شخصیت‌هایی تخیلی در دل وقایع و شرایط واقعی
شخصیت‌هایی تخیلی در دل وقایع و شرایط واقعی
به نظر من نویسندگان ایرانی به واسطه ی تسلط بیشتر بر فرهنگ و موضوع مردم بسیار موفق تر از نویسندگان خارجی می توانند خوراک فرهنگی فراهم نمایند. در این میان رمان فارسی با موضوع تحولات تاریخی جذابیت بیشتری دارد. گفت و گو با زهرا امیدی نویسنده رمان شاه پری را که پیشتر کتاب اش را معرفی کردیم تقدیم شما خوانندگان گرامی می نماییم.

گفت‌وگو از: مسعوداصغرنژادبلوچی

اخیراً کتاب خواندم از زهرا امیدی نویسنده ایلامی که رمانی جذاب را به رشته تحریر درآورده است. ایشان که این رمان را توسط گروه انتشاراتی ققنوس در مردادماه ۱۳۹۸ روانه بازار نشر نموده برای ما توضیح داد که:

دوست داشتم رمانی ماجرا محور بنویسم با محوریت قاچاق اسلحه که هم بر هنجارهای بومی ایلام استوار باشد هم و تأثیر وقایع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را بر زندگی مردم این منطقه نشان بدهم. روایتی هیجان‌انگیز در فضایی بومی که خوانندگان را از هر اقلیمی جذب خود کند.

خواندن این کتاب که می‌توان از سایت‌های معتبر تهیه کرد را به شما پیشنهاد می‌کنم.

زهرا امیدی- متولد ایلام-علوم سیاسی و ادبیات فولکلور خواندم. رمان اولم «قلب‌های متروک» سال ۹۴ در ایلام چاپ شد و رمان بعدی «شاه‌پری» که در گروه انتشاراتی ققنوس به چاپ رسیده. یک رمان کردی هم به اسم «هووزملاکه‌ت» دارم که به زودی در نشر باشور چاپ می‌شود.

بخش‌هایی از رمان «شاه پری»:

کت‌‌هایی را که عبید برایمان خریده بود می‌‌پوشیدیم و پاهای ِمان را از لبه‌‌ی ساختمان آویزان می‌‌کردیم. اول زل می‌‌زدیم به مغازه‌‌ها و خانه‌‌های روبه‎رو و بعد به ستاره‌‌ها. یک شب امانه گفت ستاره‌‌ی بزرگ روبروی ِمان مال مادرش بوده. حنین ‌‌گفت: مادرشان توی بهشت ستاره‌‌های بزرگ‌‌تری دارد. من گفتم بقیه‌‌ی ستاره‌‌ها هم مال مادربزرگ من است؛ و آن‌ها که فکر می‌‌کردند دیوانه‌‌ام زدند زیر خنده. یکی از همان شب‌‌ها مردی را از آن بالا دیدم. احساس کردم می‌‌شناسمش. بلند شدم و با عجله رفتم پائین. می‌‌خواستم بروم صورتش را ببینم، اما ریحان اجازه نداد. به من و حنین و امانه که پشت سرم آمده بودند گفت نباید بیائیم پائین؛ برگشتیم. نیم ساعت بعد مرد را از آن بالا دیدم که از کافه خارج شد و در امتداد خیابان به راه افتاد. پالتویش شبیه پالتوی دایی بود. شب بعد آمدنش را ندیدم؛ اما دیدم که هنگام رفتن برگشت و به ساختمان کافه نگاهی انداخت. صورتش در تاریکی پنهان بود. حنین گفت دارد با خودش فکر می‌‌کند آن سه دیوانه آنجا چه می‌‌کنند و هر سه زدیم زیر خنده. روز بعد درست لحظه‌‌ای که دم در ایستاده بودم دایی بیاید، کافه منفجر شد. از صدای مهیب و پاره‌‌های آجری که به اطراف پرت می‌‌شد به خیابان گریختم. صفر و مرد بی‌‌چشم آن طرف خیابان از ماشین پیاده می‌‌شدند. صفر با تعجب خیره ماند به مردمی که یورش می آوردند طرف کافه ایناس. مرد بی‌‌چشم مات و مبهوت به صدا‌‌های اطراف گوش می‌‌کرد. چند بار زیر دست و پای مردهایی که می‌‌دویدند زمین خوردم. بالاخره رسیدم کنار آشپزخانه. حنین باصورت افتاده بود جلوی در. شانه‌‌های پهن و خونی یکی از مردها پاهایش را پوشانده بود. یکی داشت امانه را از کنار میز بلند می‌‌کرد؛ پاهایش نبود و دست‌‌هایش از دو طرف شکم پر از خونش آویزان بود. بدن‌‌های متلاشی شده‌‌ی ریحان و مرد دیگر پرت شده بود کنار جعبه‌‌های مشروب. بوی خون و سوختگی داشت خفه‌‌ام می‌‌کرد. درحالی‌که گریه می‌‌کردم دویدم طرف امانه؛ داشتند می‌‌گذاشتندش کنار ظروف به‌‌هم‌‌ریخته؛ چشم‌‌هایش باز بود؛ موهایش چسبیده بود به گردن خونی‌‌اش…

