ابهام است. پس بهتر است که از کتب مربوطه و متخصصینی که سال‌هاست در زمینهٔ رسیدن به پاسخ این موارد تلاش و تحقیق کرده‌اند مراجعه کرد. یا در زمینهٔ فرزند پروری می‌بایست والدین را از صندلی صدارت و خدا گونگی کلیشه‌ای پایین آورد و از آن‌ها خواست که پاسخگوی مسئولیت‌ها و ناکارآمدی‌ها و خطاهایشان باشند. پاسخگوی تنبیهات بدنی، خشم‌های کنترل نشده، تحقیر و انتظارات بی‌جا و اینکه آرزوهای خود را چون لباس تنگی بر اندام فرزندانشان پوشاندن و بدرفتاری‌ها و خودشیفتگی‌ها. من به‌شدت بروی این موارد تعصب و تأکید دارم و معتقدم جامعه از تربیت والدین آن جامعه شکل می‌گیرد. از تربیت فرزندانی که مانند حرکت بروی تسمه‌ای وارد اجتماع شده و ارکان آن را شکل می‌دهند. والدین نادان و بیمار فرزندان نادان و بیمار وارد جامعه می‌کنند و جامعه را بیمار و مسموم می‌کنند. این‌ها انگیزه‌هایی است که من رو در ترجمه این دست کتاب‌ها ترغیب و تشویق می‌کند؛ که البته من سراسر ضد سنت نیستم، سنت‌های منطقی کارآمد و سازنده است. صحبت و تأکید ما در اینجا بر تعصب بر سنت‌های پوسیده مثلاً تربیتی یا رفتاری است که چون کلیشه‌های مقدس مردم را به جلو میرانند. رشته من روانشناسی بالینی است و هیپنوتراپی و لایف کوچینگ به همین جهت من در ارتباط و مشاوره با افراد زیادی بوده و هستم که از والدینشان آسیب خورده‌اند یا از دوست و نزدیکانشان که نشانه‌های ضعف در ندانستن حد و مرزهای وابستگی و چسبندگی است.

این توضیح بنده درزمینهٔ انتخاب نوع کتاب‌هایی است که برای ترجمه‌هایم انتخاب می‌کنم. می‌بایست که یک‌بار این بیل عظیم را تا انتها به لایه‌های زیرین خاک برد و ریشه‌ها را نمایان کرد تا علل کرم‌خوردگی و پوسیدگی و مشکلات ریشه‌ای رفتارها و روابط دیده شوند.

مینا فتحی

با این حسن نظر و درک خاص از محتوا چگونه وارد عرصه نویسندگی و رمان بلند شدید آیا در این راه و رابطه از پیش سابقه و تجربه داشتید؟

حقیقتش از سال‌ها قبل یکی از اهداف بلندمدت من در زندگی نویسندگی بوده، منتها به دلیل مشغله‌های مختلف زندگی که از همه مهم‌تر برایم تربیت و بزرگ کردن فرزندانم بود، تمرکز کافی برای شروع این کار نداشتم تا اینکه بالاخره پس از چند سال و بزرگ‌تر و مستقل‌تر شدن آن‌ها، به‌طور تصادفی ترجمه را شروع کردم که دو ترجمه اولم همراه خانم دکتر نهضت صالحیان بود و در همان ایام نگارش داستان‌های کوتاه رو هم شروع کرده بودم و پس‌ازآن خودم به‌تنهایی ترجمه را ادامه دادم و در این میان رمان بلندم را شروع کردم، هدفی که همواره در ذهنم زندگی می‌کرد. برای شروع رمانم در ابتدا موضوع خیلی خاصی در نظرم نبود قدری فکر کردم و سپس یک اتفاق واقعی را مبنای داستان قراردادم ولی حرف‌های زیادی برای گفتن بود اما حقیقتاً بدون داشتن هیچ اسکلت دقیق داستانی کتابم را شروع کردم و صفحه به صفحه و فصل‌به‌فصل جلو آمدم. البته نه اینکه تصادفی، بر اساس تفکر؛ اما بجای اینکه افکارم را به دنبال محتوای داستان بدوانم، از داستان کمک می‌گرفتم تا بتوانم حرف‌هایم را بزنم، به‌نوعی می‌توانم بگویم در ابتدا داستان را به دنبال خود کشاندم اما بعد از مدت کمی شخصیت‌های داستان خود جان گرفتند و گویی آن‌ها خودشان زندگی می‌کردند و رفتار می‌کردند، تصمیم می‌گرفتند و من حکم تماشاچی و راوی را داشتم که این حالت برای من تجربهٔ شگفت‌انگیز و بی‌بدیلی بود بخصوص در طی یک رمان بلند. ولی پیش از همه این‌ها من مطلب زیاد می‌نوشتم و شاید از همان دوران راهنمایی یا درست‌تر بگویم ابتدایی شدیداً کتاب می‌خواندم و گاه مطلب می‌نوشتم. همه جور کتاب می‌خواندم، تاریخی، رمان، رمان‌های مطرح دنیا را تا آخر دبیرستان تمام کرده بودم و شاید برخی را تا بیش از ده مرتبه خوانده بودم. کتاب‌های مذهبی، عقیدتی هم در آن دوران زیاد خواندم. مطالعات مذهبی زیادی داشته‌ام، ولی از همه جذاب‌تر همیشه برایم فلسفه بوده و هست. فلسفه مرا با خود می‌برد و همواره سرانجام فکر مرا در ساحل امنی به مقصد می‌رساند. کتب روانشناسی هم که البته همواره پایهٔ اصلی مطالعاتم بوده است.

