صدای زنان رساتر از اسطوره ها
صدای زنان رساتر از اسطوره ها
یادداشتی بر رمان دیو باد اثر ساناز حائری

مسعود اصغرنژادبلوچی

در حوزه ادبیات داستانی رمان‌نویسان که ذهنیت شاعرانه داشته‌اند مثل ویرجینیا وولف در رمان موج‌ها و یا آندره ژید در رمان سکه‌سازان، رمان شعرهایی پدید آوردند که در آن زاویه دید ذیل واژه‌های شاعرانه توسط شخص نویسنده موجب گردیده مخاطب وارد زوایایی از زندگی شود که در آن بعد احساسی در مقابل عملکرد منطقی سرشار از سطرهای داشته باشد که اکثر انسان‌ها با آن‌ها زندگی می‌کنند. برخورد عاطفی با منطق شاعرانه همراه با یک روایت اعتراضی زنانه یک نوع ظرافت خاص داستانی ایجاد نموده است که به موجب آن رمان دیو باد پدید آمده است.

رمان بلند دیو باد اشتباهات شخصی یک شخص است که با نوشتن خود را از زمین جدا می نماید و روایتی از زندگی خودش را با تغییر زاویه دید در متن ارائه می دهد تا صدای زنان جامعه را به گوش دیگرام برساند. به تعبیری با تغییر نحو و محتوای ِمعنایی، فرمی مخصوص به خود ایجاد نماید و تا پایان رمان آن را حفظ کند.

اسم رمان موجب می‌شود خواننده کنجکاو رمان‌خوان وارد دنیای کتاب شود و آن را خریداری نماید. راوی این داستان که بازتاب احساسات زنی است که پاهایش روی زمین نیست روایت همه آسیب دیده‌گان دنیای درد و درک است که جرأت انتخاب آخر را ندارند.

 داد می‌زنند و اعتراض می‌کنند و حول محور ِباد و گرد باد می‌چرخند. عاشقی که معشوقش را در تمام مدت نمی تواند از ذهن خود خارج سازد.

با این‌که تصاویر کتاب کم است و بیشتر دیالوگ ها و مونولوگ‌ها آن را تشکیل می‌دهند با این حال سرشار از اشکال هندسی خطوط و رنگ ها و منحنی هایی سات که به شکل مجزا توانسته است فضای منحصر به سرکار خانم ساناز حائری ارائه دهد. رمانی که در آن بچه اول را کلاغ می برد و سنگ‌ها از پرندگان می‌ترسند لازم است چند بار خواند تا با آن ارتباط برقرار نمود.

 با این همه چند لایه‌گی در محتوا و جمله‌بندی‌های شاعرانه به مخاطب کمک می‌کند تا حالت نوشتن ِنویسنده را بیشتر از یک داستان معمولی باور نماید.