سنگینی بار ِهستی بر شانه‌های شاعرها و نویسنده‌ها
سنگینی بار ِهستی بر شانه‌های شاعرها و نویسنده‌ها
لیدا رشیدی، متولد تهران، تحصیلات در رشته‌ی معماری، مشاغل مختلفی داشته‌ام در زمینه‌های مختلف ازجمله طراحی و نقشه‌کشی ساختمان...مربی شنا و نجات‌غریق...گریمور تئاتر و میک‌آپ آرتیست...و گاهی هم فروش ترانه برای امرار معاش، در حال حاضر به حوزه‌ی داستان‌نویسی و ساخت فیلم ورود کرده‌ام و مشغول نوشتن یک داستان هستم و یک فیلم‌نامه هم نوشته‌ام و یک فیلم کوتاه هم ساخته‌ام. یادم رفت بگم یک مجموعه ترانه دارم به اسم «من اهل بازی نیستم» از نشر شانی.

گفت‌وگو از: مسعوداصغرنژادبلوچی

**

در دوران معاصر به چه دلیل هنرمندان دچار چالش‌هایی هستند که در مسیر هنر و هدف قرار ندارد؟

الآن بخوام به این سؤال جواب بدم یه کم مبهمِ برام. اینکه اصلاً مسیر هنر و هدف یعنی چی؟ ولی اگه این ها را تفکیک کنم می تونم جواب مشخص‌تری بدم. چرا در مسیر هنر نیستند؟ شاید مهم‌ترین دلیلش همون چیزی باشه که شاملو خیلی سال پیش گفته «غمِ نان» تازه اون موقع که غم نان این قدر شدید نبوده، دیگه این که کیفیت بازار تقاضا این قدر تنزل پیدا کرده که هنرمندها رو به کمترین‌ها و حداقل‌ها راضی می کنه و باعث میشه توقع زیادی از خودشون نداشته باشن و البته این میتونه یه ارتباط دو سویه هم باشه…یعنی از این طرف هم خوراک خوبی در زمینه ی هنر به جامعه داده نمیشه و همه ی این‌ها میتونه ناشی از فقر فرهنگی و میزان مطالعه‌ی پایین در جامعه باشه. خیلی میشه حرف زد در این مورد…خیلی مبسوط‌تر.

چرا ادبیات به شکل کلی و با نگاه جزئی‌تر هنرهای وابسته به آن در دوران اخیر این‌گونه پر چالش گردیده است؟

خیلی سؤال کلی مطرح‌شده ولی درکل شاید به این دلیل باشد که دروازه‌ی ادبیات این روزها گشادترین دروازه برای ورود به عرصه‌ی هنر است.

خود شما بیشتر در کدام زمینه در حال فعالیت هستید؟

در حوزه‌ی شعر و داستان دو کتاب شعر از نشرشانی دارم با نام‌های «شک می‌کنم» و «من اهل بازی نیستم». یک سه‌گانه‌ی داستان کوتاه دارم که تقریباً موتیف یکسانی دارند ولی با داستان‌های متفاوت و در مراحل پایانی نگارش هستند اما هنوز تصمیم نگرفته‌ام که در یک مجموعه چاپ شوند و یا جداگانه و به شکل داستان کوتاه. یک فیلم صدثانیه‌ای ساخته‌ام و یک فیلم‌نامه‌ی کوتاه هم نوشته‌ام که در مرحله‌ی شروع به ساخت قرار دارد… و خلاصه تلاشم این است که در هر فضایی از ادبیات و هنر که بتوانم دغدغه‌هایم را بیان کنم و به عبارتی به سهم خودم فضایی را فراهم کنم برای اشاره به هر آنچه هست از زاویه‌ای دیگر …

صدای زنان و مردان این سرزمین آیا از راه ادبیات به‌جایی خواهد رسید؟

صدالبته که چنین هست اگرچه تیغ سانسور در هر دوره‌ای بسیاری از هنرآفرینی‌های ادبی را کم‌فروغ نموده اما بازهم با نگاهی به خط فکری‌های به وجود آمده‌ی متأثر از نویسندگان و شاعران می‌توانم با اطمینان بگویم که این صداها به‌جایی می‌رسد اگرچه دور اگرچه دیر.