با توجه به گفته‌های شما آیا می‌توان گفت نویسنده قبل از هر کار باید حرفی برای گفتن داشته باشد؟

ازنظر شخص من بله. درزمینهٔ رمان در اینجا گفتگو می‌کنیم، میدانیم که مثلاً در ایران خودمان شاید روزانه صدها رمان نوشته می‌شود و برخی از آن‌ها به عرصه بازار کتاب و نشر ورود پیدا می‌کند که البته در پرانتز بگویم که شاید لزوماً گاه بهترین‌ها نباشند که وارد عرصه چاپ و انتشار می‌شوند، از سویی لازم نیست که رمان‌ها لزوماً همه فاخر باشند که ارزش خوانده شدن داشته باشند من مشکلی با رمان‌های عامه‌پسند ندارم و حتی گاه می‌بینیم رمان‌های عامه‌پسند حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، نادیده‌های بسیاری را به منصهٔ دیده شدن می‌کشانند بخصوص برای قشری که برای سرگرمی و لذت از مطالعه سراغ کتاب‌های آن دسته می‌روند و ما به اشکال مختلف شاید بتوانم بگویم که جذب به مطالعه و شروع کتاب‌خوانی را در بسیاری از افراد مرهون کتاب‌های عامه‌پسند هستیم و من برای این دسته رمان ارزش و جایگاه صمیمانه و دلپذیری قائلم چرا که عده زیادی را به کتاب‌خوانی می‌کشانند و چه‌بسا حرف‌های گران‌بهایی برای گفتن دارند ولی در کنار آن بخصوص دریکی دو دههٔ اخیر رمان‌های فراوانی را می‌بینیم که من نتوانسته‌ام بیش از بیست سی صفحه‌شان را ادامه دهم. ولی حتی به آن‌ها ایراد نمی‌گیرم و امیدوارم فردی که جسارت نوشتن را در خود دیده، در آینده با تلاش و مطالعه و پختگی بهتر و بهتر بنویسد و از سویی انتخاب خواننده هم مطرح است، مطمئنم که هر فردی که از جایی شروع به مطالعه می‌کند پس از مدتی انتظارات بیشتری دارد و به دنبال کتاب‌های پرمحتواتر و قوی‌تری خواهد رفت؛ اما درمجموع باز معتقدم تا حرفی برای گفتن نباشد چرا وقت خواننده را تلف کنیم. حداقل انتظار من از خودم این‌چنین است. وگرنه بدون اغراق می‌توانم ماهی یک کتاب بنویسم و این اصلاً کار سختی نیست. در نظر من در عرصهٔ نویسندگی و نوشتن مثلاً یک رمان ده ها فاکتور مختلف وجود دارد که می‌بایست در نظر گرفته شود و از حداقل‌های آن پیش‌پاافتاده نبودن موضوع و یا محتوا و دیگر فاکتور بسیار مهم، ادبیات بکار گرفته‌شده در نگارش آن کتاب است. برای من نوشتن رمان بسیار متفاوت از شرح یک ماجرا یا گزارش‌نویسی و روزنامه‌نگاری است.

