تنم که از مرگ نترسیده
تنم که از مرگ نترسیده
شعر فارسی به انتخاب دبیر بخش فرهنگ و ادب

گَزیده مرا زندگی

که می‌خواست مرا

این تن زنده یا مرده را

برداشته کشان‌کشان کشیده

به جان و جهان

و ایستاده‌ام روی چهارپایه

مقابل همه‌چیز

 

آن‌ها اینجا هستند

آن‌ها که چشم‌هایم را تاب نیاوردند

و دلم را که می‌خواست آدم باشد

یکی‌شان با حسودِ مردمک‌هایش

با دندان نیش به همراه

لگد می‌زند

به چوب چهارپایه

دار

چوب از تنه‌ی گردوست

آخ

تنم که از مرگ نترسیده

خوف نکردم

چرخیدم

چون میوه‌ی رسیده

بر خاک اوفتاده

آخ مادر

که برگشته‌ام به زهدان تنت

 

آن‌ها هنوز آنجا هستند

با چروک دلشان

و آفتاب که روشن است.

**

نازنین آزاد