تلفیقی از علوم سیاسی و ادبیات فولکلور؟ در این باره کمی توضیح بدهید؟

تحصیلات دوره کاشناسی‌ام علوم سیاسی است و دوره کارشناسی ارشدم ادبیات فولکلور.

به نظر شما داستان‌های ایرانی چرا کمتر مخاطب دارند؟

دلیل عمده‌اش برمی‌گردد به ضعف نویسندگان. در رمان ایرانی جای خلاقیت خالیه. چیزی که در آثار خارجی بیشتر به چشم می‌خورد. آثار نویسنده‌های ایرانی پر از تقلیدند و معمولاً یا فرم رمان می‌لنگد یا محتوا. وقتی می‌توانیم بگوییم کاری موفقه و درست نوشته شده که هماهنگی بین فرم و محتوای اثر حفظ شده باشه. حالا اگر چنین کاری نوشته شده باشه معمولاً جوایزی به کار تعلق می‌گیرد که همین آثار هم اون جوری که باید معرفی نمی‌شوند به مردم و بحث ضعف تبلیغات پیش می‌آید. نه دولت اقدام خاصی برای معرفی چنین آثاری می‌کند و نه خود نویسندگان ابزاری برای این کار در اختیار دارن و ممکنه حتی یه اثر خوب و قابل قبول مهجور بمونه و همان قشر کتاب‌خوان حرفه‌ای با چنین آثاری آشنا بشن و عامه مردم نه. از طرفی تبلیغ رمان‌های عامه‌پسند که به چاپ‌های متعدد می‌رسند این ذهنیت رو به وجود میاره که رمان و داستان ایرانی ضعیفه. دلایل دیگری هم هست مثل سانسور که قاعدتاً در یک زمینه‌هایی خلاقیت نویسنده رو محدود می‌کند. دیدم که نویسندگانی به دلیل اینکه چند کتابشون رد مجوز شدن از نوشتن دست برداشتن.

به نظر شما هنر نویسنده این نیست که جوری بتواند بنویسد که از تیغ سانسور جان سالم به در برد؟

چرا این یه هنره؛ اما شما به عنوان نویسنده وقتی به شیوه‌ای می‌نویسید که از زیر تیغ سانسور جان به در ببرید دایره خوانندگان خودتون رو محدود می‌کنید به افراد حرفه‌ای که قدرت درک کارهایی رو دارن که تأویل پذیرن و یا به قولی در لفافه نوشته شدن. این نوع آثار اگر چه بین منتقدین و اهل فن سر و صدای زیادی به پا می‌کنن اما بین عامه مردم طرفداری ندارن. ولی به هر حال نویسندگان ایرانی که می‌خوان کتابشون مجوز بگیره چاره‌ای جز این کار ندارن.

چه نوع نویسندگانی می توانند این گونه باشند که مخاطبان دنبال کننده آن ها نیز باشند و این موضوع در رابطه با رمان شما گونه بوده است؟

مجموعه‌ای از عوامل باعث می‌شن که نویسنده مخاطب رو ‌جذب کنه. همون طور که گفتم اولیش متفاوت بودن کار و جذابیت و خلاقیت کاره. عامل مهم‌تر تبلیغ هست. به نظرم نویسندگان شهرستانی شانس کمتری در مورد تبلیغ دارن؛ مثلاً از من خواستن که برای رونمایی کتابم در تهران حداقل افرادی رو در مکانی جمع کنم (۲۰ یا ۳۰) نفر که این برای من که ساکن ایلامم مقدور نبود و رونمایی در تهران و در نشر ققنوس انجام نشد. فکر می‌کنم این موضوع بحث مفصلی رو به دنبال داره که مجالش نیست. بازخورد خوانندگان مهم‌تر از تعدادشونه و خوشبختانه بازخوردهای مثبتی از خوانندگان رمان شاه‌پری دریافت کردم و فکر می‌کنم اگر چه آرام مسیر رو طی می‌کنم اما مسیر درستی هست.

