شاعر حقیقی جهان‌بینی خاص خود را دارد
شاعر حقیقی جهان‌بینی خاص خود را دارد
گفت و گو با خانم دکتر احمدی درباره شعر و ادبیات را تقدیم شما عزیزان می نماییم. منتظر انتقادات پیشنهادات شما عزیزان هستیم.

برای شروع اگر امکان دارد خودتان را برای خوانندگان خاتون شرق معرفی کنید؟

زهرا احمدی، متولد و بزرگ شده ی تبریز هستم. در خانواده‌ای فرهنگ دوست و اهل ادبیات و شعر چشم به جهان گشودم و زیر سایۀ پدر و مادری پرورش یافتم که بیش از کلام، با نگاه‌هایشان به من ادب آموختند؛ به من آموختند که قبل از این که معلم و دکتر و مهندس و چه و چه شوم، باید آدم باشم؛ باید مهربان و متواضع باشم و در عین حال باید از حقوق فردی و اجتماعی‌ خودم دفاع کنم. پنج سالم بود که قلم بر دست گرفتم و به کمک دست‌ مهربان پدرم، واژه‌ی آب و بابا را در دل سفید دفترم نگاشتم. از آن روز، تا کنونِ عمرم، هر روز نوشته‌ام و هر روز خوانده‌ام و این بزرگ‌ترین سعادت من است. با این که در دبیرستان رشته ی تجربی خوانده بودم و شاگرد ممتاز مدرسه نیز بودم اما عشق به ادبیات موجب شد در دانشگاه رشته ی دلخواهم را که ادبیات فارسی است، انتخاب کنم و تحصیلاتم را بی‌وقفه ادامه دهم. چند سالی است که به عنوان مدرس، در دانشگاه های مختلف تبریز تدریس می‌کنم. معتقدم در هر رشته و شغلی که مشغول باشیم، این شعر و ادبیات است که روح و جان ما را صیقل می‌دهد و برای لحظاتی هم که شده، از درون این دنیای متلاطم بیرون کشیده، غرق زیبایی‌های خود می‌کند.

 در سال ۱۳۸۹  نخستین مؤسسۀ تخصصی ویراستاری شمال غرب کشور را تأسیس کردم و علاوه بر فعالیت‌های مربوط به حیطۀ تخصصی مؤسسه، آیین‌ها و نشست‌های ادبی متعددی را برگزار نموده و تلاش کردم دین خود را به فرهنگ غنی و بی‌بدیل سرزمینم ادا نمایم. البته حدود سه سال است به دلیل سفرهای مکرر علمی – تحقیقی ام، موسسه ی ثمین کتاب ایرانیان تعطیل است.

حوزه ی تخصصی شما در هنرها بیشتر متوجه کدام قسمت است؟

من به شعر و ادبیات که پایه و اساس تمامی هنرها است، عشق می‌ورزم اما اجازه بفرمایید نگویم متخصص ام؛ چراکه از دریای بیکران ادبیات، قطره ای بیش نچشیده ام.

به نظر شما شعر، هنر تعریف پذیری است؟

بله؛ شعر، هنر عشق‌ورزی است؛ ترانه ی احساسات و عواطف است؛ شعر، ریتم و حس و حالِ آنی زندگانی شاعر است که از دلش، بر قلمش و از قلمش، بر دفتر و دیوانش جاری می‌شود؛ حس و حالی که شاید اغلب انسان‌ها آن را تجربه کرده و یا آرزوی تجربه کردنش را دارند.

به راستی که شعر مادر همه ی هنرهاست. مگر می شود شعر را از موسیقی، خط، نقاشی، مینیاتور و سایر هنرها بگیری و چیزی به نام هنر بر جای بماند. به نظر من هنر بی شعر، هیچ رنگ و طعمی ندارد.

من در هر بیت از اشعار شاعران راستین، حس و حال لحظاتی را که آن بیت را سروده اند، می بینم؛ مهر، دلشکستگی، خشم، اندوه، نیاز، لبخند، اشک و … . به راستی که دنیای شاعران، دنیای عجیب و زیبایی است.

آیا شما معتقدید که شعر به نوعی زندگی است؟

نه تنها شعر به نوعی زندگی است بلکه برای من، خود زندگی است. آن قدر که شعر برای من مایه ی حیات – آن هم حیاتی سرشار از سرزندگی و پویایی-  است، آب و غذا نیست. به راستی که بی شعر زندگی من بی معنی خواهد بود و دوام چندانی نخواهد داشت.

به نظر شما شعر تعریف پذیر است؟

شعر از دید افراد گوناگون، تعریف های مختلفی می تواند داشته باشد اما بی شک تعریف دارد و نمی شود گفت در چهارچوب تعریف نمی گنجد؛ چرا که آفریده می شود؛ خوانده می شود و هرکسی به وسع شعور خود از آن لذت و بهره می برد؛ البته روی سخنم با شعر واقعی است؛ از هر نوعش که باشد؛ کلاسیک، نو یا سپید.