چرا اکثر بزرگان ادبیات ما درنهایت به استیصال می‌رسند؟

نمی‌شود این جمله را یک اصل کلی در نظر گرفت اما طبیعتاً با توجه به اینکه هنر عموماً برخاسته از رنج و درد درونی آدم‌هاست و شاید ترجمانی باشد از این آلام و احساسات … دور از انتظار نیست که بعد از همه‌ی این برون‌ریزی‌ها بازهم بار هستی بر شانه‌ی بعضی‌ها سنگینی کند.

چرا ادبیات داخل و ادبیات وارداتی همیشه در دو کفه قضاوت و تجارت قرار دارند؟

به‌هرحال بشر ذاتاً کمال‌گراست و این گاهی خوب است و گاهی بد، این خصوصیت گاهی منجر به انتقادهای سازنده می‌شود و گاهی ویرانگر است، قضاوت اما ساده‌ترین کار است برای کسانی که به خودشان زحمت فکر کردن و تغییر را نمی‌دهند و این مسأله متأسفانه از دیرباز در فرهنگ ما وجود داشته، اما در مورد قرار گرفتن ادبیات غرب در کفه‌ی تجارت نظری ندارم شاید هم متوجه سؤال شما نشدم.

چرا ادبیات در دوره‌ای که لازم است کارآمد باشد در حال یک‌جور رفتار از نوع عملکرد ادبیات خاموش است؟

به نظر من ادبیات ما هنوز به این مرحله نرسیده ولی در این مسیر حرکت می‌کند که دلایل متعددی هم دارد. شاید یکی از دلایلش بی‌میلی نسل جوان به مطالعه‌ی آزاد باشد و عدم وجود تبلیغات صحیح برای تشویق جوانان به کتاب‌خوانی دلیل دیگرش رشد بی‌رویه‌ی انتشارات عمومی است که بالطبع باعث چاپ بی‌رویه‌ی کتاب‌های سطحی و ضعیف می‌شود وقتی‌که هرکسی با پرداخت مبلغی جزئی به برخی ناشرین می‌تواند در لیست مؤلفین جا بگیرد انتظار زیادی نمی‌توان داشت و دلیل دیگرش هم شاید همان ضرورت امرارمعاش باشد که نویسندگان خوبمان را مجبور به فعالیت‌های غیرادبی دیگری می‌کند تا بتوانند روزگار را بگذرانند درحالی‌که در غرب چنین اتفاقی نمی‌افتد و یک نویسنده‌ی موفق شغلش و حرفه‌اش همان نویسندگی باقی می‌ماند چون همین نوشتن امنیت مالی برایش ایجاد می‌کند؛ و البته که تیغ سانسور هم در پیش رفتن به این سمت‌وسو بی‌تأثیر نبوده است؛ و در آخر اینکه به نظرم در بعضی حوزه‌ها نظیر ادبیات داستانی ما هنوز در حال آزمون‌وخطا هستیم. خود من در حال تألیف داستانی درزمینهٔ ادبیات اعترافی هستم و جالب اینجاست که با کلی جستجو متوجه شدم که نویسندگان بسیار کمی در ایران به این موضوع پرداخته‌اند …کمتر از تعداد انگشتان یک دست! به‌هرحال امیدوارم با برنامه‌ریزی درست و تبلیغات گسترده درزمینهٔ ی علاقه‌مند شدن جوانان به کتاب و کتاب‌خوانی و البته فراهم نمودن خوراک خوب در این حوزه بتوانیم به مسیر درست برگردیم.