بعد از خواندن داستان چند نکته به ذهنم رسید…تیک و برانگیختگی زنانه سیاه گیس و اتاق سنگی و روایت بی‌پروا از آسیب‌های زنانه را بسیار خوب به رشته تحریر درآوردی، درباره این نوع آسیب‌ها در دوران های گذشته و حال کمی برای ما بگویید؟

در جوامع سنتی از همان ابتدای تولد نقش و راه مشخصی در چارچوب اعتقادات و سنت‌ها برای زنان مشخص می‌شود؛ که شکل ایده‌الش تربیت صحیح به زعم همان سنت‌ها و در نهایت پذیرفتن نقش همسری و مادری است.

سیاه‌گیس علی‌رغم رنجی که می‌برد زنی بی‌پرواست که احساسات و آرزوهایش سرکوب شده‌اند و احساسات چنین زنی در جامعه‌ای به این شکل به راحتی می‌تواند طغیان کند.

به آشپزخانه کارخانه می‌گفتند …کاش بگویی می‌گویند…چرا این‌گونه اصطلاحات در حال رخت بربستن از زبان و زندگی هاست؟ چرا گویش ها و تلفیق زبان و ذهن این همه آسیب دیده است؟

کارخانه در منازل روستایی و شهری قدیمی در منطقه‌ی ما (ایلام) گوشه‌ی حیاط ساخته می‌شد. تنور هم داخل کارخانه بود. زن خانواده همان‌جا نان درست می‌کرد و غذا می‌پخت. اینکه چرا در پاورقی می‌گفتند آمده دو دلیل دارد. اول اینکه دیگر کسی کارخانه نمی‌سازد و آشپزخانه وارد فرهنگ و معماری منطقه شده که داخل محیط اصلی خانه است و نه خیاط. دلیل دوم که بابتش متأسفم این است که بسیاری از کلمات قدیمی از زبان امروزی منطقه حذف‌شده به دلایل مختلف؛ که مهم‌ترینش کوتاهی دولت در امر آموزش زبان‌های بومی کشور است. در وضعیتی که صداوسیمای محلی ما یک برنامه به زبان کردی برای کودکان ندارد تحقق آموزش زبان کردی در مناطق کردنشین به نظر دور از دسترس است.

روایت زندگی دردناک زندگی در سطح قدرت و قومیت و رنج مردم …چه شد این را انتخاب کردی؟

می‌خواستم تأثیر اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را بر مردم منطقه‌ای نشان بدهم که در آن زیسته‌ام. برای نوشتن داستان یا رمانی با موقعیت مکانی خاص قاعدتاً باید با فرهنگ و جغرافیای ان منطقه آشنا بود که بشود یک کار بومی نوشت.

شلیک سیاه گیس به صنم! چطور این همه جسارت را به روایت درآوردی…در نهایت صنم رها شد…؟

این جسارت در اکثر زنان کرد وجود دارد. طبیعی است که روش و عکس‌العمل افراد به نسبت جغرافیا و نوع فرهنگشان در مواجهه با مشکلات متفاوت است.

نویسنده در نقش یکی از اشخاص داستان حضور دارد؟ لازم نیست مشخصاً به آن اشاره شود…آیا این گونه هست؟

راوی بخش اول محمد است و راوی بخش دوم شاه‌پری و راوی بخش سوم هر دوی اینها. این دو شخصیت کاملا تخیلی هستند. در واقع تمام شخصیت‌ها تخیلی هستند.

روایت گری داستان رنج با هارمونی شاعرانه و تلخ -نویسنده داستان شاه پری بسیار بی پروا و بی پرده سعی دارد ذهن نظام یافته ی داستان را در نوع و نظر تکرارها از هم بپاشد و طرحی تازه ارائه کند …و این تا پایان داستان حفظ گردیده است. نویسنده این داستان مهارت بسیار بالایی از خود نشان داده که به نظرم کم سابقه است. با این همه زهرا امیدی در لحظه های نگارش داستان چه حالی داشته است؟

اینکه چه حالی داشته‌ام خودش داستانی دارد. با لحظه لحظه شاه‌پری زندگی کرده‌ام. گاهی از بی‌رحمی خودم شگفت‌زده می‌شدم و گاهی فراموش می‌کردم نویسنده‌ام و در رنج‌های شاه‌پری غرق می‌شدم، غصه می‌خوردم و … اما سعی نکردم احساساتم را در کار دخالت بدهم و چیزی را که فکر می‌کنم درست است نوشتم.

