سه شعر از سعیده اسعدی
سه شعر از سعیده اسعدی
شعر امروز به انتخاب دبیر صفحه ادبی


۱

معلقیم بر باورمان ،

چون عنکبوت بر بزاق

خدا نکند ،جهان گر گرفته خاکستر کند خاک را

عناصر به جان بیفتند از چهار سو

از آب آتش بگیریم
و
بر باد بالا رویم

چون عنکبوتی بر. باورمان .

۲

پله از من و
من از او گذشت
مثل رد دستی بر خواب مورب دیوار
سایه بر اندام درخت می رفت، می رفتم
تا
پلکان از تنم بالا بیاید تا بام. ابد……

۳

شانه ی پنجره آفتاب می خورد
و درخت انار
با حریر پرده حرف داشت
این که
نازک است این طناب برای گردن من
و دامن زن
شانه ی پنجره در آغوش آفتاب
انار از نور می گذارند
انار از نور،
شهد می چکید از دامن
بر زنبور های عسل
که اضافی اند در کندو های بی ملکه.

سعیده اسعدی