با توجه به حضور نویسندگان جوان به نظر شما چه مسأله ای موجب می‌شود که مردم همچنان کتاب‌های دهه‌های گذشته دور را مطالبه کنند، همچنان سخن از گذشتگان است. به نظر شما علت این موضوع از نویسندگان سر زده است یا مخاطبان یا عوامل دیگری در کار است؟

با اینکه بیست و اندیست که ساکن ایران نبوده‌ام ولی از حرکت‌ها و وقایع و آثار جدیدی که در دنیای نشر ایران در جریان است کاملاً بی‌اطلاع نیستم و متوجه ورود و فعالیت نویسندگان جوان در حوزه نویسندگی و بخصوص رمان هستم. برخی آثار و نوشته‌های جدید را نیز در سفرهایم به ایران می‌خوانم و همچنین همراه خودم می‌برم و یا از خواهرم می‌خواهم که برخی تازه‌های نشر را برایم به همراه میاورد چراکه هرگز نخواسته‌ام از سیر تحولی و مسیر این حرکت غافل بمانم و گاه آن را با تحولات ادبیات که در غرب بخصوص آمریکا در جریان است می‌توانم به‌موازات هم مقایسه کنم. هرچند که اعتراف می‌کنم علیرغم همهٔ این تلاش‌ها باز شانس خواندن بسیاری از کتاب‌ها و آثار را ازدست‌داده‌ام. اینکه می‌فرمایید مردم همچنان کتاب‌های دهه‌های گذشته دور را مطالبه می‌کنند مطمئناً جریانی است که شما به‌عنوان کسی که صاحب‌نظر هستید دریافته‌اید و‌ من هم از آن بی‌خبر نیستم و به همین دلیل یکی از چندین اهداف من از نگارش چنین سبک رمانی گریزی به همان فضا و یا زنده کردن و برآوردن همان خواسته‌ها و انتظارات بود. احساس می‌کردم اکنون دوباره جامعه چنین سبک رمانی را می‌طلبد و دلم می‌خواست این خلأ را پرکرده باشم چراکه این خواسته و نظر خودم هم بود. اگر مطالبه و ترجیح مردم کتاب‌خوان و یا تازه‌وارد به خواندن را بیشتر همان سبک‌های قبل‌تر می‌بینید این نه ضعف خواننده بلکه شاید ضعف برخی تازه واردین یکی دو دههٔ اخیر باشد که خیلی از رمان و کتاب‌های کم فکر را روانهٔ دنیای نویسندگی کردند که نه تلاش چندان عمیق و پر فکر و مایه‌ای برای نگارششان به خرج داده‌شده و نه به تفکر و تعمق قابل‌توجهی برای خواننده نیاز هست. به قولی رمان‌ها و کتاب‌های یک‌بارمصرف. نه مانند کتاب‌هایی که مثلاً خود من بارها و بارها می‌خواندم و هنوز هم مجدداً می‌خوانم و مانند بار اول غرق در لذت می‌شوم. شاید یکی از دلایل این مطالبه همین باشد. البته دلایل عمدهٔ دیگری هم به نظر من وجود دارد که شاید در این گفتگو نگنجد اما بدون تردید شاهدم که کارها و آثار بسیار شایسته و قابل تعمقی از نویسندگان به نسبت جدیدتر پا به عرصه گذارده‌اند که من از خواندشان کاملاً تحت تأثیر قرارگرفته‌ام و باوجوداین نویسندگان اعم از زنان خوش‌فکر و مردان خوش‌قلم، احساس دلگرمی می‌کنم. البته بگویم که بنده به‌عنوان کسی که تازه یک رمان وارد دنیای نشر و ادبیات ایران کرده و بعلاوه قصد این را ندارد که سالی چند رمان وارد این جریان کند، به خودم چندان اجازه قضاوت و اظهارنظر نمی‌دهم و این امر را به بزرگان ادبیات ایران و فضلا و خاک صحنه خورده‌ها واگذار می‌کنم. ولی بدون تردید از این که تمایل به نویسندگی را در جوان‌ترها این‌قدر پرشور و هیجان می‌بینم بسیار دوست دارم. این گوی است و این میدان هر کس هر علاقه‌ای دارد، استعدادی دارد و راهی را برگزیده خوب است که تلاش کند آن را به منصهٔ ظهور برساند بخصوص در امر نوشتن که به عقیده من پالایش و والایش خاصی را به دنبال دارد؛ و زیبایی زندگی در همین است که هر فردی به دنبال علائق و پرورش استعدادهایش برود و سعی کند روزی بهترین خودش شود و خودش را راضی و خوشحال کند و این قابل‌تقدیر است. حضور روزافزون افراد و جوانان در کلاس‌های نویسندگی و مرتبط با ادبیات بیانگر توجه تخصصی‌تر افراد به این زمینه‌هاست و این بسیار امیدوارکننده است. امیدوارم حاصل همه این تلاش‌ها درخشش روزافزون ادبیات نویسندگان ایرانی در عرصه‌های جهانی باشد که این افتخارش برای هر ایرانی است البته.

  • نویسنده : مسعود اصغرنژادبلوچی
  • منبع خبر : خاتون شرق