سال رخ دادن ماجرا در چه حدودی است؟

شروع رمان اواسط دهه‌ی چهل و پایان آن آغاز جنگ.

این‌همه تصاویر …از گودی چشم‌های داود خان تا پرتاب کردن بچه ایناس…در لحظه نگارش چه می شد به این مراحل می رسیدی؟

این‌ها تصاویری است از افرادی که تحت تأثیر عواملی در شرایطی قرارگرفته‌اند که فکر‌هایشان را عملی می‌کنند و چاره‌ی دیگری هم ندارند. درآوردن چشم‌های داودخان و سقوطش از مقام یک تشمال زورگو به مردی قابل ترحم که دنبال دخترش می‌گردد یک سیر است که خود شخصیت چندان در شروع و پایان این سیر دخالتی ندارد. حتی پرت کردن بچه‌ی ایناس که عماد فکر می‌کند بچه‌ی خودش است و در واقع بچه‌ی ژاک است.

بله می دونم بچه ژاک است منظور سیاه نویسی است…

با سیاه‌نویسی موافق نیستم. به نظرم طبیعی است که در چنین شرایطی چنین تصمیم‌هایی گرفته شود. چیزی که انسان در آن لحظه فکر می‌کند درست است و اتفاق هم می‌افتد.

تداخل های زبان و فرهنگ با چه انگیزه ای رخ داده است؟

اولین دلیلش این است که وقایع رمان شاه‌پری در یک‌موقعیت مکانی با فرهنگ و زبان خاص خودش رقم خورده‌اند. اشاره به زبان کردی و هنجارهای خاص این منطقه و همچنین زبان عربی در قسمت‌های مربوط به بغداد یک ضرورت است. فکر می‌کنم بومی نوشتن شیوه‌ی خوبی است برای جذب خوانندگان مختلف از هر گوشه‌ی دنیا. چون این شیوه مخاطب را با فضاهایی آشنا می‌کند که قبلاً تجربه نکرده‌ است و از طرفی نشان می‌دهد که افراد با موقعیت‌های مکانی و فرهنگی متفاوت اشتراکات زیادی می‌توانند با هم داشته باشند.

اطلاعات رخ داده در سطح و مسیر داستان تا به چه میزان مطابق با واقعیت هاست؟

اطلاعات جغرافیایی که دقیق است. اگر منظورتان وقایع مربوط به انقلاب در ایلام باشد بخشی از آن واقعی است که برای تصویر سازی استفاده شده بیشتر؛ اما خود قصه تخیلی است. اینکه فکر کنیم شاه‌پری یا محمد واقعاً در ایلام بوده‌اند درست نیست. درواقع شخصیت‌هایی تخیلی در دل وقایع و شرایط واقعی قرارگرفته‌اند.

روایت کردن دردهای مردم آن‌هم ذیل صراحت جمله و کلام و به تصویر کشیدن تاریخ شفاهی رنج و تحول کار آسانی نیست و در این باره بسیار خوب از عهده آن برآمدی…برای ادامه نوشتن چه برنامه ای داری؟

راستش را بخواهید برای چاپ شاه‌پری زحمت زیادی کشیدم. هر چه باشد مسیر حرفه‌ای نویسندگان پایتخت نشین با نویسندگانی که در دیگر شهرها زندگی می‌کنند کمی متفاوت است. تصمیم ندارم کتاب‌های زیادی به فاصله کوتاه منتشر کنم. ترجیح می‌دهم گزیده کارکنم و کار خوب منتشر کنم. اولویتم زبان کردی است و فکر می‌کنم بعد از انتشار اولین رمان کردی‌ام که به‌زودی اتفاق می‌افتد بروم سر وقت یک رمان فارسی دیگر و بعد کردی و بعد فارسی و … و همین‌طور پیش بروم. برنامه‌ی خوبی است به نظرم؛ اما اگر روزی بخواهم بین این‌ها یکی را انتخاب کنم قطعاً رمان کردی را انتخاب می‌کنم.

