دردی دراز مدت در ذهن و زبان
دردی دراز مدت در ذهن و زبان
برای رسیدن به کارهای بزرگ باید دید بزرگ داشت. توان بزرگ بودن را در خود تجربه کرد. نمی‌شود کسی باور نصفه نیمه داشته باشد و بعد به دنبال یک محتوای کامل باشد.

مسعود اصغرنژادبلوچی
برای رسیدن به کارهای بزرگ باید دید بزرگ داشت. توان بزرگ بودن را در خود تجربه کرد. نمی‌شود کسی باور نصفه نیمه داشته باشد و بعد به دنبال یک محتوای کامل باشد.
نیما و خانلری دو بازوی یک اتفاق بزرگ هستند، یکی در طی دوران کوتاه به سناتوری می‌رسد و دیگری برای سال‌های سال در ادبیات فارسی ماندگار می‌شود. البته در سطح ماندگاری هر کدام نیز باید سخن گفت. نیما در زیر سایه بانی از خرد به نام عالیه و تلاش‌های شرافتمندانه در نقش یک ادیب فقط به فکر خلق اثر بوده است و شعر می سروده و حال با خوش شانسی و نوشتن وصیت نامه و رسیدن دست نوشته ها به شادروان سیروس طاهباز صاحب دیوان بزرگ و کاملی دست پیدا می کند که لازم است از انتشارات نگاه و اشخاصی که در این راه تلاش کرده اند کمال تشکر را داشت. همچنین از شراگیم یوشیج که با همه ی احوال و کج تابی های عجیب و غریب، در نشر آثار نیما در کنار مادرش عالیه زحمت بسیار متحمل گشته نیز قدر دانی نمود.
شعر، امروز و دیروز ندارد. همین که ما همچنان دیوان حافظ و سعدی و مولانا را می خوانیم یعنی دردی دراز مدت در ذهن و زبان ِمان است که احتمال درمان اش بسیار کم است. با این همه لازم است در هر دوران نویسندگان نه زوماً تاریخی – تحلیلی، یا مفسران شرایط اجتماعی و سیاسی بلکه روایت گران نقش و نفس مردم در کوچه های میهن به نوعی بازتاب دهنده ی فرایند قبل و بعد شرایط بحران یک سرزمین باشند. نه گذشته را می توان فراموش کرد نه حال را نادیده انگاشت و نه اکنون را داستان خاص بر شمرد و قلمداد کرد. نوشتن اگر در خدمت یک محتوی سازگار و خاص باشد، عمل کرد ندارد. لازم است همه ی ذهن ها با اتکا به مباحث خاص اقلیمی – میهنی، آن هم برای رسیدن به تعالی الهی و آرامش انسانی دست به دست داده راه را بازنگری نموده، حواشی را بازتاب داد. البته که مخاطب نهایتاً خودش تصمیم گیری خواهد کرد.
در آثار نیما این گونه است. آثار ِنیما از دوران خاص ایران از سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۷ خیلی مسائل را بازنمایی کرده است ولی خانلری به هر ترتیب از یک نمای فانتزی و شیک به مقوله ی ادبیات نگاه نموده که جا بسی تاسف است که با در اختیار داشتن آن همه رسانه و رساله نگاه خاموش به سطح و سرزمین خود داشتن. نیما از یوش تا تهران و بارفروش و آستارا… جز دل بی قرار و نگاه نافذ چه چیزی به همراه خود می توانست بار کمیت لنگ زندگی در حال انتقال خود داشته باشد؟
شب همه شب

شب همه شب، شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز ِدور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده امّا ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم.

تجریش.آبان۱۳۳۷
که البته این اگر آخرین شعر وی نباشد، آخرین شعر مجموعه فارسی وی که توسط انتشارات نگاه و به سعی سیروس طاهباز چاپ شده که بسیار قابل تأمل می باشد. نیما در نهایت با همه ی کمی و کاستی جریان خاصی را در ادبیات خصوصاً شعر ایجاد نموده که همداستان خیام و حافظ می توان به آن پرداخت. اما برای خوانش آثار خانلری از کتاب ماه در مرداب تا مجموعه آثار تحلیلی و تحقیقی از نوعی ملاحظه گری استفاده می نماید از نوع یکی به نعل و یکی به میخ. خانلری شاعر را نمی توان خیلی جدی گرفت. منتها بحث در خانلری یا نیما نیست. موضوع سر وظیفه ای است که بر دوش نویسنده، خواه شاعر و یا داستان نویس است که به نوعی لازم است ضمن برانگیختن فکر و ذهن خاموش به روشن نمودن چراغ هایی در راه پر فراز و نشیب فرهنگ هر سرزمین بپردازد. هنرمندی که توان ایجاد تأمل و تفکر در اذهان عمومی را نداشته باشد به نوعی در حال انجام نوعی تفریح سالم و پاکیزه است که به تریج قبای کسی برنخورد. اساس کار هنرمند و نویسنده بر این است که میزان قدرت فکر را در جامعه بیافزاید نه این که وی را در هزارتویی فانتزی بیاندازد و در نهایت حتی اندکی به بیرون آوردن وی نیاندیشد. هنر باید در عین این که به حفظ اصالت های هر مرز و بوم می پردازد به نوعی آب در خوابگاه مورچگان هم بیاندازد.

  • نویسنده : مسعود اصغرنژادبلوچی
  • منبع خبر : خاتون شرق