من هم در این که هم شاعران حقیقی و هم کاذب وجود دارد، با شما هم عقیده هستم. به نظر شما شاعر حقیقی کیست؟

شاعر حقیقی، نگاهی متفاوت و خاص به دنیای درون و بیرون دارد. شاعر واقعی کسی است که به راحتی با کائنات ارتباط برقرار می کند؛ می تواند ساعت ها به گل سرخی، برگ خزان دیده ای، سنگ ریزه ای در ساحل رودی و خلاصه هر جزئی از این عالم هستی خیره شود و با خودش حرف بزند و حرف هایش را در قالب شعر به دیگران انتقال دهد.

به نظر من شاعر راستین، شعر سفارشی می‌تواند بسُراید اما نمی‌سُراید و من این گونه شاعران را شاعر حقیقی می‌دانم.

با این توصیف، شما برای شاعران، جهان نگری ویژه ‌ای متصور هستید؟

بله؛ شاعر به گونه ای دیگر به هستی می نگرد و این نگرش هرچه عمیق تر و معنوی تر، اشعار شاعر دلنشین تر و نغزتر. دنیای شاعران دنیای عجیبی است؛ گاه سفیدِ سفید، گاه تاریکِ تاریک، گاه ابری، گاه بارانی، گاه سرشار از لبخند و … . شاعران اغلب افراد غیرمعمولی هستند؛ رفتار و گفتارشان حتی اندیشه هایشان با دیگران متفاوت است. شاید مهم ترین مشخصه ی یک شاعر، همین غیرعادی بودن او باشد؛ چرا که افراد عادی، عادی می‌بینند و می‌اندیشند و در نگرش عادی، چیزی برای خلاقیت وجود نخواهد داشت. یک شاعر حقیقی که جهان‌بینی خاص خود را دارد، چیزهایی را می بیند و می شنود که دیگران یا نمی بینند و نمی‌شنوند و یا برایشان اهمیتی ندارد که ببینند و بشنوند.

پس شعر در نگاه شما بارقه های احساسی است؟

بله؛ حتی فراتر از آن. من نظم فاقد احساس را که بیشتر بازی با کلمات است، شعر نمی دانم و لذتی از آن نمی برم. منظورم از دارای احساس بودن شعر، فقط سرودن از عشق نیست؛ یک مرثیه هم که سرشار از احساس باشد؛ برای من شعر ناب است؛ به عبارتی بهتر، هر جمله ی موزونی که  در آن احساس موج زند، مورد علاقه ی من است.

بی شک شعر، به ویژه غزل، برای بیان احساسات بشر، به وجود آمده است؛ احساساتی که بیشترشان در اغلب انسان ها  مشترک است و ربطی به نژاد و دین و آیین ندارد. همان گونه که یک موسیقی خوب، روح شنوندگانش را تسخیر می کند،  یک شعر ناب و حتی ترجمه ی آن، خواننده و شنونده را مسحور می کند.

درباره ی غزل از آغاز تا کنون سخن بسیار گفته شده است. نظر شما درباره ی قالب غزل چیست؟

غزل، با ابیات محدودش اوج توانایی شاعر را می طلبد تا احساسات درونی خویش را بازگو کند.

رویکرد تغزل را در شعر امروزی چگونه ارزیابی می کنید؟

امروزه با وجود و ظهور انواع تکنولوژی ها، ورود واژگان و عبارات نو و هرآنچه در زندگی امروزی شاهد آن هستیم، همچنان غزل پیشرو قالب های شعری و سرآمد آن‌ها است.

در عصر کنونی انتظار سروده شدن غزل های  کهن، غزل هایی چون غزل سعدی و حافظ و عطار و مولانا و سایر بزرگان شعر و ادب، بسیار بی جا است؛ چرا که آنچه برای نسل های گذشته جذابیت و اهمیت داشت،  برای نسل کنونی کم اهمیت و شاید بی اهمیت است. واژگان شعر و غزل امروز، امروزی است و گریز و گزیری از آن نیست.

هرچند که از ابتذال شعر و به ویژه غزل، حس خوبی ندارم اما این یک عقیده ی شخصی است و نمی شود آن را به دیگران تحمیل کرد؛ با این حال غزل سرایان برجسته‌ای در عصر حاضر وجود دارند که شعرهای ارزشمند و ماندگاری سروده‌اند. شاعرانی که ضمن کاربرد واژگان نو و خلق مفاهیم جدید، ارزش شعر را نیز حفظ کرده، آن را به یک مشت واژگان سخیفِ کنار هم چیده شده، تنزّل نداده‌اند.

و سخن پایانی‌تان برای خاتون شرق؟

چند روز پیش به عشق و علاقه ای که به شعر، به ویژه غزل دارم و نفس هایی که با غزل کشیده ام، می اندیشیدم که دستم به قلم رفت. این دل‌نوشته را به خاتون شرق و شما عزیزان نیشابوری که نیک می‌دانید نیشابور و عطار بزرگ، چه جایگاه ویژه‌ای در دل و جان من دارد، تقدیم می‌کنم:

زندگی چیست؟ زندگی یک غزل است…

زندگی یک غزل ناب و دل انگیز

که او ساخته است؛ تو پرداخته ای.

نیک پرداز و بخوانش؛

به نوای غزلت نیک برقص؛

شاه بیت غزلت را دریاب.

غزلت کوته و شیرین

و دلت قافیه ی این غزل است.

  • نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
  • منبع خبر : خاتون شرق