رمان ایرانی؛ شاه پری؛ نوشته زهرا امیدی

این‌که روایتگر این ماجراها از زبان یک زن اتفاق افتاده آیا در کل پیکره داستانی ایجاد تفاوت می‌کند یا خیر؟ به زبان دیگر نوشتن زنانه با مردانه فرق دارد؟

قاعدتاً بله. حتی نوع نگاه و دغدغه‌های این دو متفاوت است هرچند شاید در شرایط مشابه قرارگرفته باشند؛ و هر دو فضای مشترکی را ترسیم کنند.

آیا ایناس دختر زیبای وحشی و شاه پری دو سو و سمت زندگی زنان دوران تحول هستند؟

ایناس در مقایسه با زنان دیگر رمان زنی مدرن و شهری است و تأثیر او را بر شاه‌پری در خلال رمان شاهدیم. علی‌رغم زندگی سختی که داشته با ادبیات آشناست و شاه‌پری را با قصه‌هایش سرگرم می‌کند. این دونقطه‌ی مشترکی دارند. هر دو در برهه‌ای از زندگی به حال خود رهاشده‌اند، بااینکه مورد ظلم قرارگرفته‌اند استقلال را یاد گرفته‌اند. شاید در نگاه اول یک دختر رقاص بغدادی با شاه‌پری متفاوت به نظر برسد اما در اصل می‌توانند یک نفر باشند.

از یک جایی به نظر می‌رسد این‌همه جزئیات یعنی این‌که نویسنده یک شاهد و راوی عینی داشته است… در این باره برای ما بگویید؟

برای جزئیات مکانی و بومی تحقیق می‌کردم. راستش شاهدی به آن شکل نداشتم. تنها پدرم از جوانهای ایلامی که در دوره پهلوی برای کار به بغداد می‌رفتند و آنجا را مدینه‌ی فاضله می‌دانستند برایم چیزهایی تعریف کرده بود. در حد مسیر بیابان، کوه، نام مناطق و اینکه مأمورین عراقی پول می‌گرفتند که مسافرین (جوانان جویای کار) قاچاقی را نادیده بگیرند و … برای قسمت‌های بغداد نام مکان‌ها و … گشتم. حتی جستجو‌ می‌کردم که فلان خیابان در آن برهه از تاریخ همان نام را داشته یا نام دیگری. دلم می‌خواست واقعی باشد. وقایع انقلاب در ایلام را هم بر اساس اطلاعاتی که از منابع تاریخی خوانده بودم نوشتم. درواقع جستجویم تنها مربوط به مکان‌ها و حوادث سیاسی بود.

ممکن است مجبور شوی چیزهایی را نابود کنی تا چیزهای بهتری به دست بیاوری…به این جمله از داستان چه مقدار اعتقاد داری؟

این جمله در واقع اشاره به شیوه‌ی افرادی است که در جریانات سیاسی و اجتماعی مبارزه مسلحانه و خشونت‌آمیز را به روش‌های دیگر ترجیح می‌دهند و اعتقاد برخی شخصیت‌های داستانی است مثل گروهی که عماد با آن‌ها کار می‌کند و درنهایت خود او؛ اما می‌توان برداشت مثبتی هم از آن داشت و آن این است که چیزهای ارزشمند رایگان به دست نمی‌آیند؛ که شاید دیرتر به ذهن مخاطب برسد. تا حدودی به این جمله معتقدم.

انتخاب این پایان و تعلیق آن به چه دلیل است؟ آیا قصد آن را داشتید داستان در ذهن ها ادامه پیدا کند یا این را ترجیح داده ای؟

من فکر نمی‌کنم تعلیقی در پایان رمان شاه‌پری وجود داشته باشد. از این زاویه نگاه کنید که وقایع سیاسی و اجتماعی تا چه حد می‌توانند زندگی افراد را تحت تأثیر قرار بدهند. اینکه شاه‌پری با صادق و ایناس به عراق برمی‌گردد درنتیجه‌ی جبری است که این وقایع بر زندگی او چیره کرده‌اند؛ و این خودش نوعی پایان است و بله مخاطب می‌تواند تصور کند شاه‌پری با این انتخاب چه سرنوشتی پیدا می‌کند.

  • نویسنده : مسعود اصغرنژادبلوچی
  • منبع خبر : خاتون شرق