بورخس جاودانه در بورخس
بورخس جاودانه در بورخس
کوتاه نویسی برای نویسندگان بزرگ

نوشین جم‌نژاد

نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی بود. وی از برجسته‌ترین نویسندگان امریکای لاتین است. شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است. یکی از مشهورترین کتابهای او, داستان (۱۹۴۴)، گلچینی
از داستانهای کوتاه بورخس به انتخاب خودش است که مضامینی همچون رویاها، کتابخانه‌ها، ائینه‌ها، حیوانها، فلسفه، دین و خدا را می‌توان حلقه‌ی اتصال این داستانها دانست.
تحصیلات بورخس تا یازده سالگی در خانه بود و او به فراگیری دو زبان اسپانیایی و انگلیسی مشغول بود. همه‌ی افراد خانواده در سال ۱۹۱۴ بخاطر مشکل بینایی پدر و برای معالجه به اروپا رفتند. در انجا بورخس به مدرسه رفت و زبان‌های فرانسوی و المانی را اموخت. او به چندین زبان تسلط داشت. در سال ۱۹۲۱ وقتی دوباره به بوئنوس‌آیرس‌ باز گشتند، بورخس نخستین دفتر شعرش با عنوان شور بوئنوس‌آیرس، را در بیست و چهار سالگی منتشر کرد. سالها بعد بعنوان استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه منصوب شد. پیش از ان نیز رئیس کتابخانه ملی ارژانتین بود. تا سال ۱۹۳۰ شش کتاب چاپ کرده بود. سه مجموعه شعر و سه مجموعه مقاله. بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۹، تمام اثار داستانی خود را نوشت و چاپ کرد که بعدها بخاطر همین اثار به شهرت رسید. وی هیچ رمانی ننوشت. داستان کوتاه‌های وی انقلابی در فرم داستان کوتاه کلاسیک ایجاد کرد. بعدها منتقدین از وی بعنوان نویسنده پست مدرن نام بردند. با اینکه بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شد هیچگاه برنده ان نشد. با این وجود جایزه ملی ادبیات ارژانتین را از ان خود کرد. بورخس به مرور زمان بینایی خود را از دست می‌داد و قبل از مرگ کاملا نابینا شد. وی در زمان تصدی پست ریاست کتابخانه ملی ارژانتین، تقریبا نابینا بود. برخی از اثار او به فارسی نیز ترجمه شده است.
آثار او: ویرانه‌های مدور، الف و چند داستان دیگر، کتابخانه بابِل، اطلس، هزار توهای بورخس، کتاب موجودات خیالی، اولریکا و هشت داستان دیگر، نامه‌های پر تب و تاب، حافظه‌ی شکسپیر، معمای شکسپیر، نوشته خدا، مجموعه‌ی نُه جلدی داستان‌های تخیلی، تاریخچه‌ای از بی‌عدالتی و شرارت، داستان جنگجو و دوشیزه‌ی اسیر، در ستایش تاریکی، کتاب شن، پسر قاتل من، سه روایت از یهودا، باغ گذرگاههای هزار پیچ، سومین کرانه‌ی رود، تاریخچه‌ی تانگو، کتاب فرشتگان، پایان دوئل، دعوت به تماشای دوزخ، بهشت‌های گمشده، بورخس علیه بورخس، قصه‌های کوتاه و خارق‌العاده.
داستان‌های کوتاه: دشنه، جاودانه‌ها
ماریو بارگاس یوسا نوشته است که دنیای بورخس، گاه از «قوم‌مداری فرهنگی معیّنی اسیب می‌بیند» سیاه‌پوستان، سرخ‌پوستان و بدویان اغلب در داستان‌هایش پست و حقیر جلوه می‌کنند و در حالتی از بربریت غوطه‌ورند.


آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده است و از سوی برخی منتقدین بعنوان اغاز جنبش رئالیستی جادوئی در ادبیات امریکای‌لاتین قرن بیستم شناخته شده است. اشعار اواخر عمر وی با چهره‌های فرهنگی همچون اسپینوزا، کامو و ویرجیل ارتباط برقرار می‌کند.
در کتاب بورخس علیه بورخس این چنین امده:
بورخس داستان‌سرایی است که ادعا دارد اثارش پی‌رنگ ساده‌ای دارد. فضای حکایاتش گاه در معبدی مرموز و گاه در قهوه‌خانه‌ای سرراهی شکل می‌گیرد. نوشته‌های بورخس گاه حاصل خواب و رویا و گاه تجربه است. هیچ چیز را نمی‌توان به طور یقین، قطعی پنداشت. بردباری و اشتیاق در خواندن دست‌نوشته‌های باستانی، مبنای داستان‌های اوست. زندگی با همه‌ی ظرفیت‌هایش ناچیز است. برای درک بورخس و سخن گفتن از او باید از درون هزارتوی تجارب و روابط گذشته‌ی او و دیوارهایی بگذریم که در مسیرهای غیرممتظره‌ای نقش بسته‌اند که راه را نشان‌مان دهند وگرنه سر از بیراهه درمیاوریم. لیکن برای درک بورخس می‌بایست حداقل بپذیریم که این نشان‌ها و کوره راه‌ها خاص خود بورخس هستند. نباید انتظار داشته باشیم بورخس را هر زمان به یک شکل بیابیم. فقط یک بورخس نداریم بورخس‌های گوناگون وجود دارند. بورخس ادیب اسپانیایی زبان برای نگارش داستان‌هایی در گونه‌های مختلف از قصه‌های علمی تخیلی گرفته تا داستان‌های پلیسی با درون‌مایه‌های فلسفی مشهور است.بورخس را بعنوان یکی از نویسندگان تاثیرگذار قرن ستوده‌اند. ولی اهمیتش از این هم بیشتر است.او از زمره نو‌اوران شاخصی است که قلمرو قصه و رساله را برای همیشه گستردگی بخشید، و مضامینی نوین- نظیر مقوله‌ی ابدیت-را به ادبیات مدرن راه داد، و بدینسان نگرش خوانندگانش را نسبت به نفس واقعیت دگرگون کرد. مصاحبه‌هایش ثابت می‌کنند که نقطه نظرات و موضع‌گیری‌هایش به نحوی چشمگیر طی بیست سال اخر زندگیش منسجم و باثبات ماندند. او علاقه‌ی وافر خویش را به ادبیات انگلیسی و امریکای شمالی بیان می‌دارد. بر اهمیت فصاحت و ایجاز کلام و وضوح نوشتار تاکید می‌کند. مقصود غایی ادبیات را ایجاد انبساط خاطر در خواننده می‌داند.

بی‌پرده اعتراف می‌کند که به حیات اخروی باور ندارد، مرگ را خوشامد می‌گوید، از جاودانگی‌در هراس است، زمان را مسئله‌ی محوری فلسفه می‌انگارد.
در سال ۱۹۶۱، با دریافت اولین جایزهformentor مورد توجه بین‌المللی قرار گرفت. در سال ۱۹۷۱ برنده جایزه‌ی اورشلیم شد. برنده جایزه میگل دو سروانتس در سال ۱۹۷۹ شد. شهرت بین‌المللی وی در دهه‌ی ۱۹۶۰ تثبیت شد.
نویسنده و مقاله‌نویسی مشهور درباره او گفت: «او، بیش از هر کس، زبان داستان را بازسازی کرد و بدین ترتیب راه را برای نسل قابل توجه رمان‌نویسان اسپانیایی- امریکایی باز کرد. در سن ۵۵ سالگی بورخس کاملا نابینا شد. دانشمندان اظهار داشتند که نابینایی پیشرونده‌ی وی به او کمک کرد تا از طریق تخیل نمادهای ابتکاری ادبی خلق کند. در تعریف جهان‌بینی او می‌خوانیم:«برای من دنیا یک چشمه‌ی لایتناهی حوادث نامنتظره، حیرت و سردرگُمی است. او می‌گوید من برای دنیا هیچ تئوری ندارم. عموما از انجا که من اسلوب‌های متعدد متافیزیکی و علوم الهی را با اهداف ادبی به کار گرفته‌ام، خوانندگان فکر کردند که من این روش‌ها را تبلیغ می‌کنم، در حالیکه من حقیقتا کاری جز استفاده از انها نکرده‌ام.» در مورد این نویسنده چنین امده: نویسنده‌ای که از گذشته الهام می‌گیرد، متهم به سرقت ادبی است. سرقت از سبک‌هایی که همگی زمانی روایت شده‌اند.